#جاذبه_عشق
غرق شوخی و خنده با رفقا بودیم که صدای کمرمق پیرزنی ما را به خود آورد.
+ میخوام برم تهران. بعدشم فرودگاه. بلیط نجف دارم. پولم نمیرسه با سواری برم، اوتوبوس رد نمیشه؟
- چرا ولی باید چند دقیقهای صبر کنید.
یکی از بچهها کمکش کرد و سبدی که وسایلش را در آن ریخته بود را تا نیمکت کنار خیابان برد.
پیرزن تازه نفسی تازه کرد بود که دیدیم اتوبوس تهران رسید. صدایش کردیم. وسایلش را داخل ماشین گذاشتیم. داشت سوار اتوبوس میشد که زن و شوهری جوان آمدند کنارش.
ظاهرا از لابهلای صحبت دوستمون با پیرزن فهمیده بودند که مقصدشان یکی است؛ فرودگاه و بعدش هم نجف...
پیرزن را با خود همراه کردند و رفتند به دیار عشق، ديدار عشق.
همه اینها در کمتر از ده دقیقه اتفاق افتاد و در همین ده دقیقه دلمان تا کربلا رفت و برگشت. البته مقصد ما هم حوالی کربلا بود. نماز عید فطر به امامت حضرت یار را قصد کرده بودیم.
بارها شده بود که عزم دستبوسی داشتیم، اما دم رفتن یار نطلبیده بود و یا از همان اول وجدانمان به ما اجازه نمیداد که با وجود کارهای نکرده خودمان را به محضرِ حضرتش برسانیم.
این بار اما ماجرا فرق میکرد. حوادث اخیر مظلومیت #سید را برایمان بیشتر نمایان کرد. اصلا همین بود که دلمان را به درد آورده و ما را به سمت خود میکشید.
📌 @ponezs