💢حضور و همراهی امام جمعه وعضو مجلس خبرگان رهبری در موکب نور تا ظهور 💠آیت الله غلامرضا مقیسه ،امام جمعه سبزوار و عضو مجلس خبرگان رهبری در موکب نور تا ظهور فرماندهی انتظامی شهرستان که به مناسبت دهه ولایت در محل چهارراه دادگستری بر پاشده بود ،حاضر و ضمن تقدیر و تشکر از فرمانده و کارکنان انتظامی دراجرای طرح نور ، حمایت و همراهی خود را از این طرح اعلام کردند. #خادمان_امنیت #سیدالشهدای_خدمت # پلیس_خدمتگزار معاونت فرهنگی و اجتماعی پلیس سبزوار 💠 @policekhorasan_razavi

📌 #پرسش از شما؛ پاسخ از ما 🔉 پرسش های خود در زمینه خدمت وظیفه عمومی را به آیدی : https://eitaa.com/vazifeh_ir1401 ایدی کانال : https://eitaa.com/vazifeh_ir در پیام‌رسان ایتا ارسال کنید و پاسخ خود را از جانب کارشناسان سازمان وظیفه عمومی دریافت کنید. 🇮🇷 #کانال_خبردار | @vazifeh_ir 🇮🇷 💠 @policekhorasan_razavi

🔰تقدیر و تشکر دانش آموز خبرنگار باشگاه دانش آموزی پلیس استان خراسان رضوی از صاحبان امنیت 🔻 دانش آموزان خبرنگار:🔻 فاطمه سادات و عطیه سادات نوریان ════❁💠❁════ باشگاه دانش آموزی پلیس استان خراسان رضوی @policekhorasan_razavi

🔰جشن بزرگ عید غدیر در کلانتری معراج مشهد 🎤فاطمه عسکری/ خبرنگار باشگاه دانش آموزی پلیس خراسان رضوی 💠 @policekhorasan_razavi

🟩 دیدگاه 🔰 خاکریز مشارکت ! معاون فرهنگي و اجتماعي فرماندهي انتظامي استان در يادداشتي بر ضرورت توجه به اهميت و نقش مشارکت در جنگ تمام عيار با دشمن تاکيد کرد. 👇👇👇👇 💠 @policekhorasan_razavi

🔻در متن يادداشت سرهنگ" حميد طهماسبي" آمده است: 🔻جنگ است و در پيکار، دشمن کار خودش را براي رسيدن به اهدافش مي کند. بايد سنگر گرفت و بيدار بود که لحظه اي خواب غفلت در ديدباني، به دشمن فرصت جولان و تخريب مواضع و حد و حدود ما را  مي دهد. ماندن در سنگر، اصل مهم دفاع است ‌و اگر چه براي پيشروي و به زانو در آوردن دشمن مي بايست يک گام، پيش نهاد و پشت خاکريز ها سنگر گرفت. آنجا ديگر، من، او، تو، شما و ما جملگي در خاکريز که تيرس دشمن است سنگ سنگر گرفته ايم و مي دانيم اگر خطر نکنيم پيشرفتي حاصل نخواهد شد. سال هاست ما از جنگ نظامي، با توجه به ناتواني دشمن در رويارويي مستقيم، از سنگرها به دامن خاکريز بر آمده ايم . در جنگ پيچيده ي ترکيبي معاندان و بدخواهان، امروز خاکريز مشارکت، سخت ترين سنگري است که فرمان پيشروي براي بي اثر سازي هجمه هاي دشمنان و ترکش هاي غفلت فريب خوردگان و غافلان از خط آتش آن، جان مي گيرد. در اين برهه خطير از زمان و در اين سنگر، مشارکت مهمترين تکليف در پاسداري و دفاع از نظام اسلامي است که خون هاي بر زمين ريخته اي است که پرچم آن در فتح قله هاي غرور و افتخار به اهتزاز در آمده است. مشارکت در اين سنگر از معناي لغوي مترادف با سهم بري، شراکت، شرکت کردن، همدستي و همکاري فراتر بوده و تا سرحد جان بازي براي جان فزايي و پايداري و سلامت به معناي دفع آفات ورفع هرنوع تهديدي است که خون جاري در رگ هاي عزت و اقتدار ايران اسلامي را تهديد مي کند. ان شاءالله هشتم تيرماه، مردم سلحشور و مردان و زنان غيور ايران اسلامي به پاس چهلمين روز پرواز آسماني شهيد جمهور و همراهانش و يک روز پس از سالگرد هفتم تير و شهادت عالم فرهيخته، شهيد بهشتي براي جاودانگي آرمان ها و ارزش هاي اسلامي و انقلابي،  لبيک گويان به رهبر فرزانه انقلاب اسلامي در خاکريز مشارکت، سنکر مي گيرند و حماسه اي بزرگ خلق مي کنند. 💠 @policekhorasan_razavi

