✅ #همنشین_درد
🔹حضرت آیتالله خامنهای: «هر لحظهای که در کار پرستاری، با توجه به احساس تکلیف در مقابل انسان دردمند میگذرانید، یک حسنهای را از خدای متعال دریافت میکنید. این کارهای دشوار را که تأثیرهای بزرگ و مهمی دارد، باید قدر دانست.»
🌸 میلاد با سعادت #حضرت_زینب (سلام الله علیها) و #روز_پرستار مبارک باد 🌸
💻 @nahadpnuash
❇️📣📣 به اطلاع دانشجویان شرکت کننده در مسابقه کتابخوانی سلام بر ابراهیم نوبت دوم می رساند اسامی برندگان به شرح زیر اعلام میگردد :
〽️〽️〽️〽️〽️〽️〽️〽️
1️⃣ خانم سودا اسمی
2️⃣ مهدی فرامرزی
🔶 برندگان لطفا جهت هماهنگی بمنظور دریافت جایزه خود در ساعات اداری با شماره 35429070 تماس حاصل فرمایند.
✅ @nahadpnuash
#کتاب_سلام_بر_ابراهیم1
قمست چهل و هفت
معجزه اذان🌹
🗣حسین الله کرم
👇👇👇
💫در ارتفاعات انار بوديم هوا كاملاً روشن شده بود. امدادگر زخم گردن ابراهيم را بست. مشغول تقسيم نيروها و جواب دادن به بيسيم بودم.
💫يکدفعه يكی از بچه ها دويد و با عجله آمد پيش من و گفت: حاجی، حاجی يه سری عراقس دستاشون رو بالا گرفتن و دارن به اين طرف می يان!
💫با تعجب گفتم: كجا هســتند!؟
💫بعد با هم به يكی از سنگرهای مشرف به تپه رفتيم.
💫حدود بيست نفر از طرف تپه مقابل، پارچه سفيد به دست گرفته و به سمت ما می آمدند.
💫فوری گفتم: بچه ها مسلح بايستيد، شايد اين حُقه باشه!
💫لحظاتی بعد هجده عراقی كه يكی از آنها افسر فرمانده بود خودشان را تسليم كردند.
💫من هم از اينكه در اين محور از عراقی ها اسير گرفتيم خوشحال شدم.
💫با خودم فكركردم که حتما حمله خوب بچه ها و اجرای آتش باعث ترس عراقی ها و اسارت آنها شده.
💫بعد درجه دار عراقی را آوردم داخل سنگر. يكی از بچه ها كه عربی بلد بود را صدا كردم.
💫مثل بازجوها پرسيدم: اسمت چيه، درجه و مسئوليت خودت را هم بگو!
💫خودش را معرفی كرد و گفت: درجه ام سرگرد و فرمانده نيروهايی هستم كه روی تپه و اطراف آن مستقر بودند. ما از لشكر احتياط بصره هستيم كه به اين منطقه اعزام شديم.
💫پرسيدم: چقدر نيرو روی تپه هستند.
💫گفت: الان هيچی!!
💫چشمانم گرد شد. با تعجب گفتم: هيچی!؟
💫جواب داد: ما آمديم و خودمان را اسير كرديم. بقيه نيروها را هم فرستادم عقب، الان تپه خاليه!
💫دوباره با تعجب نگاهش كردم و گفتم: چرا!؟
💫گفت: چون نمی خواستند تسليم شوند.
💫تعجب من بيشتر شد و گفتم: يعنی چی؟!
💫فرمانده عراقی به جای اينكه جواب من را بدهد پرسيد: اين المؤذن؟!
💫اين جمله احتياج به ترجمه نداشت. با تعجب گفتم: مؤذن!؟
💫اشک در چشمانش حلقه زد. با گلويی بغض گرفته شروع به صحبت كرد و مترجم سريع ترجمه می كرد:
💫به ما گفته بودند شما مجوس و آتش پرستيد. به ما گفته بودند برای اسلام به ايران حمله می کنيم و با ايرانی ها می جنگيم.
💫باور كنيد همه ما شيعه هستيم. ما وقتی می ديديم فرماندهان عراقی مشــروب می خورند و اهل نماز نيســتند خيلی در جنگيدن با شما ترديد كرديم.
