🔆🔆🔆🔆🔆
👈 سؤال شمارۀ 974:
از چه رو؛ قرآن کریم، با صفت «مبین» توصیف شده است؟
✅ پاسخ:
🌼 صفت «مبین» یکى از صفات مهم قرآن و نشان دهنده خاصیت روشنگرى قرآن است، و در شانزده آیه از قرآن، این صفت براى قرآن ذکر شده است؛ مانند «تِلْکَ آیاتُ الْقُرْآنِ وَ کِتابٍ مُبینٍ»(نمل/1)؛ این آیات قرآن و کتاب مبین است. «وَ أَنْزَلْنا إِلَیْکُمْ نُوراً مُبینا»(نساء/174)؛ و نور آشکارى به سوى شما نازل کردیم.
🍃 مفسران قرآن کریم مبین بودن قرآن را اینگونه بیان کرده اند:
🌸 «مبین» از ماده «ابانه» است؛ یعنی قرآن، هم آشکار است و هم آشکار کننده حقایق. این ماده گاهى به معناى فعل لازم و گاهى متعدى آمده، در صورت اول مفهوم کلمه «مبین» همان آشکار خواهد بود؛ یعنی اعجازش روشن است. و در صورت دوم آشکار کننده احکام، سرگذشت پیشینیان، احوال آخرت از ثواب و عقاب، راه سعادت و گمراهی و... است.
🌳 «مبین» به معناى آشکار و جدا نمودن حق از باطل و صلاح از فساد است؛ «مبین» یعنی بیان راه هدایت، سعادت و چگونگى سیر و سلوک بشر؛ «مبین» یعنی حقایق معارف مبدأ و معاد و احکام به صورت آیات و در قالب کلام بلیغ تنزل داده شده و حقایقى را بیان می نماید که ظاهر و بر اساس منطق است و نمی توان در باره آنها شک و تردید نمود.
🎋 صفت «مبین» ناظر به آن است که قرآن، کتابى روشن و آشکار است و انسان می تواند به آسانى از رهنمودهاى آن استفاده کند و به راحتى خود را در مسیر هدایت قرآن قرار دهد.
🌺 معناى «مبین» این است که قرآن گمراهى را از رشد و حقّ را از باطل جدا و بیان (آشکار) می کند؛ زیرا قرآن بیان تمام وظایف دینى است؛ مطالب اعتقادى را با ادله واضحه و منطق صحیح بیان فرموده؛ سرگذشت پیامبران را براى تنبیه بندگان مکرر بیان کرده و در نهایت وضوح بشر را به انتظام زندگى و به سعادت دعوت می نماید، حقایق معارف را براى آنان روشن و آشکار می سازد و بشر را از گمراهى و ضلالت باز می دارد.
@porsemanenoor
🔆🔆🔆🔆🔆
👈 سؤال شمارۀ 975:
چرا قرآن به حکیم توصیف شده است؟
✅ پاسخ:
🌼 خداوند در آیات مختلف، از قرآن با صفت «حکیم» یاد میکند؛ مانند «وَ الْقُرْآنِ الْحَکیم»(یس/2)؛ «وَ الذِّکْرِ الْحَکِیمِ»(آل عمران/58)، «الْکِتابِ الْحَکیم»(یونس/1).
🌱 توصیف قرآن به حکیم بودن؛ میتواند اشاره به زوایای مختلف این کتاب آسمانی داشته باشد؛ به عنوان نمونه:
🎄 1. حکیم است؛ یعنی حکمت در آن تبلور یافته و مستقر شده، و حکمت عبارت است از معارف حقیقى و فروعات آن، از شرایع، عبرت ها و موعظه ها.
🌸 2. قرآن از آن جهت حکیم است که آیاتش داراى چنان استحکام و نظمی است که هر گونه باطل و خرافه را از خود دور می سازد؛ جز حق نمی گوید و جز به راه حق دعوت نمی کند.
🌲 3. کلامى است که از جانب حکیم مطلق نازل شده است.
🌺 4. حکیم است به دلیل نبود اختلاف و تناقض میان آیاتش؛ محفوظ ماندن آن از هر گونه تغییر و تحریف.
💐 5. قرآن کتاب حکیم است؛ یعنی از جهت حلال و حرام و امر و نهی محکم است.
