فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#راهارتباطی
سریعترین راه ارتباطی با مشاورین مرکز مشاوره آرامش
زندگی یعنی یک سار پرید
ازچه دلتنگ شدی؟
دلخوشی هاکم نیست
مثلا آن خورشید
کودک دیروزی
کفتر آن هفته
یک نفردیشب مرد و هنوز
نان گندم خوب است
وهنوز آب میریزد پایین، اسب ها می نوشند.
@Psycho_096580
♻فرق متهم با مجرم چیست؟👇
از منظر ادبیات کلمه متهم همخانواده تهمت است بنابرین متهم از منظر حقوقی به کسی گفته می شود که به عنوان فاعل کاری است که آن کار، جرم محسوب می شود.
وبه عبارت بهتر به کسی که تهمت عملی که جرم است، را نسبت می دهند متهم میگویند
و به منظور تحقیق صحت وسقم این تهمت، او مورد پیگرد قرار می گیرد، متهم می گویند.
اما مجرم کسی است که اتهام وی در دادگاه ثابت شده باشد وبرای عمل او مجازاتی در قانون پیش بینی شده باشد . و مرسوم است که میگویند هر متهمی لزوماٌ مجرم نیست، مگر این که جرم وی توسط دادگاه صالح ثابت شود و از زمانی که جرم در دادگاه علیه متهم ثابت می شود، می توان او را مجرم نامید. و متهم از وقتی که حکم دادگاه علیه او صادر شده و سپس قطعی می شود نام محکوم به خود می گیرد.
@Psycho_096580
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مدیریت خشم در کودکان
معاونت فرهنگی و اجتماعی فرماندهی انتظامی استان خراسان رضوی
@Psycho_096580
https://eitaa.com/policemoshaver
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مقام معظّم رهبری:
«امام بزرگوار یک شخصیّت انصافاً کامل، بزرگ، باعظمت، جامعالأطراف و از همه جهت یک شخصیّت برجسته و ممتاز بود».
🏴فرارسیدن سالگرد ارتحال امام خمینی (رضواناللهعلیه) را تسلیت میگوییم🏴
@Psycho_096580
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
امام خمینی (ره) رهبر شیعیان جهان در خانواده پدر بود
@Psycho_096580
مشاوره و مددکاری پلیس
کتاب تکنیکهای های فرزندپروری دکتر سعید جهانشاهی( قسمت ۴۲)
ادامه ی نامه (تمرین تکنیکها )
وقتی فرزند سومم به دنیا آمد، من ۲۲ سال داشتم با خانواده ای آشفته. وقتی فرزند دومم را از دست دادم به خودم گفتم شاید دوباره دارم امتحان میشوم.ولی این امتحان از دیگر امتحانها خیلی سخت تر بود. خدایا، مطمئن هستم که در هیچ یک از این امتحانها قبول نشدم و گرنه حالا زندگی بهتری داشتم. بعد از چند سال خواهرم را در سن ۱۶ سالگی عروس کردم. بعد از این همه سال هنوز نتوانستم بفهمم خودش میل به این ازدواج داشت یا این یک فرار از خانه و خانواده آشفته ما بود. برادر بزرگم هم در چنین شرایطی داماد شد. حتماً خیلی از وقتها در حق آنها اشتباه می کردم چون مادری کردن بلد نبودم. دیگر طاقت و توانی برای رسیدگی به زندگی بچه های خودم ندارم. همیشه به خودم میگویم " اگر پدرم بیمار نمی شد و مادرم زود فوت نمی کرد ، وضع همه ما فرق می کرد و سرنوشت دیگری داشتیم." وقتی نزدیک عید نوروز میشود حالم بد میشود. زود به گریه می افتم. فکر می کنم گم شده ای دارم. بعضى وقتها حس می کنم هیچ کس را ندارم . روز مادر و یا روز پدر هم همینطور.
حالا که به گذشته بر میگردم به خودم میگویم چه کاری برای خودت انجام دادی .هیچ . اما نمیدانم از دست چه کسی عصبانی باشم. پدرم ،مادرم یا خودم ؟از خودم بدم می آید.
از آینده ترس دارم. این ترس برای خودم نیست. برای بچه هایم است و بیشتر از همه از ازدواجشان نگرانم .اگر بچههای من هم مثل بعضیها که بعد از چند سال زندگی به دلایلی شکست خورده اند ، تقصیر را به گردن پدر و مادرشان بیاندازند ، چه کاری میتوانم انجام دهم ، چطور از خودم دفاع کنم؟ چه دفاعی؟
چه طور میگویند هنوز کودک به دنیا نیامده، سرنوشت او نوشته میشود. اگر اینطور است پس پدر و مادر زیاد نقشی ندارند. من هم نقشی نداشتم؟ داشتم؟ مگر نمیگویند هیچ برگی بدون اجازه تو به زمین نمیافتد و اگر خدا نخواهد هیچ کاری انجام نخواهد شد. پس در این تصمیم گیری ها نقش اصلی را تو ایفا میکنی و ما فقط وسیله ایم. تو سرنوشت آنها را رقم می زنی و گردوها سر پدر و مادر میشکنند بی انصافی نیست؟
خدایا مرا ببخش . بیخود نیست که از خودم بدم میآید ، مرا ببخش که شکرگزار نعمت هایت نیستم. در مسیر زندگی دستم را به دست تو می سپارم. کمک کن تا بیشتر تو را بشناسم . هر چه درباره تو می دانم از گفته دیگران است. زیاد از تو نمیدانم فقط خیلی دوستت دارم ،چون فقط تو را دارم .
پاسخ اول
بنده خوبم سلام
نامه ات به دستم رسید. نامه ای پر از گلایه... نامه ات دلم را به درد آورد. چه کسی با خدای خود چنین سخن می گوید؟ تو از من گلایه میکنی، در حالی که نعمتهای زندگی خود را نمی بینی؟ گله داری و مرا مقصر میکنی.
