📌متن شبهه👇 #2804
سال ۶۷ بود
طبق فتوای آقای خمینی کشتار مجاهدین خلق درتمامی نقاط ایران جریان داشت.
حمام خون از مجاهدین راه افتاده بود و بی محابا درزندانها اعدام میشدند.
دختری بود حدود ۱۶ تا۱۷ سال که ناقص العضو بود
پایش میلنگید.
سر یکی از چهارراه ها در مشهد سیگار و کبریت و دستمال کاغذی میفروخت.مادرش آسم مزمن داشت و پدر نداشت.
دوبرادر داشت که ازخودش کوچکتر بودند و به خاطرمریضی خاصی یارای حرکت نداشتند و درخانه زندگی میکردند.تنها ممردرآمد این خانواده، همین دختربودمردم ازش خرید بیشتر میکردند و شب خوشحال از اینکه تونسته بود ماموریت خودش راانجام دهد،شاد به خانه میرفت.یکی ازروزها شخصی روزنامه مجاهدین خلق را به اومیدهد که بفروشد تا کمکی به او بشود.
دخترک معصوم نمیدانست مجاهد یعنی چه؟مجاهدین خلق چه مفهومی داره.
تا اینکه یک روز دستگیر شد و به زندان رفت.عموی این دختر بعداز سه روز کنکاش از کاسبان سرچهارراه متوجه میشود که اورا گرفته اند.سراغ من آمد و گفت اگر این دخترآزادنشه،خانواده ای نابود میشن.به حکم وظیفه انسانی سراغ ابراهیم رئیسی رفتم که از بچگی می شناختمش غروب بود که اجازه دادند به دیدنش بروم.
خیلی گرم تحویلم گرفت.
داستان دخترک را برایش تعریف کردم.گفتم که عموی این دختر بیرون ایستاده منتظر نتیجه هست.
گفت اسم و مشخصات کامل همراه با تاریخ دستگیری رو بنویس به من بده،صبح ساعت ۸ بیا من دستور میدم آزادش کنند،با خودت ببرشخیلی خوشحال شدم و کلی تشکرکردم.به اتفاق عموی دختر،به خانه آنها رفتم.خانه محقر خشت و گلی در گوشه ای دورافتاده در شهر مشهد.مادر دختر که مارودید خیلی خوشحال شد.وقتی گفتیم معصومه فردا میاد،از خوشحالی گریست.
بچه هاشو صداکرد و به اونا گفت معصومه فردا میاد.دوتا برادرش توان ایستادن روی پا نداشتند. خودشونو روی زمین کشوندند تا به هم رسیدند.همدیگه رو بغل کردند و بوسیدند و اشک شوق ریختند.
آمدیم بیرون به عموی دختر گفتم ساعت۷ صبح میام دنبالت تا به اتفاق بریم معصومه رو بیاریم.۸صبح رسیدیم زندان سید نیومده بود تا ساعت ده منتظر بودیم ولی نیومد.پرسیدیم کی میاد؟گفتند معلوم نیست سرگردون مونده بودیم
به یکی از پرسنل زندان شرح ماوقع رو گفتیم.گفت من چیزی نمیدونم خیلی خواهش کردیم که شرایط این دختر اینه،شرایط خانواده اش اینه و محض رضای خدا کمکی بکن.دلش به رحم اومد.اسم و مشخصات رو از من گرفت و گفت منتظرباشید.حدود بیست دقیقه در اضطراب بودیم تا اینکه اون آقا اومد.
گفت پدر معصومه کدومیک از شماها هستین؟توضیح دادم که ایشون پدر نداره.من با حاج آقا رئیسی دوست هستم و این آقا هم عموی معصومه هست.به من گفت شما بیا داخل
دلهره عجیبی داشتم.خدایا ساعت حدود دوازده هست
پس چرا آزادش نکردن؟حاجی که قول داده بود.نشستم روی صندلی برایم چای آوردندبعداز ده، دوازده دقیقه ایشون گفت:آقا متاسفم معصومه ساعت ۴ صبح اعدام شده.درجایم خشک شدم.
خلاصه شده
📌پاسخ به شبهه👇
✳️ شکّی نیست که داستان فوق، کذب محض است و صرفاً با هدف تحریک احساسات خوانندگان و چهره آقای سید ابراهیم رئیسی ساخته شده است.
⁉️ چرا این داستان دروغ است؟ زیرا:
1️⃣ آقای رئیسی در قوه قضائیه مشهد هیچ گاه سِمَتی نداشته اند بنابراین امضای ایشان در دستگاه قضائی مشهد بی اعتبار خواهد بود. اما نویسنده این داستان ساختگی ادعا می کند که در مشهد با آقای رئیسی دیدار داشته و آقای رئیسی در آنجا دستور به اعدام آن دختر داده است.
2️⃣ در ماجرای اعدام منافقین جنایتکار در سال 1367، بنابر حکم امام خمینی (ره) در هر استان سه نفر مأمور رسیدگی به پرونده های منافقین شده اند: قاضی شرع، دادستان انقلاب و نماینده وزارت اطلاعات.
همچنین بر اساس حکم امام، روند کار به این شکل است که هر سه نفر یا دو نفر از این سه نفر باید بر صحّت حکم اعدام یک شخص اجماع کنند تا دستور آنها لازم الاجرا باشد.
https://b2n.ir/839496
🔹بنابراین:
👈 اولاً نه در استان تهران و نه در هیچ استان دیگری، آقای رئیسی جزو این گروه های سه نفره نبوده اند.
👈 ثانیاً دستور آقای رئیسی به تنهایی اعتبار نداشته بلکه دستور اعدام باید توسط حداقل دو نفر از این هیئت های سه نفره صادر می شده است.
⚠️کپی برداری و انتشار مطالب کانال فقط با درج کامل لینک های پاسخ به شبهات مورد رضایت ماست
--------------------------
☑️کانال جامع پاسخ به شبهات وشایعات در #فضای_مجازی 👇🏻
https://chat.whatsapp.com/Dk5cUaUztA0GM1rYbsVSdO
📱پیام رسان ایتا👇🏻
🆔https://eitaa.com/joinchat/5701648C9536f328f0
اَللّهُــــمَّ_عَجـِّــل_لِوَلیِّــــکَ_الفَـــــرَج🎋
┄═❁๑🍃๑🌺๑🍃๑❁═┄
@porseman_313
┄═❁๑🍃๑🌺๑🍃๑❁═┄