« پُرسانــــــــــــــ پُرسانــــــــــــــ »
«...ن...»
📣 #استعفاء_دستهجمعی_خبرنگاران_فارسنیوز_در_شیراز 🔻به دنبال استعفاء مدیر خبرگزاری فارس در استان فار
📌#حسین_رئیسی فرزند #انقلاب_اسلامی است نه #جمهوری_اسلامی!
🔹هر کس حسین را بشناسد می داند آرمان و اعتقاد حسین و خط قرمزهایش گاهی با آرمانهای جمهوری اسلامی فرق دارد!
🔸یک:
سال 88 #دانشجو بودم و پیگیر نشریات دانشجویی، از مجله دانشجویی هابیل بچه های دانشگاه #اصفهان گرفته تا #هفت_قفل(نامش به #حیات تغییر کرد) دانشگاه #امام_صادق(ع) و سیزده،57 #دانشگاه #شیراز.
همه را مشترک بودم و برای برخی هم مطلب می فرستادم.
با مدیران مسئول و سردبیران اکثرآنها هم ارتباط گرفته و دوست بودم.
حالا 10 سال از آن روزها می گذرد. دوستی ام با دو نفر هنوز پابرجاست: #احمدرضا_صفاریان مدیر مسئول هفت قفل و #محمد_حسین_رئیسی #سیزده57!
🔹دو:
در کوران فعالیت های انتخاباتی به اتفاق #محمد_حسن_روزی_طلب و چند نفر دیگر که ذهنم نامشان را یاری نمی کند وارد خانه ای شدیم که قرار بود جلسه ای پیرامون #انتخابات با جمعی #دانشجو تشکیل شود.
جلسه آنچان رسمی نبود.
یکی می رفت یکی می آمد و جو کاملا جوانانه و صمیمی بود.
خاطرم نیست چرا اما به هر دلیل بحث به #نشریه_سیزده_57 رسید.
باب نقد و تعریف ها باز شده بود. یکی گفت 14هزار نسخ از آن منتشر می شود و پرتیراژترین نشریه دانشجویی کشور است.
انتهای بحث فکر می کنم من از حجم زیاد مطلب در دوصفحه انتقادی کردم.
#علی_جعفری(فرشید) گفت آقای رئیسی خودت جواب بده!
اولین بار بود از نزدیک می دیدمش.
آرام ترین فرد جلسه توضیحاتی داد که به این دلایل فونت نشریه ریزتر و فاصله ها کمتر کرده اند که بتوانند با توجه به بضاعتشان مطالب بیشتری را به مخاطب برسانند و قس علی هذا...
🔸سه:
خیلی وقت بود حسین را از نزدیک ندیده بودم.
بعد از #انتخابات88 چندین مرتبه در #استانداری_فارس و در مشاوران جوان دیده بودم و دیگر خبری از او نداشتم.
حالا که مرور می کنم تا سال 92 هربار که حسین را دیده ام فرشید(جعفری) هم همراهش بود.
آخرین بار هم که در استانداری دیدمشان کت بهاری جگری رنگ فرشید جعفری توجه م را جلب گرد.
پرسیدم از کجا خریدی که حسین رئیسی به فرشید گفت به مال دنیا دل نبند بده بهش!
به زور تنم کردند و وقتی از استانداری خارج می شدم کت بهاری جگری به تن داشتم!
آن یادگار را هنوز هم دارمش!
فکر می کنم سال 90 بود...
🔹چهار:
تلفنم زنگ خورد و صدایی آشنا خودش را حسین رئیسی معرفی کرد و گفت شناختی؟!
قرار گذاشتیم در خیابان ذولانوار هم را ببینیم. حالا بعد از چندسال در خیابان ذوالانوار روبروی دفتر #روزنامه_سبحان ملاقاتمان انجام شد.
بحث بر سر چه بود؟
مشکلی برای یکی از دوستانش پیش آمده بود می خواست اگر می توانم کمکش کنم!
سال 95 بود...
🔸پنج:
۱۷ فروردين ۱۳۹۶ در خبری کوتاه خواندم که محمد حسین رئیسی مدیر #خبرگزاری_فارس در #استان_فارس شد
در خبر آمده بود محمد رئیسی که سردبیری روزنامه سبحان نیز از تیرماه 95 تاکنون در کارنامه دارد جوانترین سرپرست در بین سرپرست های خبرگزاریها در استان فارس است.
وی دارای مدرک کارشناسی حسابداری از دانشگاه شیراز و کارشناسی ارشد مدیریت #فرهنگی است.
🔹شش:
همین یک ماه پیش در محفلی که #بسیج رسانه بانی اش شده بود سر میز ناهار با حسین رئیسی هم کلام شدیم و او خبر رفتنش از خبرگزاری فارس را با من درمیان گذاشت.
فکر می کنم گفتم حرف مفت نزن!
می گفت حرفش جدی است.
مخالفتم را با این دلیل که فارس تازه توانسته جایگاهش را در رسانه های استان بدست بیاورد، سختی های اصلی پشت سر گذاشته شده، فارس صاحب دفتر مستقل شده و حالا که زحمت اصلی یعنی جمع کردن یک تیم کاربلد، هماهنگ و همراه (که انصافاً سخت ترین قسمت کار است) کشیده شده، رها کردن آن به صلاح که نیست آن هم حالا که موقع ثمر دادنش است!
🔹هفت:
محمد حسین رئیسی شخصیتی آرام و قلمی نافذ دارد.
یعنی کسانی که صرفاً به صورت خواندن مطالبش یک شخصیت فرضی از او در ذهن دارند در مواجهه اول چنان از شخصیت منطقی، متین و آرام واقعی اش غافلگیر می شوند کانهو بنزین یک شبه بشود بیست هزارتومان، همان قدر تعجب می کنند!
حالا همان شخصیت منطقی داشت حرفی غیرمنطقی می زد!
🔸هشت:
به حسین اصرار می کردم که رفتن از فارس به صلاح نیست و... که گفت مساله انتخابات است و از سر تکلیف و وظیفه(و اجبار زیاد) یکی از نزدیکان عزیزش وارده صحنه رقابت شده و در شرایط فعلی همراهی و همیاری او در این انتخابات حساس (در شهری استراتژیک) وزن اهمیتش بر ماندن در فارس می چربد...
می گفت برای شانه خالی کردن و #کاندیدا نشدن همه تلاشها را کرده اند اما نشده، برای ثبت نام دست به رب العالمین شده، استخاره کرده، خوب آمد بود!