هدایت شده از آرشیوکنفرانس اتحادیه عماریون
⚪️پـــایــــان قسمت ششم⚪️
✍ابو مهدی ..امیری حسین ونعم الامیر
⚪️⚪️⚪️🍃🌹🍃⚪️⚪️⚪️
هدایت شده از آرشیوکنفرانس اتحادیه عماریون
⚪️⚪️⚪️⚪️⚪️⚪️⚪️⚪️⚪️
" جناب استاد ابومهـــدی"
استفاده کردیم .سپاسگزاریم
اجرتون باصاحب الزمان(عج.. )
دوستان بزرگوار از همراهی
صمیمانه شما هم بسیار
خرسند وسپاسگزاریم
پـایــان قسمت ششم
التمــــاس دعا
یا علـــــــی
⚪️⚪️⚪️🍃🌹🍃⚪️⚪️⚪️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شباهت وحشتناک عملکرد دولت جنتلمن روحانی و تجزیه ی شوروی در زمان دولت گورباچوففرشید اکبری
منتشر شده در تاریخ ۱۸ تیر ۱۳۹۸
🆔http://eitaa.com/joinchat/1402798098Ca9059909e5
🆔 @ammareyon
🆔 @tmersad313_amariyon
┅┅❅ ❥❈❥❅┅┅
🇮🇷اتحادیه عماریون🇮🇷
هدایت شده از آرشیوکنفرانس اتحادیه عماریون
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
.
♻️ درس خوانده ها
🔰 یکی از این دو نفر سالها در امریکا درس خوانده و دیگری سالها در انگلیس، به نظر شما با برجام سایه جنگ را برداشتند یا بیشتر کردند؟
🔹 ببینید و قضاوت کنید....
🆔 @ammareyon
🆔 @tmersad313_amariyon
┅┅❅ ❥❈❥❅┅┅
🇮🇷اتحادیه عماریون🇮🇷
خاطره ای از دکتر زرین کوب :
روز عاشورا بود و در مراسمی به همین مناسبت به عنوان سخنران دعوت داشتم ، مراسمی خاص با حضور تعداد زیادی تحصیل کرده و و به اصطلاح روشنفکر و البته تعدادی از مردم عادی، نگاهی به بنر تبلیغاتی که اسم و تصویرم را روی آن زده بودند انداختم و وارد مسجد شده و در گوشه ای نشستم ، دنبال موضوعی برای شروع سخنرانی خودم می گشتم ، موضوعی که بتواند مردم عزادار را در این روز خاص جذب کند ، برای همین نمیخواستم فعلا کسی متوجه حضورم بشود ، هر چه بیشتر فکر می کردم کمتر به نتیجه می رسیدم ، ذهنم واقعا مغشوش شده بود که پیرمردی که بغل دستم نشسته بود با پرسشی رشته ی افکار را پاره کرد :
ببخشید شما استاد زرین کوب هستید ؟
گفتم : استاد که چه عرض کنم ولی زرین کوب هستم .
خیلی خوشحال شد مثل کسی که به آرزوی خود رسیده باشد و شروع کرد به شرح اینکه چقدر دوست داشته بنده را از نزدیک ببیند .
همین طور که صحبت می کرد ، دقیق نگاهش می کردم ، این بنده خدا چرا باید آرزوی دیدن من را داشته باشد ؟ چه وجه اشتراکی بین من و او وجود دارد ؟ پیرمردی روستایی با چهره ای چین خورده و آفتاب سوخته ، متین و سنگین و باوقار .
می گفت مکتب رفته و عم جزء خوانده ، و در اوقات بیکاری یا قرآن می خواند یا غزل حافظ و شروع به خواندن چند بیت جسته و گریخته از غزلیات خواجه ، و چه زیبا غزل حافظ را می خواند .