💫صبح امروز وقتی صدای اذان رزمنده شما را شنيدم كه با صدای رسا و بلند اذان می گفت، تمام بدنم لرزيد.
💫وقتی نام اميرالمؤمنين علیه السلام را آورد با خودم گفتم: تو با برادران خودت می جنگی نكند مثل ماجرای كربلا..
💫ديگر گريه امان صحبت كردن به او نمی داد.
💫دقايقی بعد ادامه داد: برای همين تصميم گرفتم تسليم شوم و بار گناهم را سنگين تر نكنم. لذا دستور دادم كسی شليک نكند.
💫هوا هم كه روشن شد نيروهايم را جمع كردم و گفتم: من می خواهم تسليم ايرانی ها شوم. هركس می خواهد با من بيايد. اين افرادی هم كه با من آمده اند دوستان هم عقيده من هستند. بقيه نيروهايم رفتند عقب.
💫البته آن سربازی كه به سمت مؤذن شليک كرد را هم آوردم اگر دستور بدهيد او را می كُشم.
💫حالا خواهش می كنم بگو مؤذن زنده است يا نه؟!
💫مثل آدم های گيج و منگ به حرف های فرمانده عراقی گوش می كردم. هيچ حرفی نمی توانستم بزنم، بعد از مدتی سكوت گفتم: آره، زنده است.
💫با هم از سنگر خارج شديم رفتيم پيش ابراهيم كه داخل يكی از سنگرها خوابيده بود.
💫تمام هجده اسير عراقی آمدند و دست ابراهيم را بوسيدند و رفتند.
💫نفر آخر به پای ابراهيم افتاده بود و گريه می كرد. می گفت: من را ببخش، من شليک كردم.
💫بغض گلوی من را هم گرفته بود. حال عجيبی داشتم. ديگر حواسم به عمليات و نيروها نبود.
💫می خواستم اسرای عراقی را به عقب بفرستم که فرمانده عراقی من را صدا كرد و گفت: آن طرف را نگاه كن. يک گردان كماندوئی و چند تانک قصد پيشروی از آنجا دارند.
💫بعد ادامه داد: سريع تر برويد و تپه را بگيريد.
💫من هم سريع چند نفراز بچه های اندرزگو را فرستادم سمت تپه.
💫با آزاد شدن آن ارتفاع، پاكسازی منطقه انار كامل شد.
💫گردان كماندويی هم حمله كرد. اما چون ما آمادگی لازم را داشتيم بيشتر نيروهای آن از بين رفت و حمله آنها ناموفق بود.
💫روزهای بعد با انجام عمليات محمد رسول الله صلی الله علیها در مريوان، فشار ارتش عراق بر گيلانغرب كم شد.
💫به هر حال عمليات مطلع الفجر به بسياری از اهداف خود دست يافت.
💫بسياری از مناطق كشور عزيزمان آزاد شد. هر چند كه سردارانی نظير غلام علی پيچک، جمال تاجيک و حسن بالاش و... در اين عمليات به ديدار يار شتافتند.
💫ابراهيم چند روز بعد، پس از بهبودی كامل دوباره به گروه ملحق شد.
💫همان روز اعلام شد: در عمليات مطلع الفجر كه با رمز مقدس يا مهدی(عج) ادركنی انجام شد. بيش از چهارده گردان نيروی مخصوص ارتش عراق از بين رفت. نزديک به دو هزار كشته و مجروح و دويست اسير از جمله تلفات عراق بود. همچنين دو فروند هواپيمای دشمن با اجرای آتش خوب بچه ها سقوط كرد.
👇👇👇
🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁
💫از ماجرای مطلع الفجر پنج سال گذشت. در زمستان سال 1365 درگير عمليات كربلای پنج در شلمچه بوديم.
💫قسمتی از كار هماهنگی لشکرها و اطلاعات عمليات با ما بود. برای هماهنگی و توجيه بچه های لشگر بدر به مقر آنها رفتم.
💫قرار بود كه گردان های اين لشکر كه همگی از بچه های عرب زبان و عراقی های مخالف صدام بودند برای مرحله بعدی عمليات اعزام شوند.
💫پس از صحبت با فرماندهان لشکر و فرماندهان گردان ها، هماهنگی های لازم را انجام دادم و آماده حركت شدم.