در حالی که نیمه خالی لیوان را می بینی و نیمه پر آن را نه؟ از من گله میکنی من که آفریدگار تو هستم؟! همانطور که گفتی تو در مورد من چیزی نمی دانی و همین باعث گلایه ات شده است .تو را می بخشم، اما بدان که هرگز نباید از دست من عصبانی باشی، شاکر باش تا نعمتهایت را زیاد کنم.
در مورد پدر و مادرت باید بگویم از کجا میدانی که عاقبت به خیر نشدند؟ تو مو می بینی و من پیچش مو؟ حوادث روزگار را به ظاهر آنها قضاوت نکن و گرنه عاقبت تو همین است و همین خواهد بود.
در مورد فرزندانت نگران آنها نباش. من همیشه مواظب آنها هستم همانطور که همیشه مواظب تو بودم. باز هم برایم بنویس منتظر نامه هایت هستم . خداوند
و اما پاسخ دوم که با رعایت تکنیک های فرزند پروری نوشته شده را در پست بعدی بخوانیم.
✨✨✨✨✨
@Psycho_096580
یکی از مهمترین علل آن حس استقلال طلبی در سنین نوجوانی است، بچهها دوست دارند مستقل از خانواده شوند و این یکی از مراحل کسب مهارت در آنها است، دوم اجتماعی شدن است. یعنی نوجوانان تمایل دارند خود را در حلقههای جدید وارد کنند و در نهایت داشتن علایق و نیازهای مشترک بین هم سن و سالانشان است که باعث میشود آنها تمایل به گروههای دوستانه پیدا کنند.
یادمان باشد یکی از دلایلی که باعث فاصله افتادن بین نوجوانان و والدینشان میشود، انتقادهای مکرر پدر و مادر از نوجوان است. این انتقادها شامل نوع پوشش، علایق، رفتارها، گفتار و مسائل دیگر میشود. مثلا اینکه پدر ومادر مدام به بچه میگویند که «این چه مدل لباسی است که میپوشی؟» یا «این چه موسیقی است که گوش میدهی؟» یا «چرا مدام دوست داری فست فود بخوری، این چه سلیقهای است؟» و چراهای دیگر که باعث فاصله افتادن بین نوجوان و خانواده میشود.
حالا راهکار چیست؟ چه کنیم که به نوجوان هایمان نزدیکتر شویم؟
✳️نخست اینکه تعریف و تمجید را جایگزین انتقاد و سرزنش کنید. حتی از کوچکترین کارهای خوب بچه هایتان هم غافل نشوید و از آنها تعریف کنید، این حس خوبی به آنها میدهد.
✳️دوم خوش قول باشید. اگر قولی به فرزندتان میدهید سر قولتان بایستید تا اعتمادش را بیشتر به خود جلب کنید. از خیلی نوجوانها شنیده میشود که مثلا میگویند پدر و مادر من که اصلا اهمیتی به من نمیدهند، اگر هم حرفی بزنند، به آن عمل نمیکنند.
✳️سوم رازدار باشید. مسائل شخصی نوجوانتان را به کسی نگویید. من زیاد دیدم پدر و مادرهایی که کوچکترین مسائل را در جمع فامیل و دیگران مطرح میکنند و حس بد به بچه خودشان منتقل کنند. نوجوان هم وقتی که میبیند در موقعیت اتهام است، قطعا آن کار ناشایست را دو مرتبه انجام میدهد، چون دیگر قبح آن برایش ریخته و کار بد به حساب نمیآید.
✳️چهارم سعی کنید با خانواده و دوستانتان ارتباط برقرار کنید. حتی شده یک پیک نیک دسته جمعی و تفریح با هم بروی. از این طریق هم متوجه میشوید که دوستان فرزندانتان چه طور آدمهایی هستند و هم با خانواده آنها آشنا میشوید و بهتر میتوانید در ارتباطات خودبا فرزندانتان ظاهر شوید.
✳️پنجم آنقدر روی بچهها تمرکز نکنید. مادرهایی هستند که هیچ کاری جز غر زدن سر بچهها ندارند. به این والدین توصیه میشود که یک سری علایق شخصی هم برای خود ایجاد کنند. مثلا یک باشگاه اسم بنویسند یا کلاس مورد علاقه شان بروند تا هم والدین شاد و پرانرژی باشند و هم بهتر بتوانند با بچهها ارتباط برقرار کنند. هر چه والدین شادتر باشند، بچههای شادتری هم تربیت میکنند.
✳️ ششم تا جایی که میتوانید خودتان را به روز کنید. این به روز بودن شامل بازی کردن با بچهها میشود حال بازیهای نوجوانی با کودکی متفاوت است از فوتبال بازی کردن تا یک پلی استیشن و بازیهایی از این دست میتواند در بهبود روند روابط شما با فرزند نوجوانتان موثر باشد.
❇️در برابر اشتباهات فرزندانتان منعطف باشید
نکته دیگر اگر والدین به فعالیتهای مختلف فرزندشان تمایل نشان دهند، قطعا میتوانند نظارت سالمی بر روابط دوستان آنها داشته باشند تا نوجوانشان کمتر دچار خطر و اشتباه شوند. زمانی که بچهها رفتارهای ناسالم و اشتباهی از آنها سر میزند، اگر کمتر مورد انتقاد والدین قرار بگیرند و پدر و مادر پذیرایشان باشند، روابط بهتری با والدین پیدا میکنند. بهتر است پدر ومادر برای داشتن تفکر مستقل بچه هایشان مشوق آنها باشند تا مقاوم در برابرشان.
✨✨✨✨
@Psycho_096580
زندگی کوزه آبی خنک و رنگین است،
آب این کوزه گهی تلخ و گهی شور و گهی شیرین است،
زندگی گرمی دل های به هم پیوسته است،
تا در آن دوست نباشد همه درها بسته است...
