eitaa logo
شبکه پویا
2.6هزار دنبال‌کننده
3.1هزار عکس
8.3هزار ویدیو
55 فایل
ارتباط با ما @golbarg تبلیغات در بیش از 10کانال:👇👇👇 https://eitaa.com/tabligh_ita گلچین شبکه پویا نماهنگ کارتون سرود لالایی کاردستی آموزش درخواست نماهنگ یا کارتون شبکه
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎼کلیپ شاد موزیکال آموزشی کودکانه 💚 آموزش حروف الفبای انگلیسی 👈 به کودکان 💙 با ریتم شاد و موزیکال دنیای شاد کودکان ✌️✌️ https://eitaa.com/joinchat/50659328C3da6647309
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‍ ⭐️🌟ستاره ی درخشان🌟⭐️ بیدار شدم و به طرف در رفتم. تکه های ریز درخشان در هوا می درخشیدند. زیر پایم را نگاه کردم. وای! یه تورفتگی در زمین بود. تورفتگی را دنبال کردم. با ‌خودم گفتم: حتماً چراغ قوه ای است که نورش شبیه تکه های نورانی است! وقتی که به آخر تو رفتگی رسیدم، تعجب کردم. یک ستاره ی زیبای طلایی رنگ آن جا بود. به ستاره گفتم: تو از کجا آمده ای؟ جواب داد: من از آسمان به زمین آمده ام. گفتم: چرا به زمین آمدی؟ راستی من چطوری دارم با تو حرف می زنم؟ ستاره گفت: کسانی می توانند با من حرف بزنند که قلب مهربانی داشته باشند و حالا به تو می گویم که چطوری به این جا آمده ام. کمی مکث کرد و ادامه داد: من یک دوست صمیمی داشتم. ما همیشه با هم بودیم و با هم بازی می کردیم و در شادی و غم کنار هم بودیم ولی داشتیم به خاطر جای مان در آسمان با هم دعوا می کردیم. من از عصبانیت زیاد قرمز شدم. بعد هم افتادم زمین چون در آسمان هر کسی از عصبانیت زیاد قرمز شود، می افتد پایین. من گفتم: آن وقت چطوری بر می گردد؟ او گفت: باید از کاری که کرده، پشیمان شود و وقتی که خورشید طلوع و غروب     می کند، از او معذرت خواهی کند و وقتی هم که ماه و ستاره ها در می آیند، از آن ها هم معذرت خواهی کند. به او گفتم: حالا بیا برویم خانه ی من و امشب را پیش من باش تا فردا. ستاره در جواب گفت: ممنونم. به طرف خانه به راه افتادیم. شنیدم ستاره زیر لب می گفت: من اصلاً ناراحت و پشیمان نیستم. چهار روز گذشت. ما خیلی با هم بازی کردیم و شاد بودیم. ولی در روز پنجم، او سرحال نبود. علتش را پرسیدم، او گفت: دلم برای دوستم، خانواده ام و آسمان تنگ شده است. به او گفتم: خب چرا به آسمان نمی روی؟ ستاره گفت: مشکل همین جاست که اگر نروم دلم برای آن ها تنگ می شود و اگر هم بروم دلم برای تو تنگ می شود. به او لبخندی زدم و گفتم: ممنونم ستاره، ولی من فکری دارم. تو می توانی از ماه اجازه بگیری که هفته ای دو تا سه روز پیش من و بقیه ی هفته کنار خانواده ات باشی. از آن وقت به بعد آن ها همین کار را کردند و همیشه شاد بودند. https://eitaa.com/joinchat/43581440C5c05b3d1b5
@childrin1'کانال دُردونه.mp3
3.8M
"سرما و گربه ها" با صدای (خاله شادی) 👆👆👆 🦋 🎨🦋 🦋🎨🦋 https://eitaa.com/joinchat/43581440C5c05b3d1b5
شگفتیهای آفرینش 🐬بچه دلفین ها🐬 بچه دلفین‌ها🐬 تا زمانی که بتونن خوب شنا کنن، روی پدر و مادرشون سوار میشن و اینجوری کیف میکنن🐬 💕 🐬💕 https://eitaa.com/joinchat/43581440C5c05b3d1b5