💫از دور يكی از بچه های لشکر بدر را ديدم که به من خيره شده و جلو می آمد!
💫آماده حركت بودم كه آن بسيجی جلوتر آمد و سلام كرد.
💫جواب سلام را دادم.
💫بی مقدمه با لهجه عربی به من گفت: شما در گيلان غرب نبوديد؟!
💫با تعجب گفتم: بله.
💫 من فكر كردم از بچه های منطقه غرب است.
💫بعد گفت: مطلع الفجر يادتان هست؟ ارتفاعات انار، تپه آخر!
💫كمی فكر كردم و گفتم: خب!؟
💫گفت: هجده عراقی كه اسير شدند يادتان هست؟!
💫با تعجب گفتم: بله، شما؟!
💫باخوشحالی جواب داد: من يكی از آنها هستم!!
💫تعجب من بيشتر شد. پرسيدم: اينجا چه ميكنی؟!
💫گفت: همه ما هجده نفر در اين گردان هستيم، ما با ضمانت آيت الله حكيم آزاد شديم. ايشان ما را كامل می شناخت، قرار شد بيائيم جبهه و با بعثی ها بجنگيم!
💫خيلی برای من عجيب بود.
💫گفتم: باریک الله، فرمانده شما كجاست؟!
💫گفت: او هم در همين گردان مسئوليت دارد. الان داريم حركت می كنيم به سمت خط مقدم.
💫گفتم: اسم گردان و نام خودتان را روی اين كاغذ بنويس، من الان عجله دارم. بعد از عمليات می آیم اينجا و مفصل همه شما را ميبينم.
💫همينطور كه اسامی بچه ها را می نوشت سؤال كرد: اسم مؤذن شما چی بود؟!
💫جواب دادم: ابراهيم، #ابراهيم_هادی
💫گفت: همه ما اين مدت به دنبال مشخصاتش بوديم. از فرماندهان خودمان خواستيم حتما او را پيدا كنند. خيلی دوست داريم يكبار ديگر آن مرد خدا را ببينيم.
💫ساكت شدم. بغض گلويم را گرفته بود.
💫سرش را بلند كرد و نگاهم كرد.
💫 گفتم: انشاءالله توی بهشت همديگر را می بينيد!
💫خيلی حالش گرفته شد. اسامی را نوشت و به همراه اسم گردان به من داد.
💫من هم سريع خداحافظی كردم و حركت كردم. اين برخورد غيرمنتظره خيلی برايم جالب بود.
💫در اسفندماه 1365 عمليات به پايان رسيد. بسياری از نيروها به مرخصی رفتند.
💫يک روز داخل وسايلم كاغذی را كه اسير عراقی يا همان بسيجی لشکر بدر نوشته بود پيدا كردم.
💫رفتم سراغ بچه های بدر.
💫از يكی از مسئولين لشکر سراغ گردانی را گرفتم كه روی كاغذ نوشته بود.
💫آن مسئول جواب داد: اين گردان منحل شده.
💫گفتم: می خواهم بچه هايش را ببينم.
💫فرمانده ادامه داد: گردانی كه حرفش را می زنی به همراه فرمانده لشکر، جلوی يكی از پاتک های سنگين عراق در شلمچه مقاومت كردند. تلفات سنگينی را هم از عراقی ها گرفتند ولی عقب نشينی نكردند.
💫بعد چند لحظه سكوت كرد و ادامه داد: كسی از آن گردان زنده برنگشت!
💫گفتم: اين هجده نفر جزء اسرای عراقی بودند. اسامی آنها اينجاست، من آمده بودم كه آنها را ببينم.
💫جلو آمد. اسامی را از من گرفت و به شخص ديگری داد.
💫چند دقيقه بعد آن شخص برگشت و گفت: همه اين افراد جزء شهدا هستند!
💫ديگر هيچ حرفی نداشتم. همينطور نشسته بودم و فكر می كردم.
💫 با خودم گفتم: ابراهيم با يک اذان چه كرد! يک تپه آزاد شد، يك عمليات پيروز شد، هجده نفر هم مثل حر از قعر جهنم به بهشت رفتند.
💫بعد به ياد حرفم به آن رزمنده عراقي افتادم: انشاءالله در بهشت همديگر را می بينيد.