صبحتون بخير و شادی🌸🍃
@Psycho_096580
قصه سوم: آرزوی کوچک
نویسنده: سرهنگ دوم مریم زواری
کارشناس ارشد مرکز مشاوره آرامش
@Psycho_096580
کودکان و نوجوانان مهم ترین سرمایه های انسانی در رشد و توسعه هر جامعه ای هستند و تحقق اهداف توسعه بدون برخورداری از کودکان و نوجوانان سالم ، با نشاط و خلاق ناممکن و دست نایافتنی است
جامعه امروز را کودکان دیروز ساخته اند و جامعه فردا را نیز کودکان امروز می سازند
و هم آن است که بزرگی گفت : " ساختن کودکان قوی ، آسان تر از تعمیر بزرگسالان شکست خورده است!
در این میان کودکان دارای والدین معتاد اغلب روز های سختی را سپری می کنند آن ها در محیط خالی از عشق و دلبستگی خانوادگی رشد می کنند و متاسفانه در معرض بحران های عاطفی ، اخلاقی ،اجتماعی و روانی قرار خواهند گرفت
آسیب های اجتماعی در کمین تک تک این کودکان و نوجوانان بی گناه است آن ها در باتلاق ناآگاهی و یا اعتیاد پدر یا مادرشان گرفتار آمده اند باتلاقی که نه تنها افراد یک خانواده را گرفتار می کند بلکه ممکن است حتی جامعه ای را در خود فرو برد چرا که همه ما می دانیم خانواده سالم متضمن یک جامعه سالم است
قصه "رضا "روایتی تلخ از بچه هایی است که قربانی اعتیاد والدین شده اند قصه اش طعم درد دارد
اما تلخ است و شیرین !
او در منطقه ای دور افتاده در حاشیه شهر مشهد زندگی می کند مکانی که آبستن حوادث و آسیب های اجتماعی بسیاری است اما با حمایت مادری مهربان و مسئولیت پذیر و با ایستادن روی پاهایی زخمی و تاول زده اما محکم و استوار ، علی رغم تمام ناملایماتی که زندگی به او روا داشته است غنچه امید را در دلش می رویاند و برای رسیدن به آینده ای درخشان تلاش می کند
رضا و رضاها ترحم نمی خواهند "امید" می خواهند و جرعه ای آب از چشمه معرفت!
جرعه ای آب از چشمه معرفتی که از دل پاک و درخشان خیران، و تمام حامیان کودکان بد سرپرست می جوشد تا بهار خزان گرفته این گونه خانواده ها دیگر بار بهاری زیبا و پر از شکوفه های رنگارنگ را تجربه کند
به قول مادر رضا ، زمستان در راه است !
امید آنکه رضا و رضاها را فراموش نکنیم...
غرور مردانه اش اجازه نمی داد تا سرش را بالا بگیرد و براحتی سخنانش را بیان کند شرمی که در چشمانش موج می زد همچون عرق سردی که بر پیشانی اش نشسته بود آشوب و تلاطم درونی اش را فریاد می زد
با حسرت به کفش هایش خیره شد و از آرزوی کوچکش سخن گفت:"کاش کفش طبی داشتم تا می توانستم به سر کار بروم و مخارج زندگی مان را تامین کنم.
" اما با این کفش ها نمی توانم به راحتی راه بروم و...
با خجالت کفش هایش را درآورد و پاهایش را نشان داد کف پاهایش پوسته پوسته شده بود و تاول های وحشتناکی داشت یکی از انگشتان پایش نیز قطع شده بود ...
رضا پسر نوجوان ۱۵ ساله که تمام امیدش بعد از خداوند نگاه مهربان حضرت امام رضا(ع) بود کتاب داستان تلخ و غم انگیز زندگی اش را گشود و تاریک ترین فصل زندگی اش را ورق زد و گفت :" در یکی از محله های محروم در یکی از مناطق حاشیه ای شهر مشهد متولد شدم از وقتی معنای زندگی را فهمیدم و توانستم خوب و بد را تشخیص بدهم متوجه شدم که بیمار هستم مادرم می گوید از هشت ماهگی گرفتار این بیماری پوستی شدم کف پاهایم تاول می زد و چاک چاک می شد بطوری که نمی توانستم به درستی راه بروم مادرم با نگرانی من را نزد چندین پزشک متخصص برد اما همگی جوابمان کردند و گفتند این بیماری صعب العلاج است و باید تا آخر عمر دارو مصرف کنی تا از پیشروی آن جلوگیری شود و در
@Psycho_096580
صورت قطع دارو تاول ها مانند خوره تمام بدنم را می گیرند!
دوست داشتم با بچه های هم سن و سالم بازی کنم اما زخم پایم اجازه نمی داد وقتی راه می رفتم پاهایم درد می گرفت بنابراین خیلی وقت ها به جای بازی با دوستانم بازی آن ها را از دور تماشا می کردم و لذت می بردم ! من با این که در رشته های ورزشی ناتوان بودم اما معلمین از هوش و استعدادم در بقیه دروس سخن می گفتند و من شاگرد ممتاز مدرسه بودم.
کودکی من و خواهر بزرگترم در حسرت و رنج های بی پایان سپری شد پدرم اعتیاد به مواد مخدر داشت و بساط منقل و وافورش همیشه برپا بود او قبل و بعد از مصرف مواد مخدر به بهانه های واهی من ،خواهر و مادرم را مورد فحاشی و کتک کاری قرار می داد. مادرم همیشه می گفت پدرت مریض است پسرم !! با همان زبان کودکانه پاسخ می دادم مامان، بابا اگر مریض است چرا به دکتر نمی رود؟ مادرم من را در آغوش می فشرد و می گفت چون پولی ندارد پسرم !
روزی قلکم را شکستم و پولهایش را به پدرم دادم تا به دکتر برود تا دیگر ما را کتک نزد اما پدرم پولها را گرفت و با آن مواد مخدر خرید و بعد از مصرف آن حسابی کتکمان زد !
