#نیمهیپنهانعشق💔
#پارتیک
با صدای جیغ من زود تر از همه علی، داداش بزرگم پرید تو اتاق و پشت سرش مامان بابا..
اونقدر خوشحال بودم که نمیفهمیدم الان ساعت یک بعد از نصف شبه و ممکنه همسایه ها خواب باشن..
دوباره جیغ زدم و پریدم بغل علی..
-علییییییی رتبه م شده ۹۰۰ واااایییی باورم نمیشههههه
صدای ″خداروشکر″ گفتن مامان رو شنیدم..
برگشتم سمت مامان بابا..
با شادی نگاهم میکردن..
_تبریک میگم گل دختر بابا، برای من مایه ی افتخاری!
+مهندس کی بودیم ما بابا؟!
باز از من تعریف کردن و علی خان حسودیشون شد و مدرک مهندسیشونو به رخ کشیدن😅
مامان بغلم کردم و صورتم رو بوسید!
_دیدی مامان جان، انقد استرس داشتی؟! منکه دلم روشن بود دختر درسخونم بلاخره خانوم وکیل میشه😍
+خب مامان، درد و بلات بخوره تو فرق سر من، حالا ۹۰۰ رشته ی انسانی هم انقده ذوق داره؟!
والا ما ریاضی بودیم شدیم ۱۰۰۰ ..
علیِ بی مزه بعدهم هرهر به حرف خودش خندید..
زدم پس کله ش و با حرص گفتم؛ هوووی غولچه ی بی مخ حسود خیلیم خوبه..
برای اولین بار بود که باهام کل کل نکرد و خیلی زود کوتاه اومد؛ دستشو گذاشت دو طرف صورتمو گفت؛ تبریک میگم خواهریم :) بازم موفق بشی الهی..
اونقد ذوق زده شدم، که دوباره پریدم بغلش و از ته قلب بهش گفتم″دوسِت دارم کله گنده″
با خنده از اتاقم رفت بیرون!
فورا سجاده م رو پهن کردم و سجده ی شکر به جا آووردم!
″ممنونم خدا که انقدر خوبی″
با اون شرایط سختی که سال آخر دبیرستان، گریبان گیر خودم و خانواده م شده بود...
از ورشکستگی شرکت بابا و خونه نشین شدنش، تا نارسایی قلبی که شده بود بلای جون خودم و هرلحظه ممکن بود نیاز به عمل قلب باز داشته باشم..
از غصه خوردنای مامان و شبانه روز کارکردنای علی..
همه و همه باعث ذهن مشغولیم شده بود و دلیل بر عقب افتادنم از درس و کنکور..
اما خداروشکر، تیز هوشی و استعداد و بختی که باهام یار بود، نتیجه داد و شد؛
#اولینرتبهبرترروستامون ؛ خانومِ ″سُها درویشان پور″
اونشب با فکربه دانشگاه های خوبه کشور؛ با فکر به اینکه قرار بشم خانوم وکیل و یک عمر خوب زندگی کنم خوابم برد..
غافل از اینکه چرخ گردون چه پیشامد ها که برای دل کوچَک من نداشت..
#ادامه_دارد....
♡@Pooyagirls
●○●○●○●○○●●◎♡