💫بی اختيار اشک از چشمانم جاری شد.
💫بعد خداحافظی كردم و آمدم بيرون.
💫من شک نداشتم ابراهيم می دانست كجا بايد اذان بگويد، تا دل دشمن را به لرزه درآورد و آنهايی را كه هنوز ايمان در قلبشان باقی مانده هدايت كند!
🆔 @nahadpnuash
🌺🌿پیامبر رحمت(ص):
صدقه دهيد؛ چرا كه صدقه مال را مى افزايد.
📚الكافي : ج 4 ص 9 ح 2
↷«ڪلیڪ ڪنید»↶
💎 @nahadpnuash 💎
#تبیین_و_تحلیل | زینب کبری، الگوی رفتار اجتماعی زن مسلمان
🔸وضعیت سیاسی و مذهبی دوران زندگانی حضرت زینب کبری(سلاماللهعلیها) و نوع مواجهه این بانوی ارجمند با رخدادهای گوناگون سبب میشود تا امروزه بتوان از ابعاد شخصیت ایشان به عنوان الگوی جاودان زنِ مسلمان یاد کرد. حضرت آیتالله خامنهای در بخشی از بیانات خود با اشاره به شاخص بودن عملکرد آن حضرت، چنین فرمودند: «...(او) از جهات گوناگون، یک استاد، معلّم معنویّت، معلّم اخلاق و معلّم رفتار اسلامیِ زن محسوب میشد...زن مسلمان از درون خانواده تا درون جامعه، مسائل علمی، مسائل سیاسی، کمک رسانی، ارزشهای اخلاقی و نشان دادنِ منشهای بزرگ انقلابی، همه را با هم دارد.» ۱۳۷۴/۰۷/۱۲
🔹💎 @nahadpnuash 💎
🔶 پنجم جمادی الأول؛ سالروز میلاد حضرت زینب (س) مبارکباد .
🔹 امام سجاد (ع) فرمودند :
اَنْتِ بِحَمْدِ اللَّهِ عَالِمَةٌ غَیْرُ مُعَلَّمَةٍ و فَهِمَةٌ غَیْرُ مُفَهَّمَة
شما بحمد اللَّه عالمه ای هستی که احتیاج به تعلیم نداری و نیاموخته خردمند هستید
《الاحتجاج/ج ۲/ص ۳۱
💎 @nahadpnuash 💎
🕌 جلسه ستاد اقامه نماز روز چهارشنبه 11 دی با حضور دکتر فضلی رییس دانشگاه پیام نور مرکز تبریز ، حجت الاسلام والمسلمین قشلاقی معاون نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری دانشگاه پیام نور استان ، اعضای حقیقی و حقوقی ستاد اقامه نماز دانشگاه در سالن شورای دانشگاه پیام نور مرکز تبریز برگزار شد.
در این جلسه حجت الاسلام والمسلمین قشلاقی ضمن تاکید بر جایگاه ویژه نماز در دین مبین اسلام و اهمیت برگزاری هرچه باشکوه تر نماز در مکان های آموزشی، گزارشی از عملکرد و پیگیری ها در جلسه ستاد اقامه نماز دانشگاه پیام نور استان و آئین نامه برگزاری جلسات ستاد اقامه نماز دانشگاه را ارائه کرد.
در این جلسه پیرامون تجهیز نمازخانه، راهکار های جذب افراد به نماز و انجام برنامه های جنبی در کنار نماز ، ایجاد ساز و کارهایی جهت سوق دادن برخی از پژوهشهای اساتید و دانشجویان پیرامون نماز مورد بحث و بررسی قرار گرفت. و حضار نسبت به حل مشکلات موجود پیرامون نماز راهکار ارائه کردند.
🆔 @nahadpnuash
♥️ #امام_على (ع) فرمودند:
🌴الغَشُوشُ لِسانُهُ حُلوٌ وَقَلبُهُ مُرٌّ.
🍃دغلكار، زبانش شيرين است و دلش تلخ.
📖غررالحکم، ج1، ص84
↷«ڪلیڪ ڪنید»↶
💎 @nahadpnuash 💎
#کتاب_سلام_بر_ابراهیم1
قسمت چهل و هشت
چفیه🌹
🗣عباس هادی
👇👇👇
💫اواخر سال 1360 بود. ابراهيم در مرخصي به سر می برد.
