🌼🌸
🌸
بسم✨الله✨
اَللّهُــــمَّعَجـِّــل لِوَلیِّــــکَالفَـــــرَج
به برکت ؛
🌸🕊الّلهُمَّ
🕊🌸 صَلِّ
🌸🕊 علی
🕊🌸 مُحَمَّدٍ
🌸🕊 وَآل
🕊🌸 مُحَمَّد
🌸🕊وَعَجِّل
🕊🌸فَرَجَهُم
گَـر از یادم رَوَد عالـم
تو از یادم نخـواهی رفـت
#شعر
╲\╭ ┓
╭ 🕊 ╯🌸🕊🌸
┗ ╯ \╲
هدایت شده از 🕯شهید🕯محراب🕯دستغیب🕯
✨
بهنام✨الله✨
آیت الله اشرفی اصفهانی در جبهۀ دفاع از حق از جمله اشخاصی بود که مایۀ دلگرمی جوانان مجاهد بود و از مصادیق بارز،
رِجالٌ صَدَقُوا ما عاهَدُوا الله َعَلَیْه بود .
#امام_خمینی - ره
۲۳ / مهرماه؛
سالروز شهادت عالم ربانی و مجاهد پارسا، #شهیدمحراب آیتالله اشرفی اصفهانی توسط منافقین کوردل
هدایت شده از 🕯شهید🕯محراب🕯دستغیب🕯
...
بهنام✨الله✨
آیت الله شهید اشرفى شهید شده بود. من آمدم کرمانشاه، رفتم خانه ایشان و به آقازاده اش گفتم: خوب یک خاطره از ایشان بگویید.
می گفت:
پدر من از آشپزخانه می خواست به اتاق برود.
خوب پیرمرد بود حدود ۸۰، ۹۰ سال، عصا دستش بود.
یک مرتبه دید که گربه دارد میدود گوشت دهانش است! تا دید گوشت دهانش است، با عصا روى گربه زد.
بعد از این کار پدرم به اتاق رفت و گفت: چرا زدى؟
گربه غریزه اش این است که هرجا گوشت دید ببرد.
چون هم گرسنه اش است هم بچه دارد.
تو هنر دارى باید گوشت خودت را حفظ کنى.
تو وظیفهات این است که گوشت را حفظ کنى.
گربه هم غریزهاش این است که گوشت را دید ببرد.
تو به وظیفهات عمل نکردى ولى او به غریزهاش عمل کرده است.
مقصر تو هستى!
گفت: حسین!
من هم آمدم گفتم: بله آقا!
گفت:
برو گربه را بیاور عذرخواهى کنم.
گفتم: بابا ول کن.
سفت گرفت، گفتم: بابا ول کن.
آخر گربه که عذرخواهى نمیخواهد.
گفت:
من به ایشان بیخود چوب زدم.
من وظیفه دارم، حیوان غریزه دارد؛ و وظیفهى من حفظ گوشت است.
غریزهى او هم اینکه گوشت را ببرد.
من به وظیفه عمل نکردم و مقصر من هستم. نه گربه!
گفتم: خوب حالا عوضش گوشت را برد.
این گوشت براى اینکه … . گفت: نه!
این چوبى که من زدم به او، این گناه کردم.
هرچه گفتم دیدم ایشان سفت گرفته که آقا تو را به خدا برو او را بیاور.
این گربه در سرداب رفته.
برو او را بیاور.
گفتم: آقا گربه را مگر می شود گرفت؟
مرغ که نیست، گربه چنگ میاندازد صورتمان را زخمى میکند.
گفت: ببین یک کلاه روى سرت بکش، چشمهایت پیدا باشد.
دستت را بکن در این کیسههایى که در حمام کیسه میکشند، صورتت را هم بپوشان، این را بگیر و بیاور.
گفتم: آقا ولم کن!
دیدم پیرمرد التماس میکند، دلم براى پدرم سوخت، صورتم را پوشاندم و خلاصه دستکش دست کردم و رفتم در زیر زمین، یواش این گربه را گرفتم.
حالا از او هم میترسم، آن را به آیتالله اشرفى دادم.
آیت الله اشرفى بغلش گرفت و مرتب گفت: «خدایا! مرا ببخش! ظلم کردم.
این حیوان که گناه نکرده بود.
این باید گوشت را ببرد.
من باید حفظ کنم.
خدایا من را ببخش».
براى ما صحنه عجیبی پیش آمده بود و ما بهت زده شدیم.
بعد از آن هر وقت آیت الله اشرفى میخواست غذا بخورد یک مقدار غذا در یک ظرف میکرد، پیرمرد ۸۰، ۹۰ ساله زیرزمین میبرد و به گربه مىداد و برمیگشت غذا میخورد.