پرسیدم : حالا چرا مشتاق دیدن بنده بودید ؟
گفت : سؤالی داشتم
گفتم : بفرما
پرسید : شما به فال حافظ اعتقاد دارید؟
گفتم : خب بله ، صددرصد
گفت : ولی من اعتقاد ندارم
پرسیدم : من چه کاری میتونم انجام بدم ؟ از من چه خدمتی بر میاد؟( عاشق مرامش شده بودم و از گفتگو با او لذت می بردم )
گفت : خیلی دوست دارم معتقد شوم ، یک زحمتی برای من می کشید ؟
گفتم : اگر از دستم بر بیاد ، حتما ، چرا که نه؟
گفت : یک فال برام بگیرید
گفتم ولی من دیوان حافظ پیشم ندارم
بلافاصله دیوانی جیبی از جیبش درآورد و به طرفم گرفت و گفت : بفرما
مات و مبهوت نگاهش کردم و گفتم ، نیت کنید
فاتحه ای زیر لب خواند و گفت : برای خودم نمی خوام ، می خوام ببینم حافظ در مورد امروز ( روز عاشورا ) چی می گه؟
برای لحظه ای کپ کردم و مردد در گرفتن فال .
حافظ ، عاشورا ، اگه جواب نداد چی ؟ عشق و علاقه ی این مرد به حافظ چی میشه ؟
با وجود اینکه بارها و بارها غزلیات خواجه را کلمه به کلمه خوانده و در معنا و مفهوم آنها اندیشیده بودم ، غزلی به ذهنم نرسید که به طور ویژه به این موضوع پرداخته باشد .
متوجه تردیدم شد ، گفت : چی شد استاد؟
گفتم : هیچی ، الان ، در خدمتتان هستم .
چشمانم را بستم و فاتحه ای قرائت کردم و به شاخه نباتش قسمش دادم و صفحه ای را باز کردم :
زان یار دلنوازم شکریست با شکایت
گر نکته دان عشقی خوش بشنو این حکایت
بی مزد بود و منت هر خدمتی که کردم
یا رب مباد کس را مخدوم بی عنایت
رندان تشنه لب را آبی نمیدهد کس
گویی ولی شناسان رفتند از این ولایت
در زلف چون کمندش ای دل مپیچ کانجا
سرها بریده بینی بی جرم و بی جنایت
چشمت به غمزه ما را خون خورد و میپسندی
جانا روا نباشد خونریز را حمایت
در این شب سیاهم گم گشت راه مقصود
از گوشهای برون آی ای کوکب هدایت
از هر طرف که رفتم جز وحشتم نیفزود
زنهار از این بیابان وین راه بینهایت
ای آفتاب خوبان میجوشد اندرونم
یک ساعتم بگنجان در سایه عنایت
این راه را نهایت صورت کجا توان بست
کش صد هزار منزل بیش است در بدایت
هر چند بردی آبم روی از درت نتابم
جور از حبیب خوشتر کز مدعی رعایت
عشقت رسد به فریاد ار خود به سان حافظ
قرآن ز بر بخوانی در چارده روایت
خدای من این غزل اگر موضوعش امام حسین و وقایع روز و شب یازدهم نباشد ، پس چه می تواند باشد ، سالها خود را حافظ پژوه می دانستم و هیچ وقت حتی یک بار هم به این غزل ، از این زاویه نگاه نکرده بودم ، این غزل ، ویژه برای همین مناسبت سروده شده
بیت اولش را خواندم از بیت دوم این مرد شروع به زمزمه کردن با من کرد و از حفظ با من همخوانی می کرد و گریه می کرد طوری که چهار ستون بدنش می لرزید ، انگار داشتم روضه می خواندم و او هم پای روضه ی من بود .
متوجه شدم عده ای دارند ما را تماشا می کنند که مجری برنامه به عنوان سخنران من را فراخواند و عذرخواهی که متوجه حضورم نشده ، حالا دیگه می دونستم سخنرانی خود را چگونه شروع کنم .
بلند شدم ، دستم را گرفت میخواست ببوسد که مانع شدم ، خم شدم ، دستش را به نشانه ی ادب بوسیدم .