پدرم بعد از اعتیاد به مواد مخدر صنعتی دیگر به سر کار نرفت و حتی هزینه خوراک و پوشاکمان را تامین نمی کرد مادرم صبح تا شب مادرم در خانه های مردم کار می کرد اما وقتی خسته و کوفته به خانه می آمد پدرم با کتک کاری دستمزد کارگری اش را از او می گرفت تا مواد مخدر تهیه کند مادرم گریه می کرد و من که فرزند ته تغاری خانه بودم با دستان کوچکم اشک هایش را پاک می کردم و صورت مادرم را می بوسیدم تا دلداری اش بدهم در این هنکام مادرم میان گریه می خندید و من را در آغوش می گرفت
مادرم همچون فرشته ای مهربان در کنارمان بود و با تحمل بدرفتاری های پدرم هیچ گاه دستان من و خواهرم را رها نکرد او راه و رسم درست زندگی کردن را به ما آموخت و این در حالی بود که در محله ای زندگی می کردیم که خیلی از بچه های محله معتاد و خلافکار بودند
هیچ وقت دوست نداشتم شبیه پدرم باشم دوست داشتم وقتی بزرگ شدم فرد موفقی برای جامعه باشم تا بتوانم زندگی خوبی را برای مادرم فراهم کنم تا بخشی از زحماتش جبران شود این قولی است که من و خواهرم به یکدیگر دادیم اکنون او در مدرسه نمونه تحصیل می کند و کنکور سراسری را در رشته ریاضی با موفقیت پشت سر گذاشته است من نیز رشته تجربی را انتخاب کردم و رویای تحصیل در رشته پزشکی را در سر می پرورانم دوست دارم با تحقق این آرزو به مردم مهربان کشورم خدمت کنم
بعد از شیوع ویروس کرونا وضعیت مالی مان خیلی بد تر شد مادرم در خانه های مردم کارگری می کرد اما کسی دیگر به او پیشنهاد کار نمی داد بدلیل مشکلات اقتصادی من دیگر توانایی خرید داروهایم را نداشتم و به مدت دو ماه داروهایم را قطع کردم و بیماری ام پیش روری کرد و تاول ها تا ساق پایم را گرفت پزشک متخصص پیشنهاد داد تا کفش طبی تهیه کنم تا بتوانم راحت تر راه بروم اما هزینه خرید کفش را نیز نداشتم
اکنون پدرم مدتی است که کارتن خواب شد ه و ما را ترک کرده است او هر چند هفته یکبار به خانه می آید و پس انداز های کارگری مادرم را از او می ستاند و اگر مادرم پولی به او ندهد شیشه های خانه را می شکند و یکی از لوازم خانه را می برد تا با فروش آن مواد مخدر تهیه کند چند روز قبل نیز به خانه آمد و پس از کتک کاری من ، خواهر و مادرم بخاری خانه را با خود برد.. پس از آن مادرم گریه کرد و گفت زمستان در راه است چگونه خانه را گرم کنیم؟!
با تعامل با خیرین و مراکز حمایتی رضا پسر نوجوان ۱۵ ساله در پرتو نگاه مهربان امام رافت و مهربانی ،امام رضا (ع) وبا مدد دستان یاریگر خیرین و شهروندان نیکوکار به آرزویش رسید و باران مهر و محبت و دستان بخشنده و سخاوتمند خیرین خیرخواه مرهمی بود بر پاهای خسته و تاول زده اش.
او دیگر بار با پوشیدن کفش های طبی برای قدردانی از خیرین به اتاق مددکاری آمد چرا که رضا و خواهرش تا پایان تحصیل در دانشگاه با حمایت افراد نیکوکار و سپید دل تحت یاری و حمایت قرار گرفتند
رضا به روی صندلی اتاق مددکاری نشست لحظه ای به کفش هایش خیره شد و لبخند امیدوارانه ای بر لبانش نقش بست برق کفش هایش همچون برقی که در چشم هایش می درخشید انعکاس مهربانی و انسانیت بود
رضا این بار از آرزوهایش می گفت و از بهار دل انگیزی که پس از زمستانی سخت از راه خواهد رسید ...
همچنان که با اشتیاق به قصه آرزوهای رضا گوش سپرده بودم نگاهی به گلدان پشت پنجره انداختم گلی از لبخند به روی گل برگ های گلدان پشت پنجره نشسته بود انگار او نیز مانند رضا این بار بهار را در زمستان جشن گرفته بود...
@Psycho_096580
مشاوره و مددکاری پلیس
کتاب تکنیکهای فرزندپروری دکتر جهانشاهی(قسمت ۴۳)
پاسخ دوم نامه ( تمرین تکنیک ها)
از طرف خداوند
پاسخ دوم
نازنینم سلام ،
وقتی نامه ات به دستم رسید، خیلی خوشحال شدم. (تکنیک بیان خوشحالی )
ممنونم که برای من نامه نوشتی،( تکنیک تشویق توصیفی) ارتباطت را با من کم نکن. این کمترین انتظاری است که از تو دارم. (تکنیک بیان انتظار)
و البته ممنونم که مرا فراموش نکردی، حتی وقتی شک داشتی که آیا من، تو را فراموش کرده ام یا نه؟(تکنیک تشویق توصیفی )
واقعا شک داشتی؟ ( تکنیک وضوح)
باور نمی کنم. شاید هم نمی خواهم
که باور کنم. آخر باور کردنش برایم سخت است. (تکنیک بیان احساس)
اما تو را باور کردم. تو را که توانستی چنین سختی هایی را پشت سر بگذاری و کفران نورزی. تو را باور کردم.(تکنیک تو می توانی) شاید هم نه ، خودم را باور کردم که خالق چنین انسانی هستم. به تو افتخار می کنم .
