هدایت شده از بنرا
🌼🌷🌼🌷🌼🌷🌼🌷
برا محمد یکم سوپ ریختم و بردم تو اتاق . چشاش بسته بود . دست گذاشتم رو پیشونیش . خدا رو شکر تبش اومده بود پایین . سرمو بردم جلو و آروم دم گوشش گفتم
_: بیداری ؟؟
سر تکون داد .. خیلی آروم . خندیدم و سرمو بردم عقب
_: پاشو ... یه سوپی آوردم که انگشتات هم بخوری
محمد _: میل ندارم ...
_: باید بخوری ... زوریه .
محمد _: به یه شرطی ...
_: شرط واسه چی ؟؟
محمد _: واسه اینکه یه قاشق بخورم .
_: چه شرطی ؟؟
محمد _: قبول می کنی ؟؟
_: فقط یه قاشق ؟؟!
محمد _: بستگی به تو داره چند قاشق بخورم .
_: چه شرطی ؟؟
_: بوسم کن ... هم خوب شم و هم بخورم !!
چشام گرد شده بود .
بیا ببین این پسر و دختر چه شیطنت هاااا که نمی کنن.😉😉
(لینک رو لمس کن و بخون چیکارها می کنن)
https://eitaa.com/joinchat/4046848128Ce5fa7ba1f2
ژانر : #عاشقانه ، #همخونه ای ، #مذهبی ، #کمی طنز
هدایت شده از بنرا
🌼🌷🌼🌷🌼🌷🌼🌷
برا محمد یکم سوپ ریختم و بردم تو اتاق . چشاش بسته بود . دست گذاشتم رو پیشونیش . خدا رو شکر تبش اومده بود پایین . سرمو بردم جلو و آروم دم گوشش گفتم
_: بیداری ؟؟
سر تکون داد .. خیلی آروم . خندیدم و سرمو بردم عقب
_: پاشو ... یه سوپی آوردم که انگشتات هم بخوری
محمد _: میل ندارم ...
_: باید بخوری ... زوریه .
محمد _: به یه شرطی ...
_: شرط واسه چی ؟؟
محمد _: واسه اینکه یه قاشق بخورم .
_: چه شرطی ؟؟
محمد _: قبول می کنی ؟؟
_: فقط یه قاشق ؟؟!
محمد _: بستگی به تو داره چند قاشق بخورم .
_: چه شرطی ؟؟
_: بوسم کن ... هم خوب شم و هم بخورم !!
چشام گرد شده بود .
بیا ببین این پسر و دختر چه شیطنت هاااا که نمی کنن.😉😉
(لینک رو لمس کن و بخون چیکارها می کنن)
https://eitaa.com/joinchat/4046848128Ce5fa7ba1f2
ژانر : #عاشقانه ، #همخونه ای ، #مذهبی ، #کمی طنز