میگفت: باید این چوب را جبران کنم.
آیت الله اشرفى که شهید شد، مىگفت:
این گربه تا صبح زوزه میکشید.
هرچه غذا به این گربه دادیم نخورد.
پیکر پدر را اصفهان بردیم.
گربهاى هم که چند سال در خانهى ما بود، رفت که رفت.
حیوانها شعور دارند.
در دنیا خبرهایى است.
حالا چند تا آدم روى کره ى زمین است که …
حجهالاسلام قرائتی
برنامهدرسهایى از قرآن ۱۴/ ۰۶/ ۸۷
...
هدایت شده از 🕯شهید🕯محراب🕯دستغیب🕯
.
بهنام✨الله✨
أَمَّنْ یُجِیبُ الْمُضْطَرَّ إِذا دَعاهُ وَ یَکْشِفُ السُّوءَ
#طوفان_الاقصی
#فلسطین
#غزه
#اسلام
#مسلمین
#امام_زمان - عج
.
.
وسَیعلَمُ الّذینَ ظَلَموا أَی مَنقَلَبٍ ینقَلِبونَ
.
#طوفان_الاقصی
#فلسطین
#امام_زمان - عج
#غزه
#نشرفوری_و_گسترده
#بیمارستان_المعمدانی
.
هدایت شده از 🕯شهید🕯محراب🕯دستغیب🕯
⚑
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
ﺑﻪﻧﺎمﺧﺪﺍ ﻛﻪ ﺭﺣﻤﺘﺶبیﺍﻧﺪﺍﺯﻩ ﺍﺳﺖ
ﻭ ﻣﻬﺮﺑﺎنیﺍﺵ همیشگی
الَّذِينَ إِذَا أَصَابَتْهُم مُّصِيبَةٌ قَالُوا إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ
سوره البقره / آیه ۱۵۶
ﻫﻤﺎﻥ ﻛﺴﺎنی ﻛﻪ ﭼﻮﻥ ﺑﻠﺎ ﻭ ﺁسیبی ﺑﻪ ﺁﻧﺎﻥ ﺭﺳﺪ ﮔﻮﻳﻨﺪ : ﻣﺎ ﻣﻤﻠﻮﻙ ﺧﺪﺍﻳﻴﻢ ﻭ ﻳﻘﻴﻨﺎً ﺑﻪ ﺳﻮی ﺍﻭ ﺑﺎﺯﻣﻰﮔﺮﺩﻳﻢ
وَ سَيعْلَمُ الَّذِينَ ظَلَمُوا أَي مُنْقَلَبٍ ينْقَلِبُونَ
سوره شعراء/ آیه ۲۲۷
آنها كه ستم كردند به زودی میدانند كه بازگشتشان به كجاست!
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِن تَنصُرُوا اللَّهَ يَنصُرْكُمْ وَيُثَبِّتْ أَقْدَامَكُمْ
سوره محمد / آیه ۷
ﺍی ﻣﺆﻣﻨﺎﻥ ! ﺍﮔﺮ ﺧﺪﺍ ﺭﺍ ﻳﺎﺭی ﻛﻨﻴﺪ ، ﺧﺪﺍ ﻫﻢ ﺷﻤﺎ ﺭﺍ ﻳﺎﺭی ﻣﻰﻛﻨﺪ ﻭ ﮔﺎمﻫﺎﻳﺘﺎﻥ ﺭﺍ ﻣﺤﻜﻢ ﻭ ﺍﺳﺘﻮﺍﺭ ﻣﻰﺳﺎﺯﺩ
دو خط روضه؛
سخنگوی امداد و نجات غزه:
#بیمارستان_معمدانی دیگر زخمی ندارد
دیگر هیچ کسی در بیمارستان غزه رنج نمیکِشد ، همه راحت شدند...
بِأَيِّ ذَنبٍ قُتِلَتْ
سوره تکویر / آیه ۹
ﺑﻪ ﻛﺪﺍمین ﮔﻨﺎﻩ ﻛﺸﺘﻪ ﺷﺪند ؟
#امام_زمان - عج
#طوفان_الاقصی
#فلسطین
#غزه
🕯 ⚑ 🕯 ⚑ 🕯
بیمارستان المعمدانی با چه بمبی هدف قرار گرفت؟
🔹روزنامه وال استریت ژورنال آمریکا اعلام کرد بمبی که با آن بیمارستان المعمدانی در غزه مورد حمله قرار گرفت، بمب آمریکایی MK-84 بوده است.