💫آخر شب بود كه آمد خانه، كمی صحبت كرديم. بعد ديدم توی جيبش يک دسته بزرگ اسكناس قرار دارد!
💫گفتم: راستی داداش، اين همه پول از كجا مياری!؟ من چند بار تا حالا ديدم كه به مردم كمك می كنی، برای هيئت خرج می كنی الان هم كه اين همه پول تو جيب شماست!
💫بعد به شوخی گفتم: راستش رو بگو، گنج پيدا كردی!؟
💫ابراهيم خنديد و گفت: نه بابا، رفقا اينها را به من می دهند، خودشان هم می گويند در چه راهی خرج كنم.
💫فردای آن روز با ابراهيم رفتيم بازار، از چند دالان و بازارچه رد شديم. به مغازه مورد نظر رسيديم.
💫مغازه تقريبا بزرگی بود. پيرمرد صاحب فروشگاه و شاگردانش يک يک با ابراهيم دست و روبوسی كردند، معلوم بود كاملاً ابراهيم را می شناسند.
💫بعد از كمی صحبت های معمول، ابراهيم گفت: حاجی، من انشاءالله فردا عازم گيلان غرب هستم.
💫پيرمرد هم گفت: ابرام جون، برای بچه ها چيزی احتياج داريد؟
💫ابراهيم كاغذی را از جيبش بيرون آورد. به پيرمرد داد و گفت: به جز اين چند مورد، احتياج به يک دوربين فيلمبرداری داريم. چون اين رشادت ها و حماسه ها بايد حفظ بشه. آيندگان بايد بدانند اين دين و اين مملكت چه طور حفظ شده.
💫بعد هم ادامه داد: برای خود بچه های رزمنده هم احتياج به تعداد زيادی چفيه داريم.
💫صحبت كه به اينجا رسيد پسر آن آقا كه حرف های ابراهيم را گوش می كرد جلو آمد و گفت: حالا دوربين يه چيزی اما آقا ابرام، چفيه ديگه چيه؟! مگه شما مثل آدمای لات و بيكار می خواهيد دستمال گردن بندازيد!؟
💫ابراهيم مكثی كرد و گفت: اخوی، چفيه دستمال گردن نيست. بچه های رزمنده هر وقت وضو می گيرند چفيه برايشان حوله است، هر وقت نماز می خوانند سجاده است. هر وقت زخمی شوند، با چفيه زخم خودشان را می بندند و..
💫پيرمرد صاحب فروشگاه پريد تو حرفش و گفت: چشم آقا ابرام، اون رو هم تهيه می كنيم.
💫فردا قبل از ظهر جلوی درب خانه بودم. همان پيرمرد با يک وانت پر از بار آمد.
💫سريع رفتم داخل خانه و ابراهيم را صدا كردم.
💫پيرمرد يک دستگاه دوربين و مقداری وسايل ديگر به ابراهيم تحويل داد و گفت: ابرام جان، اين هم يک وانت پر از چفيه.
💫بعدها ابراهيم تعريف می كرد كه از آن چفيه ها برای عمليات فتح المبين استفاده كرديم.
💫كم كم استفاده از چفيه عامل مشخصه رزمندگان اسلام شد.
🆔 @nahadpnuash
#شهید
طی عملیات تفحص، در منطقه چیلات، پیکر دو شهید پیدا شد، یکی از این شهدا نشسته بود و با لباس و تجهیزات کامل به دیوار تکیه داده بود، لباس زمستانی هم تنش بود و سر شهید دیگري را كه لای پتو پیچیده شده بود را بر دامن داشت
معلوم بود که شهيدی که درازکشیده است مجروح بوده، پلاک ها را که دیدیم فهمیدیم بصورت پشت سر هم است!
555 و 556 فهمیدیم که آنها با هم پلاک گرفته اند، معمولا اینها که با هم خیلی رفیق بودند، با هم می رفتند پلاک می گرفتند.