سؤال دشواری پرسیده بودی. اینکه چرا اینهمه دشواری ، اینهمه مرگ و غم و
سختی برای تو پیش آمد و اینکه در پیش آمدنش، من چقدر سهیم بودم؟ راستش را بخواهی، گاه خودم هم تعجب میکنم که چگونه دنیایی آفریده ام؟ دنیایی که گاه برای یکی، چنین سخت میگیرد. دنیایی که چنین آدمها را به فکر وا می دارد. راستی؟ پاسخ خودت چیست؟ تو خودت به این سؤال چگونه پاسخ می دهی؟ ( تکنیک خودت چی فکر میکنی )
ای کاش می دانستی لحظه تفکر کردن شما انسانها چقدر برای من باشکوه است. (تکنیک تشویق توصیفی )
حتماً پاسخ من را به سؤالت می خواهی. همینقدر بگویم که من همه چیزم. هیچ چیز بدون اراده من نیست. هیچ چیز بدون وجود من، وجود ندارد. اما این موضوع ربطی به مرگ پدر و مادر و پسرت ندارد. تو در دنیا زندگی میکنی دنیا قوانین خودش را دارد. قانون جاذبه ، قانون دعا، قانون احتمالات (احتمال تولد در خانواده ای مسلمان یا مسیحی، شهری یا روستایی ... ) و خیلی قانونهای دیگر که تو نمی دانستی و دیگران هم هنوز نمی دانند.
منظورم واضح نبود؟ اینطور بگویم. (تکنیک وضوح). خیلی از اتفاقاتی که افتاده تقصیر تو نبوده، اصلا تقصیر کسی نبوده، نه تو، نه پدرت، نه مادرت و نه من. اينها طبق قانونی در بازی زندگی در دنیای آدمها اتفاق افتاده. اما در کنارش، خیلی از اتفاقات بدی که برایت افتاد، میشد که نیافتد، من شاهد بودم .
میشد که چنین نشود ، چون تو در سرنوشتت مسئولی و باید به خاطر هر ذره خوبی و بدی پاسخگو باشی. تو سازنده سرنوشتت هستی و به خاطر آن ، به من پاسخگو خواهی بود. این هم قانون است. ( تکنیک بیان قانون).
ای کاش این قانون اینقدر تلخ نبود (تکنیک همدردی)
اما چه کنم .قانون است .
جوابم قانع کننده نیست؟( تکنیک وضوح)
می دانم که این جوابهای علمی و فلسفی، جواب دل دردمند تو نیستند. حق داری (تکنیک همدردی) ، از آنها که فکر می کنی که میدانند بپرس (تکنیک از کی بپرسیم ). کار من جواب دادن نیست . تفکر کردن و یافتن جوابها یکی از کارهای شما آدمهاست. کار من نظاره کردن است به نحوه چرخش دستگاه عظیمی که آفریده ام. نظاره کردن است به دنیا و به نحوه بهره برداری انسانها از آن انسانهایی که فرصت زندگی در این دنیای بزرگ را یافته اند و در تلاشند تا سرنوشت خود را به دست خویش بسازند. حتی تو هم، بابت باور کردن آنچه به نظرت ، به ناحق از من به تو معرفی کردند، مسئولی و پاسخگو .
و البته به عنوان نزدیک ترین فرد به تو، وظیفه من همدردی کردن است. درک کردن است. چون فقط من هستم که در لحظه لحظه ترسها و غمها و اشک ریختن هایت در کنارت بوده و هستم. من تنها کسی هستم که تو را تا عمق وجودت میبینم و همیشه دیده ام و تو را به حد کمال درک میکردم و میکنم. من تنها کسی هستم که درد تو را می فهمیدم، دردی که حتی به زبان نمی آوردی. اما چه کنم. باید خدا باشی تا بفهمی که با رحمت بیکرانت، درک نامنتهایت و البته قدرت بینهایتت نمیتوانی به خود اجازه دهی قانونی را که خود آفریده ای، بشکنی.
ادامه پاسخ نامه را در قسمت بعدی بخوانیم...
@Psycho_096580
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
گفتم صبح بخیر
مادربزرگ پاسخ داد "عاقبتت بخیر"
به وجد میآیم از پاسخش
چه دعایی!
من برای او خیری میخواهم به کوتاهی یک صبح
و او خیری برایم میخواهد
به بلندای یک سرنوشت
@Psycho_096580
📃چه اموالي ميتواند به عنوان وثيقه قرار گيرد⁉️
👈به استناد✨ بند 4 ماده 132 قانون آئين دادرسی كيفری آنچه می تواند از سوی متهم به عنوان وثيقه به مقام قضايي اعلام و معرفی گردد عبارت است از 👈🏻 وجه نقد يا ضمانتنامه بانكي يا مال منقول و غير منقول چنانچه ملاحظه ميگردد، مقنن در اين ماده هر نوع مال داراي ارزشي را از مصاديق وثيقه دانسته و لذا محدوديت خاصي از اين جهت وجود ندارد.
✅بنابراين متهم ميتواند وسيله نقليه خود را به عنوان يك مال منقول به عنوان وثيقه براي آزادي خويش معرفي نمايد كه در اين صورت بايد خود مال عيناً توقيف شود البته بايد توجه داشت كه در مورد اموال غير منقول مانند زمين و منزل، اخذ وثيقه از طريق بازداشت سند مالكيت محقق ميشود. تعيين ميزان مبلغ وثيقه بر عهده مرجع قضايي است كه قرار وثيقه را صادر مينمايد كه علي القاعده اين مبلغ حسب نوع جرم ارتكابي و شدت و ضعف آن همچنين بر اساس ميزان خسارت و شرايط موجود و وضعيت طرفين پرونده تعيين ميگردد. متهم بايد معادل مبلغ مزبور وجه نقد يا ضمانتنامه بانكي يا مال منقول يا غيرمنقول معرفي نمايد.