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🏃‍♂️فعالیت حرکتی و الگو یابی 👀دقت توجه و تمرکز 🙌تقویت عضلات ظریف 🦵تقویت عضلات درشت 💕 💜💕 https://eitaa.com/joinchat/43581440C5c05b3d1b5
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آموزش جهت ها⬆️⬅️➡️⬇️ به روش مونته سوری 🦖رساندن دایناسور به تخم ها از طریق جهات 💕 💜💕 https://eitaa.com/joinchat/43581440C5c05b3d1b5
مواد لازم:😍 🥔سیب زمینی 🥕هویج 🥗پیاز ☘جعفری 🥣کره 🍵ماش 🥣آب قلم 🍖گوشت ماهیچه این سوپ برای کودکان بالای هفت ماه مناسب هست. طرز تهیه:😘 مواد را به همراه آب جوشیده توی قابلمه میریزیم و می گذاریم بپزه در جریان پخت که قرار گرفت یک دوم قاشق چایخوری زردچوبه و نمک اضافه میکنیم و در اخر موقع سرو آب لیمو تازه هم بزنید که خوشمزه تر بشه 😍 نوش جان😋 💕 💜💕 https://eitaa.com/joinchat/43581440C5c05b3d1b5
‍ 🐛🐝زنبور کوچولو و کرم ابریشم🐝🐛 یکی بودیکی نبود ، در یک روز آفتابی قشنگ در یک جنگل زیبا و سرسبز خورشید خانم مشغول تابیدن به گل های رنگارنگ و زیبا بود ، گل‌های تازه از خواب بیدارشده بودن و چشم به زنبور کوچولو دوخته بودن که بالای سرشون داشت پرواز می‌کرد.   زنبور درمیان گل‌ها می‌چرخید و با شادی می‌گفت: ” سلام، سلام گل‌های زیبای مهربان. من دوست شما هستم، من زنبورم. زنبور کوچولو، دوست همه موجودات خوب. دوست همه موجودات مهربان!” گل‌ها هم با شادی به زنبور کوچولو سلام می‌کردن. همه چیز در آن صبح، خیلی خوب آغاز شده بود. اما ناگهان زنبور کوچولو متوجه چیز عجیبی شد. اول کمی ترسید و خواست فرار کنه. اما دید که ترسیدن و فرار کردن از چیزی که نمی‌شناسه، بدترین کاریه که می‌تونه انجام بده و به همین خاطر جلوتر رفت.   وقتی که به آن چیز عجیب رسید، با صدای بلند شروع به خندیدن کرد و گفت: ” چقدر ترسیدم! فکر می‌کردم که تو موجود خطرناکی هستی. شنیده بودم که کرم‌هایی در این اطراف زندگی می‌کنن، اما تا به حال هیچ کدوم از شما رو ندیده بودم.”   هنوز حرف‌های زنبور کوچولو تمام نشده بود که کرم با صدای بلند شروع به گریه کرد. زنبور کوچولو که علت گریه کرم رو نمی‌دونست، با تعجب به او نگاه کرد. کرم درحالی که گریه می‌کرد، گفت: “نه، خنده تو به خاطر چیز دیگه ایه، تو هم مثل دیگران می‌خواهی کرم‌ها را مسخره کنی.” زنبور کوچولو گفت: ” این چه حرفیه که می‌زنی؟ من اصلاً قصد مسخره کردن تو رو نداشتم. خنده من به خاطر ترسیدن خودمه. من و تو می‌تونیم دوستان خیلی خوبی برای هم باشیم. ما خیلی چیزها می‌تونیم برای هم تعریف کنیم. مثلاً من برات از پرواز حرف می‌زنم و تو برام از برگ درختان و این که کرم‌ها چطوری زندگی می‌کنن، تعریف میکنی.”   