eitaa logo
پر از هیچ؛'
75 دنبال‌کننده
218 عکس
7 ویدیو
1 فایل
شنوای هم هستیم و در کنار هم میگذرانیم این زندگی هیچ را. . https://daigo.ir/secret/2344059728 @anche_nagooftam ⇦کانال اصلی
مشاهده در ایتا
دانلود
عاشقت بودم و این عشق به جایی نرسید تو خودت ماندی و من! کار به مایی نرسید دوستت داشتم و عشق نمی‌‌‌دانستی... قصه حتی به گل و سینی و چایی نرسید! جزوه می‌خواستی و عشق گرفتی از من... منتها عقلِ تویِ خنگِ خدایی نرسید! شهرزاد تو شدم تا بشوی فرهادم... که به چاوشی و آهنگ کجایی نرسید! ماجرا ختم شد از اول و صحبت به پدر... مادر و خاله، عمو، عمه و دایی نرسید! بچه خرخوان کلاسی، چه توقع از تو... خوب شد آخرش این عشق به جایی نرسید!
عینکی بودن او راز ظریفی دارد شیر محبوس نباشد همه را خواهد کشت!! ۲۱۵۰_علي خدابنده لامروت! بعد این عینك به چشمانت نزن جنس های پشت شیشه بیشتر دل می‌برند .
شعر دختر چادر سفید ، ساختارش از حالت شعر خارج شده لطفا درستش کنید 🤝🤝
ای که صد سلسله دل، بسته به هر مو داری باز دل می‌بری از خَلق، عجب رو داری ۲۱۵۰_بس کن دیگه زشته کیستم من؟ پای تا سر نسخه‌ای از زلفِ او تیره‌روزی بیقرار، آشفته‌حالی دَرهمی... +ایشالله که با شعرین
ممنون 🤝✨
گفتي كه : مي بوسم تو را گفتم: تمنا مي كنم گفتي كه : گر بيند كسي ؟ گفتم كه : حاشا مي كنم گفتي: ز بخت بد اگر ، ناگه رقيب آيد ز در ؟ گفتم كه : با افسونگري ، او را ز سر وا مي كنم گفتي كه : تلخي هاي من گر ناگوار افتد تورا گفتم كه: با نوش لبم ،آنرا گوارا مي كنم گفتي : اگر از كوي خود ، روزي تو را گويم برو؟ گفتم كه: صد سال دگر امروز و فردا ميكنم ۲۰۰۰_سیمین بهبهانی -
دقیقا یک ساعت گذشت و زود یک ساعت گذشت.
دلبر به من رسید و جفا را بهانه کرد افکند سر به زیر، حیا را بهانه کرد آمد به بزم و، دید من تیره روز را ننشست و رفت، تنگی جا را بهانه کرد رفتم به مسجد از پی نظارهٔ رخش بر رو گرفت دست و، دعا را بهانه کرد آغشته بود پنجه‌اش از خون عاشقان بستن به دست خویش حنا را بهانه کرد ۲۱۰۰_شاطر عباس صبوحی صائب شکایت از ستم یار چون کند؟ هر جا که عشق هست، جفا و وفا یکی است... +اولین باره اسم این شاعرو میشنوم و شعراشون>>>
شاطر عباس متخلص به صبوحی، تولد او را به سال ۱۲۷۵ هجری قمری در شهر قم، اقامتگاهش را تهران، نام پدر او را کربلایی محمد علی و نام جدش را مشهدی مراد نوشته‌اند، دربارۀ سیما و قد و قامت و اخلاقش چنین گفته‌اند: قامتی متوسط به حد اعتدال داشت، چهارشانه، دارای موی مشکی، ابروان پر پشت و دیدگانی فراخ و گشاده بود. کلفتی لبان و خوش‌ترکیبی بینی و چشمان درشت، روی هم رفته چهره‌ای بسیار جذاب به او بخشیده بود آنچنان که نظرها را بسوی خود جلب می‌کرد. صبوجی صدایی بم و مردانه و گیرا داشت. راجع به خلق و خویش گفته‌اند: خوش مشرب، مصاحبتش دلپذیر و مطبوع بود. اغلب فکور و اندیشناک به نظر می‌رسید. در هنگام کار، همیشه پیراهنی تمیز و پاک به تن می‌کرد و پیشبندی لطیف می‌بست. ولی در بیرون از محل کار سرداری ماهوت آبی کمرچین در بر می‌نمود. زلفانش انبوه و تا پشت گردنش افتاده بود. در شرح حالش آمده است: از شاعران خوش قریحه، خوش ذوق و با استعداد کافی در غزل و رباعی بوده است. اشعارش، بسیار روان و ساده و در خور فهم عموم طبقات می‌باشد. شاطر عباس غیر از غزلیات آثار دیگری از قبیل مسمطات، رباعیات و دوبیتی از خود یادگار نهاده است. از جزئیات زندگی این شاعر اطلاع دقیقی در دست نیست. وفات شاطر عباس صبوحی به سال ۱۳۱۵ هجری قمری در تهران اتفاق افتاد. ظاهراً معروفیت او بیشتر بدان سبب است که چنان که گفته‌اند از سواد خواندن و نوشتن بی‌بهره بوده و با این حال طبعی موزون داشته و اشعاری عاشقانه می‌سروده است +تشکر ازتون🤝🤝 شعر اینقدر روون و قشنگ عجیبه اسمشونو کمم میشنویم