@Psycho_096580
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#هنرزندگی شماره۲
این سرنوشت من بود!❌
من سهمی در سرنوشتم ندارم❌
سرنوشتم دست خودمه👏👏
نظر شما چیه؟
نظر درست کدومه؟👆👆👆
┈••••✾•🍀🌷🍀•✾••••┈•
۰۳۵۲۱۸۲۴۱۱۹_۲۰📞
مشاوره تلفنی: ۰٩۶۵٨٠
آدرس: یزد_ ابتدای خیابان مهدی
ماباشما هستیم تا شما با آرامش باشید.
@Psycho_096580
مشاوره و مددکاری پلیس
کتاب تکنیکهای فرزندپروری دکتر جهانشاهی (قسمت ۴۴)
ادامه پاسخ نامه از طرف خدا
(تمرین تکنیکها )
✨✨✨✨
باید خدا باشی تا بفهمی که رعایت قوانین دنیای آدمها، به نفع همه آدم هاست. پس مرا درک کن. ببخش ( تکنیک پاکش کن، بیان عذرخواهی ) و بدان که تنها کاری که از دستم بر می آمد، همین بود که آرزو کنم که کاش نه برای تو و نه برای هیچ کس دیگری چنین نمی شد.( تکنیک بیان آرزو )
در مورد فرزندانت می خواستم بدانم که از بابت آینده فرزندانت نگرانی یا از بابت کوتاهی های خودت؟ ( تکنیک وضوح)
آینده فرزندانت را خودشان خواهند ساخت . آنها را به خودشان بسپار. تو خدای آنها نیستی. تو مسئول خودت هستی. اگر کوتاهی کردی، بدان که در آزمون الهی و روز حساب، با تو سخت خواهم گرفت، حتی اگر در کودکی و در طول زندگی چنین مظلومانه سختی کشیده ای. هیچ کس استثنا نیست.
و در آخر به تو چند توصیه دارم . اینها نظر من هستند برای بهتر زندگی کردن تو. اما اينها تو را خوشبخت نخواهند کرد آنچه تو را به خوشبختی خواهد رساند ، درک توست از توصیه های من و تلاش توست برای بکار بستن آنها.
غم گذشته را نخور تا بتوانی آینده را بسازی. این قانون مهمی در دنیای انسان هاست . ( تکنیک بیان قانون )
احساست را بیان کن، حتی احساس عصبانیت را به من، من که رحیم ترین و فهیم ترینم. حتی احساس غم از دست دادن و دلتنگی برای مادر و پدر و فرزندت . و از همه مهمتر، غم از دست دادن گذشته خودت. حتی احساس ترس و نگرانیت به آینده خودت و فرزندانت . تا احساست را بیان نکنی، غم گذشته و ترس آینده، تو را رها نخواهند کرد. این هم قانون است.
این دو توصیه فقط دو قانون برای زندگی خوب در این دنیا هستند. اگر می خواهی خوب زندگی کنی ، خلاق باش تا قانونهای خوب زندگی کردن در دنیا را بیابی و البته از آنان که میدانند بپرس، اما بدان که مسئول پرسیدن، فکر کردن و انتخاب راه زندگی ات با خود توست . هرگز، هرگز، مسئولیت ساختن زندگی ات را به دوش کسی ندان. تو خود مسئولی . همیشه و همه جا. تلخی و
سختی به دوش کشیدن چنین مسئولیتی را بر من ببخش ( تکنیک بیان همدردی ).
برخیز و تلاش كن. من به توانایی تو ایمان دارم ( تکنیک تو می توانی )
و توصیه آخرم ،اینکه تا فرصت باقی است، زندگی کن. مرگ همیشه در کمین است .
خدایی که ناظر بر اعمال توست .
نظرتون چیه؟ از چه تاکتیکی استفاده کرده بود؟ تاکتیک استقلال.
شاید اگه شما بودین طوری دیگه جواب می دادین مثلاً بیشتر از تاکتیک احساس استفاده میکردین، بیشتر باهاش همدردی میکردین، شاید با نگاه متفاوتی که به زندگی، نقشی که خداوند در زندگی ما داره و ... و پاسخ متفاوتی به سؤال اون مسافر کوچولوی مظلوم که آنهمه سختی کشیده بود ، میدادین .
من در مورد پاسخ، بخصوص جنبه های مذهبی و فلسفی اون نظری ندارم، اما معتقدم کودک درونمون هم یک مسافر کوچولوس. مثل خود ما ، کاری نکنین که مثل نویسنده اون نامه، بعد از تربیت بچه هاتون ، افسوس گذشته و بی مادری رو بخورین و به خودتون بگین:" چه کاری برای خودم کردم، هیچ." چراغی که به خونه رواست به مسجد حرومه .
اگه نعمت داشتن پدر و مادر خوب رو نداشتین ، خودتون در حق خودتون پدری کنین، مادری کنین، خودتون از تکنیک های فرزند پروری برای رشد شخصیت خودتون استفاده كنين. من از توصیه اون دوست که از زبون خداوند درون خودش استفاده کرده بود، خیلی خوشم اومد. اونجا که گفت :" تو مسئول زندگی خودت هستی" پس" تا فرصت باقی است، زندگی کن." چون " مرگ همیشه در کمین است" .