اسامی را مراجعه کردیم در کامپیوتر دیدیم که آن شهیدی که نشسته است، پدر است و آن شهیدی که درازکش است، پسر است
پدری سر پسر را به دامن گرفته است😔
✅شهید سید ابراهیم اسماعیل زاده موسوی پدر و سید حسین اسماعیل زاده پسر است اهل روستای باقر تنگه بابلسر.
💐ناخواسته اگر یاد ارباب بی کفن افتادی بگو :
#السلام_علیک_یا_ابا_عبد_الله_الحسین(ع)
🌹🌹شادی ارواح طیبه شهدا و امواتمان بخوانیم الفاتحة مع الصلوات🌹🌹
@nahadpnuash
🏴🏴 انا لله و انا الیه راجعون 🏴🏴
شهادت سردار رشید و مدافع اسلام
فرمانده بی نظیر در عصر حاضر
#حاج_قاسم_سلیمانی را محضر مبارک
امام زمان عج الله تعالی و
رهبر معظم انقلاب اسلام و
تمامی انسانهای آزاده جهان
تبریک و تسلیت عرض مینماییم 🏴
♣️♣️شادی ارواح طیبه شهدا بخوانیم فاتحه ای با صلوات ♣️♣️
@nahadpnuash
دانشجویان دانشگاه پیام نور استان آ .ش
سردار بزرگ و پرافتخار اسلام آسمانی شد
👈 انتقام سختی در انتظار جنایتکاران است
در پی شهادت سردار پرافتخار اسلام حاج قاسم سلیمانی و شهدای همراه او بویژه مجاهد بزرگ اسلام جناب آقای ابومهدی المهندس رهبر انقلاب پیامی صادر کردند.
پایگاه اطلاعرسانی دفتر حفظ و نشر آثار حضرت آیتالله خامنهای KHAMENEI.IR متن پیام را به شرح زیر منتشر میکند:
بسم الله الرحمن الرحیم
ملت عزیز ایران!
سردار بزرگ و پرافتخار اسلام آسمانی شد. دیشب ارواح طیبهی شهیدان، روح مطهر قاسم سلیمانی را در آغوش گرفتند. سالها مجاهدت مخلصانه و شجاعانه در میدانهای مبارزه با شیاطین و اشرار عالم، و سالها آرزوی شهادت در راه خدا، سرانجام سلیمانی عزیز را به این مقام والا رسانید و خون پاک او به دست شقیترین آحاد بشر بر زمین ریخت. این شهادت بزرگ را به پیشگاه حضرت بقیةاللهارواحنافداه و به روح مطهر خود او تبریک و به ملت ایران تسلیت عرض میکنم. او نمونهی برجستهای از تربیتشدگان اسلام و مکتب امام خمینی بود، او همهی عمر خود را به جهاد در راه خدا گذرانید. شهادت پاداش تلاش بیوقفهی او در همهی این سالیان بود، با رفتن او به حول و قوهی الهی کار او و راه او متوقف و بسته نخواهد شد، ولی انتقام سختی در انتظار جنایتکارانی است که دست پلید خود را به خون او و دیگر شهدای حادثهی دیشب آلودند. شهید سلیمانی چهرهی بینالمللی مقاومت است و همهی دلبستگان مقاومت خونخواه اویند. همهی دوستان - و نیز همهی دشمنان - بدانند خط جهاد مقاومت با انگیزهی مضاعف ادامه خواهد یافت و پیروزی قطعی در انتظار مجاهدان این راه مبارک است، فقدان سردار فداکار و عزیز ما تلخ است ولی ادامه مبارزه و دست یافتن به پیروزی نهایی کام قاتلان و جنایتکاران را تلختر خواهد کرد.
ملت ایران یاد و نام شهید عالیمقام سردار سپهبد قاسم سلیمانی و شهدای همراه او بویژه مجاهد بزرگ اسلام جناب آقای ابومهدی المهندس را بزرگ خواهد داشت و اینجانب سه روز عزای عمومی در کشور اعلام میکنم و به همسر گرامی و فرزندان عزیز و دیگر بستگان ایشان تبریک و تسلیت میگویم.