در همین موقع، حشره‌های دیگری نیز از راه رسیدن. آن‌ها کرم رو مسخره کردن. هرکس چیزی می‌گفت و بعد بقیه با صدای بلند می‌خندیدن. سوسک گفت: ” نگاه کنید، این همون حشره‌ایه که دست و پا نداره و روی زمین می‌خزه !” کفشدوزک گفت: ” بله، او ن هیچ وقت نمی‌تونه پرواز کنه!” مورچه پرنده گفت: “او تا آخر عمرش پرواز نمیکنه و اگر ازش بپرسی که دنیا چه جور جائیه ، فکر می‌کنه که دنیا همان جای تاریک زیر زمینه !” زنبور کوچولو سعی کرد به حشره‌های دیگه بفهمونه که مسخره کردن دیگران کار درستی نیست، اما سعی او بی فایده بود.   پس از رفتن حشره‌ها، کرم باز هم شروع به گریه کرد و گفت: “دیگه بیشتر از این نمیتونم تحمل کنم. این قدر حشره‌ها، کرم‌ها را مسخره کردن که آنها مجبور شدن از اینجا برون. اما من نتونستم جنگلی رو که دوست دارم ترک کنم. من دلم نمی‌خواد از اینجا برم.” و همچنان گریه کرد. زنبور کوچولو سعی کرد دوست خود رو  آروم  کنه: “نه، تو اشتباه می‌کنی. همه حشره‌ها بدجنس نیستن. اونایی که دیگران رو مسخره می‌کنن ، رفتار زشت و نادرستی رو انجام میدن.”   انگار که کرم نمی‌خواست و یا نمی‌تونست حرف‌های زنبور کوچولو رو قبول کنه. چون راه خود رو در پیش گرفت و کوشید تا از تنه درختی بالا بره. وقتی که به بالای درخت رسید، فریاد زد: ” زنبور کوچولو، تو بهتر است بروی. من اینقدر اینجا می‌مانم تا حشره‌ها فراموش کنن که در این جنگل کرم هائیی هم زندگی می‌کردن. خداحافظ دوست خوب من. برو و فراموش کن که روزی با کرم کوچکی آشنا شده بودی.” زنبور کوچولو راه خود را در پیش گرفت و از آنجا دور شد. آرزو می‌کرد که کرم او نو صدا بزنه  تا برگرده.  اما کرم، تنها به دور شدن او خیره مانده بود.   روزها گذشت، اما زنبور کوچولو هیچ وقت کرم رو از یاد نبرد. بهار سال بعد، زنبور کوچولو مثل همیشه از میان گل‌ها پرواز می‌کرد که ناگهان شنید کسی اونو  صدا می زنه : ” زنبور کوچولو، آهای زنبور کوچولو! ” زنبور کوچولو سرشو بلند کرد و پروانه قشنگی رو دید. از پروانه پرسید: ” شما، منو از کجا می‌شناسی ؟”   پروانه خنده‌ای کرد و گفت: ” فکر نمی‌کردم دوست قدیمی‌ات را به این زودی فراموش کرده باشی. زنبور کوچولو، من همان کرم کوچکی هستم که روزی حشره‌ها مسخره‌ام می‌کردن و حالا می‌تونم به هرجا که بخواهم پرواز کنم. ما کرم‌های ابریشم پس از مدتی تبدیل به پروانه میشیم.”   بعد پروانه با خوشحالی گفت: “تو بهترین دوست من هستی. چون موقعی که همه منو مسخره می‌کردن، تو نخواستی مثل دیگران منو مسخره کنی و به من بخندی. حالا می‌تونم به همه بگم که چه دوست خوبی دارم.” زنبور کوچولو با شادی لبخندی زد و از پروانه تشکر کرد. او در این آرزو بود که‌ای کاش کسانی که آن روز کرم بیچاره را مسخره کرده بودن، پرواز پروانه را می‌دیدن. 💕 🐝💕 ╲\╭┓ https://eitaa.com/joinchat/43581440C5c05b3d1b5
اینم یه کاردستی قشنگ دیگه با پوست گردو..و لیوان یک بار مصرف.حتما تو خونه درست کنید😍🥰 کانال ما رو به دوستانتون معرفی کنید🙃 https://eitaa.com/joinchat/43581440C5c05b3d1b5
تمرین مهارتهای زندگی است، ولی وابستگی شدید به عروسک مانعی برای رشد عاطفی و اجتماعی کودک می باشد. ⚠️نگذارید بچه ها از به عروسک ها پناه ببرند. https://eitaa.com/joinchat/43581440C5c05b3d1b5