شما چقدر از این تکنیک ها در زندگی تون استفاده میکنید؟
@Psycho_096580
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
موضوع کلیپ : اهمال کاری
معاونت فرهنگی و اجتماعی فرماندهی انتظامی استان خراسان رضوی _اداره مشاوره و مددکاری
@Psycho_096580
با عرض سلام و وقت بخیر خانمی ۲۵ ساله هستم مدت ۵ ماه است که ازدواج کردم و در دوران عقد به سر می برم به همسرم بسیار علاقه مند هستم اما مدتی است حس بدبینی و شکاکی نسبت به او پیدا کردم به طوریکه اگر از خانم دیگری جز من تعریف و تمجید کند یا به او نگاه کند ناراحت میشوم از سویی من و خانواده ام نسبت به رعایت حجاب مقید هستیم و شئونات اخلاقی را در ارتباط با نا محرم حفظ می کنیم
من پوشش چادر را در انتخاب کردم اما اقوام همسرم اغلب پوشش مناسبی ندارند و حتی با همسرم نیز صمیمانه برخورد می کنند و پوشش مناسبی را در مقابل همسرم رعایت نمی کنند که این باعث ناراحتی من می شود
نمی دانم چگونه با این تفاوت های فرهنگی با خانواده همسرم کنار بیایم لطفا راهنمایی ام کنید؟
پاسخ مشاور:
سلام و درود ، وقتتون خوش و احوالتون سبز باشه ؛
✓ در باب مسله اول « بدبینی نسبت به رفتار همسر » :
کمی بدبینی در اوایل رابطه برای انسان امری طبیعی است , اما اگر بر شدت و مدت این بدبینی اضافه شود ، باعث ایجاد مشکل در نظام خانواده میشود . لذا برای کاستن از افکار منفی خود و پیشگیری از اختلال در نظام خانواده ، رعایت نکات زیر قابل توجه و عمل هستش :
۱_هر فکری که در ذهن شما نمایان میشود ، الزاما درست نیست : بعضی اوقات در ذهن ما افکاری نمایان میشوند . اما الزاما این افکار صحیح و مطابق با واقعیت نیستند . برای پی بردن بر صحیح بودن فکر خود ، برای فکر خود سه شاهد بیابید . مثال :
+ فکر : من فکر میکنم قراره برای من اتفاق بدی بیفتد !
+ پاسخ گویی به فکر : برای فکرم چه شواهدی در دسترس دارم ؟ از کجا میدانم که قرار است اتفاق بدی برای من بیفتد ؟
۲_ به افکار خود اجازه حضور بدهید و با آنها مبارزه نکنید : اگر فکری در ذهن شما نمایان میشود ، با آن فکر درگیر نشوید و مبارزه نکنید . بلکه بگذارید آن فکر خودش کم کم محو شود . این عمل به مانند مشاهده کردن ابر های آسمان است , همان طور که به ابر های آسمان نگاه میکند و ابر ها کم کم از جلوی چشم شما محو میشوند و میگذرند ، به افکار خود « به مانند نگاه کردن به ابر ها » بنگرید و اجازه بدهید خودشان کم کم محو شوند و از جلوی چشمان شما بگذرند .
۳_افکار خود را تجربه بکنید : اگر فکر منفی در ذهن شما نمایان میشود ، آن فکر را یادداشت کنید و چند روز بعد مجدد به فکر یادداشت شده خود مراجعه بکنید . ببینید آیا فکر شما درست بوده است یا خیر . با این کار خواهید فهمید که اکثر افکار منفی شما مطابق با واقعیت نیستند .
۴_ برای افکار خود جایگزین بیابید : سعی کنید برای افکار منفی خود ، افکاری جایگزین پیدا کنید . یک مثال مطابق با فرمایش خود شما :
+ فکر : خانم « الف » از همسر من تعریف کرد .
+ فکر منفی : نکند خانم « الف » قصد ارتباط گیری با همسر من را دارد .
+ فکر جایگزین : احتمالا خانم « الف » از روی احترام و ادب از من و همسرم تعریف کرد . این نشان دهنده ادب و احترام خانم « الف » نسبت به ما و ارزشمندی و محترم بودن من و همسرم است .
✓ در باب مسله دوم « چطور با تفاوت های فرهنگی کنار بیایم ؟ »
برای حل این مسله ، سه راه حل وجود دارد :
۱_ مشخص کردن انتظارات و قوانین خانواده : هر خانواده ای که دارای کارکردی سالم است ، دارای قواعد و قوانین مشخص است . قواعد و قوانین خانواده از انتظارات اعضای خانواده نسبت به هم به وجود می آید . برای اینکه بتوانید قوانین روشنی بر خانواده حاکم باشد ، انتظارات خود را با همسر خود و خانواده همسر خود در میان بگذارید . مثلاً میتوانید به همسر خود بگویید : من دوست دارم شما با افرادی که فاقد حجاب هستند کمتر تعامل داشته باشید . در مرحله بعد نظر همسر خود را جویا شوید و بر اساس همکاری هم و شرایط هردوی شما ، یک قانون مشخص را وضع کنید .
۲_ مرز بندی کنید : میتوانید برای ارتباطات خود با دیگر افراد با کمک همسر خود مرز های مشخصی را به وجود بیاورید . مثلاً اگر در ماه با خانواده « ب » ۳ بار تعامل و ارتباط دارید , از میزان ارتباط خود بکاهید و میزان تعامل و ارتباط خود را با خانواده « ب » به ۱ بار در ماه کاهش بدهید .
۳_ بپذیرید : در گام آخر ، باید تفاوت های فرهنگی را بپذیرید و این نکته را بدانید که شما توانایی کنترل کردن افراد بیرون از خود و خانواده خود را ندارید . بلکه میتوانید با مشخص کردن « قوانین و مرزبندی » بهداشت روانی خانواده خود را حفظ بکنید .
محمد جواد راه چمندی _ مشاور و روانشناس
@Psycho_096580
https://eitaa.com/policemoshaver
پروردگارا با اولین قدمهایم بر
جاده های صبح؛
نامت را عاشقانه زمزمه میکنم؛
کوله بار تمنایم خالی و موج سخاوت تو جاری
خدایا یاری ام کن
@Psycho_096580
گلدان پشت پنجره
این قصه:گلِ خشکیده ( با محوریت بررسی اختلال شخصیت نمایشی )
نویسنده: سرهنگ دوم مریم زواری کارشناس ارشد مرکز مشاوره آرامش
با ما همراه باشید👇
@Psycho_096580
گلدان پشت پنجره لبخندی زد و گفت :امروز می خواهم قصه گل خشکیده لای دفترت را برایت تعریف کنم!