🔰 عزیزتر از جانم ! 🖋غلامرضا تدینی راد 👇👇👇👇👇 💠 @policekhorasan_razavi

🔰عزیزتر از جانم ! 🖋غلامرضا تدینی راد 🔷 با تمام وجودم دوستش دارم و حاضر هستم جانم را فدايش کنم، او همه ي عشق من است... . 🔻به اتهام سرقت دستگيرش کرده بودند. با آن که سر و وضع ژوليده‌ و قيافه ي تابلويي داشت، مي‌گفت به موادمخدر اعتياد ندارد. مردي جوان براي پي گيري کار او به کلانتري آمده بود. چون در حال ارتکاب سرقت دستگيرش کرده بودند مرد جوان با خواهش و التماس از شاکي پرونده مي‌خواست رضايت بگيرد. مرد جوان برگشت و روي صندلي راهروي کلانتري کنار مرد ميان سال نشست. آرام گفت: بابا جان، قول ندادي هر موقع پول خواستي به خودم بگويي؟ مرد ميانسال اخمي کرد و گفت: به جاي اين حرف هاي اضافي، رضايتش را بگير و زودتر از اينجا برويم، حوصله دردسر ندارم. در اين لحظه مردي با کت و شلوار قهوه اي رنگ وارد کلانتري شد. او سوئيچ خودرو را به مرد جوان داد و گفت: ديدم دير کردي هر موقع کار شما تمام شد به خانه برگرد، من تاکسي گرفتم و خودم مي‌روم. مرد جوان بلند شد و گفت:  بابا جان من خودم مي‌رفتم، اين طوري سخت تان نباشد هوا گرم است. موضوع جالب شد. کدام يک از اين دو نفر، پدر مرد جوان بودند؟  مرد جوان در دايره اجتماعي کلانتري گفت: سال‌ها قبل من کودکي خردسال بودم که مادرم به خاطر اعتياد پدرم و رفت و آمد دوستان لاابالي اش به خانه ما، طلاق گرفت. بعد از جدايي مادرم اوضاع زندگي ما خيلي بي‌ريخت شد. پدرم تا جايي که توانست پشت سر مادرم حرف‌هاي ناجور زد. خانواده اش هم کم نياوردند و تهمت هاي ناروا مي زدند.  پدربزرگ و مادربزرگ هم که روزهاي اول مي‌گفتند مثل کوه پشت سرمان هستند خيلي زود نق و نوق هايشان شروع شد. مادرم روزها سر کار مي‌رفت وشب‌ها، من شاهد گريه‌هاي آرام و پنهاني‌اش بودم. گاهي با همان زبان کودکانه‌ام مي‌خواستم دلداري‌اش بدهم. هيچ وقت يادم نمي‌رود هميشه مي‌گفت: مادر جان ما خدا را داريم، پس با خدا باش. اين گفته مادرم به من ثابت شد چون در بدترين وضعيت زندگي که روزگارمان سخت شده بود، برايش خواستگاري آمد. يک زن مطلقه که هيچ پشت و پناهي نداشت با هزار اميد و آرزو دل به مردي داد که آمده بود فرشته نجات مان باشد. مادرم ازدواج کرد. پدربزرگم نگران بود مبادا ناپدري ام اذيتم کند، براي همين مي‌گفت ما خودمان بچه را نگه مي‌داريم. همسر مادرم  اجازه نداد مي‌گفت