بسمالله
ابوبکر بن نوح میگوید:
پدرم نقل کرد:
دوستی در نهروان داشتم که یک روز برایم تعریف کرد که من عادت داشتم هر شب آیةالکرسی(سوره بقره آیه ۲۵۵) را میخواندم و بر در دکان و مغازهام میدمیدم و با خیال راحت به منزلم میرفتم
یک شب یادم رفت آیةالکرسی را به مغازه بخوانم، و به خانه رفتم و وقت خواب یادم آمد، از همان جا خواندم و به طرف مغازهام دمیدم (فوت کردم)
فردا صبح که به مغازه آمدم و در باز کردم، دیدم دزدی در مغازه آمده و هر چه در آنجا بوده جمع کرده، بعد متوجّه مردی شدم که در آنجا نشسته است
گفتم:
تو که هستی و در اینجا چه کار داری؟
گفت:
داد نزن من چیزی از تو نبردهام، نگاه کن تمام متاع تو موجود است، من اینها را بستم و همینکه خواستم بردارم و ببرم در مغازه را پیدا نمیکردم
تا اثاثها را زمین میگذاشتم در را نشان میکردم باز تا میخواستم ببرم دیوار میشد
خلاصه شب را تا صبح به این بلا بهسر بردم تا اینکه تو در را باز کردی، حالا اگر میتوانی مرا #عفو_کن، زیرا من #توبه کردم و چیزی هم از تو نبردهام
من هم دست از او برداشتم و خدا را #شکر کردم
#شفا_و_درمان_با_قرآن - صفحهٔ ۵۰