سیدعلی خامنهای
۱۳دیماه ۱۳۹۸
💻 @Khamenei_ir
✅پیام تسلیت حجت الاسلام والمسلمین جلیلی مسئول دفتر نهاد رهبری دانشگاه پیام نور استان آذربایجان شرقی
بسم الله الرحمن الرحیم
مِنَ الْمُؤْمِنِينَ رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّهَ عَلَيْهِ فَمِنْهُمْ مَنْ قَضَى نَحْبَهُ وَمِنْهُمْ مَنْ يَنْتَظِرُ وَمَا بَدَّلُوا تَبْدِيلًا (سوره مبارکه احزاب - 23)
🔹بامداد امروز فرماندهان سلحشور سپاه اسلام، مجاهد دلاور و سرباز جان بر کف ولایت سپهبد حاج قاسم سلیمانی، و فرمانده حشدالشعبی ابومهدی مهندس و جمعی از همرزمان آنها در یک اقدام تروریستی توسط رژیم امریکای جنایتکار به درجه رفیع شهادت نائل آمدند و روح مطهر آنان در جوار شهدای جبهه مقاومت، دفاع مقدس و انقلاب اسلامی آرام گرفت.
🔹شهادت این فرماندهان دلاور و خستگی ناپذیر را به محضر حضرت بقیه الله الاعظم عجل الله تعالی فرجه الشریف ، رهبر معظم انقلاب اسلامی، مردم دلاور ایران و عراق و تمامی رزمندگان غیور جبهه مقاومت تبریک و تسلیت عرض مینمایم.
🔹اینجانب اطمینان دارم که مردم عزیز و همیشه در صحنه ایران اسلامی با پاسداشت یاد و خاطره این شهدای گرانقدر ضمن تجدید بیعت با آرمانهای حضرت امام راحل عظیم الشأن و منویات فرمانده معظم کل قوا حضرت امام خامنهای مشت محکم دیگری بر دهان استکبار جهانی به سرکردگی امریکای جنایتکار و جرثومه فساد، رژیم منحوس صهیونیستی خواهند زد.
🔹بیشک دستور دهندگان و عاملان این جنایت به فرموده مقام معظم رهبری باید منتظر انتقام سخت و پشیمان کننده این جنایت باشند.
والسلام علی عباد الله الصالحین
جلیل جلیلی
@nahadpnuash
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🕊روایت آیتالله سبحانی از زمانی که سردار سلیمانی کفن خود را برای امضا نزد ایشان بردند
🌹پ.ن: این اقدام حاج قاسم عزیز همین چند هفته قبل بوده است.
#انتقام_سخت
#سپهبد_قاسم_سلیمانی
@nahadpnuash
📷 عکسی که بجز سردار سلیمانی بقیه رفقایش به شهادت رسیده بودند
🌹🌹شادی ارواح طیبه شهدا صلوات 🌹🌹
@nahadpnuash
🔰 مقام معظم رهبری در پیام بهمناسبت #شهادت_شهید_سلیمانی:
او نمونهی برجستهای از #تربیت_شدگان_اسلام و #مکتب_امام_خمینی بود، او همهی عمر خود را به جهاد در راه خدا گذرانید.
🌷 #سلیمانی_آسمانی
🌷 #انتقام_سخت
▪️ @nahadpnuash
#کتاب_سلام_بر_ابراهیم1
قسمت چهل و نه
شوخ طبی🌹
🗣علی صادقی
🗣اکبر نوجوان
👇👇👇
💫ابراهيم در موارد جدّيت كار بسيار جدی بود اما در موارد شوخی و مزاح بسيار انسان خوش مشرب و شوخ طبعی بود. اصلا يكی از دلائلی كه خيلی ها جذب ابراهيم می شدند همين موضوع بود.
💫ابراهيم در مورد غذا خوردن اخلاق خاصی داشت! وقتی غذا به اندازه كافي بود خوب غذا می خورد و می گفت: بدن ما به جهت ورزش و فعاليت زياد، احتياج بيشتری به غذا دارد.
💫با يكی از بچه های محلی گيلان غرب به يک كله پزی در كرمانشاه رفتند. آنها دو نفری سه دست كامل كله پاچه خوردند!
💫يا وقتی يكی از بچه ها، ابراهيم را برای ناهار دعوت كرد. برای سه نفر 6 عدد مرغ را سرخ كرد و مقدار زيادی برنج و..آماده كرد، که البته چيزی هم اضافه نيامد!
🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁
💫در ايام مجروحيت ابراهيم به ديدنش رفتم. بعد با موتور به منزل يكی از رفقا برای مراسم افطاری رفتيم.
💫صاحب خانه از دوستان نزديک ابراهيم بود. خيلی تعارف می كرد. ابراهيم هم كه به تعارف احتياج نداشت! خلاصه كم نگذاشت. تقريبا چيزی از سفره اتاق ما اضافه نيامد!
💫جعفر جنگروی از دوستان ما هم آنجا بود. بعد از افطار مرتب داخل اتاق مجاور می رفت و دوستانش را صدا می كرد.
💫يكی يكی آنها را می آورد و می گفت: ابرام جون، ايشون خيلی دوست داشتند شما را ببينند..
💫ابراهيم كه خيلی خورده بود و به خاطر مجروحيت، پايش درد می كرد، مجبور بود به احترام افراد بلند شود و روبوسی كند.
💫جعفر هم پشت سرشان آرام و بی صدا می خنديد.
💫وقتی ابراهيم می نشست، جعفر می رفت و نفر بعدی را می آورد!
💫چندين بار اين كار را تكرار كرد.
💫ابراهيم كه خيلی اذيت شده بود با آرامش خاصی گفت: جعفر جون، نوبت ما هم میرسه!
💫آخرشب می خواستيم برگرديم. ابراهيم سوار موتور من شد و گفت: سريع حركت كن!
💫جعفر هم سوار موتور خودش شد و دنبال ما راه افتاد. فاصله ما با جعفر زياد شد. رسيديم به ايست و بازرسی!
💫من ايستادم. ابراهيم با صدای بلند گفت: برادر بيا اينجا! يكی از جوان های مسلح جلو آمد.
💫ابراهيم ادامه داد: دوست عزيز، بنده جانباز هستم و اين آقای راننده هم از بچه های سپاه هستند. يک موتور دنبال ما داره می ياد كه..
💫بعد كمی مكث كرد و گفت: من چيزی نگم بهتره، فقط خيلی مواظب باشيد. فكر كنم مسلحه!
💫بعد گفت: با اجازه و حركت كرديم. كمی جلوتر رفتم توی پياده رو ايستادم. دوتايی داشتيم می خنديديم.
💫موتور جعفر رسيد. چهار نفر مسلح دور موتور را گرفتند!
💫بعد متوجه اسلحه كمری جعفر شدند! ديگر هر چه می گفت كسی اهميت نمی داد.
💫تقريبا نيم ساعت بعد مسئول گروه آمد و حاج جعفر را شناخت. كلی معذرت خواهی كرد و به بچه های گروهش گفت: ايشون، حاج جعفر جنگروی از فرماندهان لشگر سيدالشهداء علیه السلام هستند.
💫بچه های گروه، با خجالت از ايشان معذرت خواهی كردند.
💫جعفر هم كه خيلی عصبانی شده بود، بدون اينكه حرفی بزند اسلحه اش را تحويل گرفت و سوار موتور شد و حركت كرد.
💫كمی جلوتر كه آمد ابراهيم را ديد. در پياده رو ايستاده و شديد می خنديد!
💫تازه فهميد كه چه اتفاقي افتاده.
💫ابراهيم جلو آمد، جعفر را بغل كرد و بوسيد.
💫اخم های جعفر باز شد. او هم خنده اش گرفت.
💫خدا را شكر با خنده همه چيز تمام شد.
🆔 @nahadpnuash
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سخنان بسیار جالب یک کارشناس در بی بی سی فارسی و سعی مجری در ماست مالی!!!!!
کانال «دکترسلام»
#همه_دعوتید
✅مراسم گرامیداشت و تکریم مقام شامخ شهید مجاهد سردار سپهبد حاج #قاسم_سلیمانی
⏰مورخه 98/10/15 از ساعت ۱٠:۳٠
🕍حسینیه مرکز تبریز
@nahadpnuash
✨🦋پیامبر رحمت ص:
اگر خدا را چنان که باید، می شناختید، بر روی دریاها راه می رفتید و
با دعایتان کوه ها از جا کنده می شدند.
📚کنزالعمال: ۵۸۹۳
#برای_نابودی_اسرائیل_دعا_کنید
↷«ڪلیڪ ڪنید»↶
💎 @nahadpnuash 💎