و سپس ادامه داد :گل زیبایی بود که در گلدانی پشت پنجره سکونت داشت او هر روز صبح چشمانش را رو به خورشید می گشود و شب به ماه آسمان خیره می شد و خواب پروانه های رنگارنگ را می دید
گل زیبا اما همیشه احساس تنهایی می کرد و با خود می گفت کاش دوستی داشته باشم! روزی علف هرزی در گلدان پشت پنجره رویید چشمان گل زیبا درخشید و خوشحال بود که همدمی یافته است گل زیبا از خاک وجودش به علف هرز بخشید و با مهربانی نور درخشان خورشید را با او قسمت کرد علف هرز اما رشد کرد و ریشه های گل زیبا در خود فرو برد و گل زیبا خشکید و پر پر شد...
غرق داستان گل خشکیده لای دفترم بودم که در اتاق به صدا در آمد ود ختر جوانی وارد اتاق مشاوره شد او که خود را رویا نامید صحبتش را با این جملات آغاز کرد :" مادربزرگم همیشه می گفت :" لباس دو جاری را نمی توان در یک طشت شست !" اما بیش از اعتماد نا به جا به جاری ام خلاء و کمبودی که در درونم احساسی کردم زندگی ام را به ورطه نابودی کشاند."
رویا در حالیکه اشک از چشمانش سرازیر بود کتاب داستان زندگی اش را گشود و گفت :از دوران کودکی از عزت نفس پایینی برخوردار بودم با این که در خانواده ای مرفه رشد یافتم اما تامین نیازهای مادی ام از سوی خانواده کمبود ها و خلاء های درونی ام را جبران نمی کرد من و خواهر کوچکترم یک سال با هم اختلاف سنی داشتیم اما او بیشتر از من مورد توجه همگان بود چرا که اطرافیان او را زیباتر و باهوش تر از من می پنداشتند من نیز همیشه سعی می کردم با ظاهرم توجه دیگران را به خودم جلب کنم گاهی لباس های عجیب و غریب می پوشیدم و گاهی با آرایش های غلیظ و رفتارهایی سبک سرانه سعی در جلب توجه دیگران داشتم تا این که خواهرم در یکی از دانشگاه های دولتی پذیرفته شد و با یکی از همکلاسی هایش ازدواج کرد و به خانه بخت رفت از این که همه نگاه ها به سمت خواهر کوچکترم جلب شده بود احساس بدی داشتم تا این که امید به خواستگاری ام آمد و ما زندگی مشترکمان را در کنار یکدیگر آغاز کردیم با ازدواج با امید توجهی که مد نظرم بود از امید و خانواده اش کسب می کردم و با تولد فرزندم این توجه بیشتر شد خیلی خوشحال بودم و انگار به روی ابرها حرکت می کردم تا این که برادر شوهرم تصمیم گرفت با دختری خیابانی که هیچ شناختی نسبت به او و خانواده اش نداشت ازدواج کند به خانواده همسرم مخالفتشان را با این ازدواج اعلام کردند اما حریف پسرشان نشدند و رها وارد خانواده ما شد خانواده همسرم او را عروسی ناخواسته می پنداشتند و توجهی به او نداشتند اما رها سعی می کرد ارتباط صمیمانه ای با من برقرار کند من هم گاهی با او درد دل می کردم و از بی توجهی های همسرم بعد از تولد فرزندمان گفتم رها در حالیکه با من همدردی می کرد گفت :رو یا تو بعد از زایمان کمی چاق شدی و جذابیتت را از دست دادی به همین دلیل همسرت به تو توجه ندارد او به من پیشنهاد داد که قرص های لاغری مصرف کنم تا به تناسب اندام برسم ! من نیز قرص هایی را که رها برایم تهیه می کرد مصرف می کردم تا این که پس از مدتی به قرص ها وابسته شدم یکروز که در شرایط نابسامانی قرار داشتم از رها خواستم که برایم قرص تهیه کند اما رها آدرسی را در حاشیه شهر به من داد تا خودم برای تهیه قرص ها به آن محل بروم وقتی به آن محل رفتم پس از این که قرص ها را خریداری کردم امید و خانواده اش را دیدم که با نگاهی سرزنش آمیز من را تعقیب می کردند در این هنگام رها از خودرو پیاده شد و لبخند پیروزمندانه ای زد و گفت رویا مدت هاست که اعتیاد پیدا کرده است این هم از عروس یکی و یکدانه تان !
ساعتی بعد دختر جوان از اتاق مشاوره خارج شد و من قلم به دست گرفتم و دفترم را گشودم وقتی گل خشکیده لای دفترم را دیدم زیر لب گفتم :" کاش علف های هرز زندگی مان را بشناسیم و آنان را هرس کنیم تا زندگی سالمی را تجربه کنیم
عطر گل خشکیده زیبا در فضای اتاق پیچیده بود...
@Psycho_096580
نظر روانشناس:
اختلال شخصیت نمایشی نوعی از اختلال روانی است که نشانه های اولیه خود را در دوران رشد و بلوغ نشان می دهد که با مرور زمان و در صورت عدم رسیدگی به موقع می تواند شدت یافته و روح و روان شخص را مورد آسیب قرار دهد افراد مبتلا به اختلال شخصیت نمایشی افرادی بسیار حساس بوده و از درون احساساتی شدید و ناپایدار دارند و اگر مورد تایید قرار نگیرند به شدت افسرده خواهند شد آن ها ارزش خود را در تایید دیگران می دانند که می تواند ریشه در مشکلات کودکی داشته باشد امروزه با افزایش استفاده کاربران از شبکه های اجتماعی میزان ابتلا به این اختلال در افراد افزایش یافته است به همین دلیل بسیار اهمیت دارد والدین از همان ابتدا نسبت به آموزش استفاده صحیح از این شبکه ها و افزایش سطح آگاهی کودکان و نوجوانان خود اقدام کنند
@Psycho_096580