@porsemanenoor
🔆🔆🔆🔆🔆
👈 سؤال شمارۀ 976:
در فراز قرآنی «قَالَتَا أَتَیْنَا طَائِعِینَ» با وجود آنکه فعلش مثنای مؤنث است(قالتا)، چرا حال مرتبط با آن به صورت جمع مذکر(طائعین) آمده است؟
✅ پاسخ:
🌼 خداوند در آیه 11 سوره فصلت میفرماید: «ثُمَّ اسْتَوى إِلَى السَّماءِ وَ هِیَ دُخانٌ فَقالَ لَها وَ لِلْأَرْضِ ائْتِیا طَوْعاً أَوْ کَرْهاً قالَتا أَتَیْنا طائِعینَ». در این آیه، خداوند آسمان و زمین را مورد خطاب قرار داده و با عبارت «ائْتِیا» که فعل امر و صیغه مثنّی و خطاب به دو موجودیت است، به آنان دستور میدهد و برای نقل پاسخ آنها نیز ابتدا از فعل «قالَتا» که آن نیز فعلِ ماضیِ مثنّایِ غائب است، استفاده میکند. اما متن پاسخ آسمان و زمین اینگونه است: «أَتَیْنَا طَائِعِینَ».
🍀 فعلی که در نقل پاسخ آسمان و زمین به کار رفته، فعل جمع است نه مثنّی. علتش این است که؛ در زبان عربی، افعالی که برای شخص غایب یا مخاطب استفاده میشوند، هم صیغه مفرد و جمع دارند و هم صیغه مثنّی. اما برای شخص متکلم، فقط دو صیغه مفرد و جمع وجود دارد که اولی را «متکلم وحده» و دومی را «متکلم مع الغیر» مینامند؛ بدون اینکه برای مذکر و مؤنث تفاوتی وجود داشته باشد. بنابراین، هیچگونه خدشهای درباره عدم تناسب این فعل با افعال قبلی وجود ندارد.
🌺 اما واژه «طائعین» که نقش «حال» را برای فاعل «أتینا» دارد، با صیغه انحصاری جمع آمده و ممکن است در ظاهر، ایجاد شبهه کند که چرا آن نیز به صورت مثنای مؤنث به کار نرفته است؟! چون با توجه به اینکه در متکلم مع الغیر، که شامل چهار حالت «تثنیه و جمع مذکر» و «تثنیه و جمع مؤنث» است، فقط یک صیغه وضع شده است، این صیغه صلاحیت استعمال برای هر کدام از این چهار صیغه را دارد و چون از جهت لفظ دارای علامت تأنیث نیست عبارت «طائعین» نیز از ظاهر فعل «اتینا» تبعیت کرده و متناسب به آن مذکر و جمع به کار رفته است.
@porsemanenoor
🔆🔆🔆🔆🔆
👈 سؤال شمارۀ 977:
چرا در مواردی؛ مانند «أولو العلم» و «أولو الألباب»، مضافالیه «أولو» در برخی موارد، مفرد و در موارد دیگر جمع است؟ آیا چنین تفاوتی قاعده مند بوده و به تفاوت در معنا نیز خواهد انجامید؟
✅ پاسخ:
🌼 «اولو» یکی از اسمهای دائم الاضافه و یکی از ملحقات به جمع مذکر سالم است که همواره به اسم ظاهر اضافه میشود. این واژگان در حالت رفعی؛ با واو ماقبل مضموم بوده و در حالت نصبی و جری؛ با یاء ماقبل مکسور میآید. مانند: «جائنی اولو مالٍ(رفع)»، «رأیت اولی مالٍ(نصب)»، «مررت بِاوُلی مالٍ(جر)».
🌴 مشهور علمای ادبیات عرب می گویند: «اولو» از نظر لفظ، جمع مذکر است، ولی برخی گفته اند: «اولو» مانند «قوم» و «جیش= لشگر» اسم جمع است که دلالت بر تعداد دو نفر به بالا می کند، اما هر دو گروه اتفاق دارند که «اولو» از لفظ خودش مفرد ندارد، بلکه چون به معنای «اصحاب» میباشد از جهت معنا دارای مفرد بوده و مفرد مذکرش «ذو» می باشد.