گفت معتقد شدم استاد ، معتقد بووودم استاد ، ایمان پیدا کردم استاد ، گریه امانش نمی داد
آنروز من روضه خوان امام شهید شدم و.کسانی پای روضه ی من گریه کردند که پای هیچ روضه ای به قول خودشان گریه نکرده بودند .
پیشنهاد میکنم هر وقت حال خوشی داشتید ، وقایع روز عاشورا و شب یازدهم را در ذهن خود مرور کنید و بعد ، این غزل را بخوانید.
هدایت شده از 📚کتابستان عماریون📚
4_5834655111032342295.pdf
2.88M
┅✼📚❁﷽❁📚✼┅
📄📚(23) #فایل_pdf
♻️ #خیانت_به_فرمانده
✍ #کامران_غضنفریان
🆔 @ketabstan
┄┅═✼📚❈📚✼═┅
🇮🇷اتحادیه عماریون🇮🇷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⚠️ سوگندنامه و تعهد مزدوری برای آمریکا که تمام ایرانیان مقیم این کشور اعم از فرزندان مسئولین جمهوری اسلامی و.... آنرا امضا کرده اند !!!!
👈 تعهد میدهم سلاح بدست بگیرم و ذر ارتش آمریکا با هر کشوری ( حتی ایران ) بجنگم ....
✍ چرا مردم در این حوزه از مجلس و مسئولین کشورشان مطالبه گری ندارند ؟؟ !!!!
🆔 @ammareyon
🆔 @tmersad313_amariyon
┅┅❅ ❥❈❥❅┅┅
🇮🇷اتحادیه عماریون🇮🇷
♻️🍃┅✼❁﷽❁✼┅♻️🍃
به کوچه کوچه بنالم
زعابری که نیامد
غزل غزل بسرایم
ز شاعری که نیامد
شکسته بغض گلویم
در انتظار عجیبی
خدا کند که بیاید
مسافری که نیامد
عرض سلام ودرود ودعا
خدمت
"جناب استادمحمــــــــد " و
شما گرامیـــــــــــــان
🔮با کنفـــــرانس
(زمان قیــــام یمـــــــــــانی )
با "جناب استادمحمــــد"
وشمـــا دوستان معزز همراه
خواهیـــم شد ...
اللهم عجل لولیک الفرج
♻️♻️♻️♻️♻️
🌸🌸در روایت دیگری فرموده اند:
👈🏻ثم یسیر الیهم منصور الیمانی من صنعا بجنوده...فیلتقی هو والاخوص.... فیکون بینهما قتال شدید ثم یظهر الاخوص السفیانی علیه؛
👈🏻سپس منصور یمانی همراه با سپاهیانش از صنعا به سمت آن ها رهسپار می شود.... او با اخوص رو به رو می شود... میان آن دو جنگی سخت در می گیرد و سفیانی اخوص بر او غلبه می یابد.
📚معجم احادیث الامام المهدی(عج)، ج3 همان، ص276
⭕️⭕️⭕️6⃣⭕️⭕️⭕️
👈🏻...فینزل امیر جیش السفیانی البیداء فینادی مناد من السماء «یا بیداء ابیدی القوم» فیخسف بهم.... و القائم یومئذ بمکه قد اسند ظهره الی البیت الحرام مستجیرا به فینادی یا ایها الناس...؛
👈🏻امیر سپاه سفیانی در منطقه بیداء فرود می آید، پس ندا دهنده ای از آسمان ندا می دهد: «ای بیداء این گروه را در خود فرو ببر»، پس از آن ها در زمین فرو می روند.... قائم(عج) در آن روز در مکه حضور دارد و در حالی که به خانه کعبه پناهنده شده و به آن تکیه کرده ندا می دهد: ای مردم.... .
📚الغیبه للنعمانی، ص288، باب14، ح67.
⭕️⭕️⭕️9⃣⭕️⭕️⭕️