وجود اين بچه به زندگي ما خير و برکت مي دهد. چه طور دل تان مي‌آيد اين حرف را بزنيد. سرتان را درد نياورم من و مادرم زير سايه اين مرد بزرگ بهترين روزهاي زندگي مان را تا اين لحظه تجربه کرده‌ايم. يک خواهر و برادر هم دارم. شرم مي‌کنم بگويم ناپدري ام، با افتخار مي‌گويم پدرم بين من و آن ها نه تنها هيچ فرقي نگذاشته بلکه وابستگي عاطفي شديدي با هم داريم.  شايد باور نکنيد دوران سربازي دلتنگي و دوري از اين پدر مهربان عذابم مي‌داد. از سربازي آمدم، برايم کار و کاسبي راه انداخت و با دختر يکي از اقوام شان ازدواج کردم. من امروز خودم پدر هستم و مي‌فهمم حس پدري يعني چه. مرد جوان اشک‌هايش را پاک کرد و گفت: حاضرم جانم را فدايش کنم کاش از جان عزيزتر سرمايه‌اي داشتم به اين مرد مهربان و پدر عزيزتر از همه وجودم هديه مي‌دادم، من دست بوس او و مادرم  هستم و هميشه اين حرف مادرم را تکرار مي‌کنم: ما خدا را داريم، پس با خدا باش و پادشاهي کن. مرد جوان نفس عميقي کشيد و افزود: در تمام اين سال‌ها از پدر خودم هم غافل نمانده‌ام. او دوبار ازدواج کرده و به شکست خورده است. وضع خوبي ندارد. دلم برايش مي‌سوزد. اين آتشي بود که خودش به خرمن سرنوشت خودش انداخت. رفيق بازي، غرور، بلند پروازي و اعتياد باعث شد راه خطا برود. امروز هم مي‌بينيم کارش به اينجا کشيده است.   من گاهي به او سر مي‌زنم. کمکش مي‌کنم. از چشم خانواده‌اش هم افتاده است و خانه مادر بزرگ زندگي مي کند. دوست ندارم اين طوري ببينمش.  هرچه باشد او هم پدر است و غرور دارد. براي همين هرچه مي‌گويد در پاسخش فقط مي‌گويم: جانم، چشم. 💠 @policekhorasan_razavi

🎥برپایی ایستگاه صلواتی به مناسبت عیدبزرگ غدیر خم در ایست و بازرسی شهید شیردل کامه به همت ریاست و کارکنان ایست و بازرسی کامه و عقیدتی سیاسی شهرستان با حضور فرماندهی محترم انتظامی شهرستان «جناب سرهنگ خوشخو» 🌱معاونت فرهنگی و اجتماعی شهرستان تربت حیدریه @policekhorasan_razavi

▪️مِستر پلیس در مهمانی ده کیلومتری عید غدیر ▪️پلیس همراه مردم در جشن های ملی و مذهبی ✅" معاونت فرهنگی اجتماعی فراجا- مرکز رسانه ای رَسا " 📱ما رو همراهی کنید ... ایتا | تلگرام | اینستاگرام | روبینو | آپارات @mrpoliceofficial 💠 @policekhorasan_razavi

گزارش خبرنگارپلیس از آمادگی برای برگزاری انتخاباتی پرشور بامشارکت همگانی 💠 @policekhorasan_razavi