🔹مارک 84 (Mark 84 ) بمب سقوط آزاد چندمنظوره ساخت آمریکا است که حدود یک تن وزن داشته و قدرت تخریب بسیار بالایی دارد.
#طوفان_الاقصی
#بیمارستان_المعمدانی
#غزه
#خبرگزاری_صداوسیما_فارس
@Farsiribnews
تجمع مردم شیراز در حمایت از مردم مظلوم غزه
🔺امروز چهارشنبه ساعت ۱۴
میدان شهدا (شهرداری)
#طوفان_الاقصی
#بیمارستان_المعمدانی
#غزه
#خبرگزاری_صداوسیما_فارس
@Farsiribnews
✨✨
✨
#دعای_غریق
یَا اللَّهُ یَا رَحْمَانُ یَا رَحِیمُ یَا مُقَلِّبَ الْقُلُوبِ ثَبِّتْ قَلْبِی عَلَى دِینِکَ
✨
✨✨
...
به نام الله
« ای وای مادرم »
نام شعری نیمایی و فاخر از استاد شهریار سخن (ره) که پس از درگذشت مادرش در سال ۱۳۳۱ سروده است
...
ای وای مادرم
آهسته باز از بَغَلِ پلهها گذشت
در فکر آش و سبزی بیمارِخویش بود
امّا گرفته دور و برش هالهئی سیاه
او مُرده است و باز پرستار حالِ ماست
در زندگی ما همه جا وُول میخورد
هرکُنج خانه صحنهئی از داستان اوست
درخَتمِ خویش هم بِسَرِ کارِخویش بود
بیچاره مادرم ...
هر روز میگذشت از این زیرِ پلهها
آهسته تا بِهَم نزند خوابِ نازِ من
امروز هم گُذشت
دَر باز و بسته شد
با پُشت خَم از این بَغَلِ کوچه میرود
چادرنماز فلفلی انداخته بِسَر
کفش چروک خورده و جورابِ وصله دار
او فکر بچههاست
هرجا شده هویج هم امروز میخرد
بیچاره پیرزن ، همه برف است کوچه ها
او از میان کُلفَت و نوکر زِ شَهرِخویش
آمد بِجُستُجوی من و سرنوشت من
آمد چهار طفل دِگر هم بُزرگ کرد
آمد که پیتِ نفت گرفته بِزیرِ بال
هرشب در آید از در یک خانه فقیر
روشن کُند چراغِ یکی عشق نیمهجان
او را گُذشتهایست ، سزاوار احترام :
تبریزِ ما ! بِدورنمایِ قدیم شهر
در(باغ بیشه) خانه مردی است باخدا
هر صحن و هر سرا چه یکی دادگستری است
اینجا بداد ناله مظلوم میرسند
اینجا کَفیلِ خرجِمُوَکل بُوَد وکیل
مُزد و درآمدش همه صرفِ رفاهِ خَلق
دَر ، باز و سُفره ، پَهن
بر سُفرهاش چه گرسنهها سیر میشوند
یک زن مدیرِ گردش این چرخ و دستگاه
او مادر من است ...
انصاف میدهم که پدر رادمرد بود
با آنهمه درآمد سرشارش از حلال
روزی که مُرد ، روزی یکسال خود نداشت
اما قطارهای پر از زاد آخرت
وَز پی هنوز قافلههای دُعایخیر
این مادر از چنان پدری یادگار بود
تنها نه مادرمن و درماندگان خیل
او یک چراغِ روشنِ ایل و قبیله بود
خاموش شد ، دریغ ...
نَه ، او نَمُرده ، میشنوم من صدای او
با بچهها هنوز سَر و کَله میزند
ناهید ، لال شو
بیژن ، برو کنار
کَفگیر بیصدا
دارد برای ناخوشخود آش میپزد
او مُرد و درکِنار پدر زیرِخاک رفت
اقوامش آمدند پی سَرسلامتی
یکخَتم هم گرفتهشد و پُر بَدَکنبود
بسیار تَسلیت که بِما عرضه داشتند
لطف شما زیاد
اما نِدای قَلب بِگوشَم همیشه گُفت :
این حَرفها برای تو مادر نمیشود
پس این که بود ؟
دیشب لَحاف رَدشده بر روی من کِشید
لیوان آب از بغل من کنار زد ،
در نصفههای شب
یک خواب سهمناک و پریدم بحال تب
نزدیکهای صُبح
او زیر پای من ، اینجا نشسته بود
آهسته با خدا ،
راز و نیاز داشت
نَه ، او نَمُرده است ...
نه او نمرده است کهمن زندهامهنوز
...
ص ۱
ادامه👇🏻