🌸 تا اینجا روشن شد که؛ «اولو» چه جمع باشد یا اسم جمع، دلالت بر دو و بیشتر از دو می کند، اما در استعمالات عرب دیده شده است که در برخی از موارد، مضافٌ الیه آن مفرد و در برخی موارد دیگر جمع می آید. آیا اینگونه استعمال دارای قاعده و قانون مشخصی بوده و فرقشان در چیست؟
🌾 با عنایت به اینکه «اولو» - چه جمع باشد یا اسم جمع - دلالت بر دو و بیشتر از دو میکند برای تطابق مضاف الیه با آن از جهت معنا شرط شده که مضاف الیه آن جمع یا اسم جنس باشد، تا بتواند همانند «اولو» کثرت معنایی داشته باشد. بنابراین، حتی در مواردی که مضاف الیه «اولو» از جهت لفظ مفرد است به دلیل اسم جنس بودن از جهت معنا قابلیت دلالت بر دو و بیشتر از آن را دارد تا با «اولو» همخوانی داشته باشد.
🌺 به علاوه؛ جمع و مفرد آوردن مضاف الیه «اولو»، یکی از اقسام بلاغت در کلام و متکلم است که موارد کاربرد آن بر عهده متکلم بلیغ است؛ مثلاً در قرآن کریم هرگاه لفظ «لُبّ» مضاف الیه برای «اولو» قرار گرفته به صورت «جمع»(الباب) استعمال شده و مفردش نیامده و اگر در جایی نیاز به استعمال مفرد بوده از مرادف این لفظ، از قبیل «قلب و فؤاد» استفاده شده است. همچنین است در استعمال و کاربرد الفاظ دیگر از جهت مفرد و جمع بودن.
🌳 در نتیجه؛ موارد مفرد و جمع آوردن مضاف الیه «اولو»، قیاسی نیست تا دارای یک قاعده جامع و فراگیر باشد، بلکه «سماعی» بوده و باید به موارد استعمال آن در قرآن و روایات که از جهت بلاغت در بالاترین مرتبه هستند بسنده و استناد شود.
@porsemanenoor
🔆🔆🔆🔆🔆
👈 سؤال شمارۀ 978:
آیه ارسال چگونه بر ظهور امام زمان عجّل الله تعالی فرجه الشّریف دلالت دارد؟
✅ پاسخ:
🌼 در قرآن کریم می خوانیم: «هُوَ الَّذِی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالهُدی وَ دِینِ الحَقِّ لِیُظْهِرَهُ عَلَی الدِّینِ کُلِّهِ وَ لَوْ کَرِهَ المُشْرِکُونَ»(توبه/33)؛ او کسى است که رسولش را با هدایت و آیین حق فرستاد، تا آنرا بر همه آیینها غالب گرداند، هر چند مشرکان کراهت داشته باشند!
🌱 مراد از آیه ارسال، این آیه شریفه و دیگر آیات مشابه(فتح/28؛ صف/9) می باشد. براساس روایات و دیدگاه مفسّران اسلامی؛ واقعیت این آیه زمانی به طور کامل محقق میشود که حضرت مهدی عجّل الله تعالی فرجه الشّریف ظهور فرموده و برنامه جهانىشدن اسلام را تحقّق بخشد. در همین راستا؛ به برخی احادیث اشاره می کنیم.
🌸 1. امام باقر علیه السّلام فرمود: «همانا این جریان هنگام خروج مهدى از آل محمّد خواهد بود. پس هیچ کسی باقى نخواهد ماند مگر اینکه به [نبوت] حضرت محمد صلّی الله علیه و آله اقرار کند».
🎄 2. امام صادق علیه السّلام در تفسیر آیه فوق فرمود: «به خدا سوگند! تأویل آیه هنوز تحقق نیافته و نخواهد یافت تا آنکه قائم خروج کند. و هنگامی که خروج کرد کافر به خدای بزرگ در روی زمین باقی نمیماند و هیچ مشرک به امامت باقى نماند مگر اینکه خروج او را نخواهد تا جایى که اگر کافر یا مشرکى در دل سنگى [مخفى] باشد، آن سنگ [به زبان آمده] خواهد گفت: اى مؤمن! در دل من کافرى هست. مرا بشکن و او را به قتل رسان». این روایت با اسناد مختلف و با اندکی تفاوت در منابع دیگر نیز آمده است.
🌺 3. از امام کاظم علیه السّلام درباره این آیه پرسیده شد، آنحضرت در پاسخ فرمود: «آن امر خداوند و رسول او است به ولایت براى وصیّش و ولایت همان دین حقّ است ... آنرا هنگام قیام حضرت قائم عجّل الله تعالی فرجه الشّریف، بر همه ادیان آشکار می سازد».
🌻نتیجهگیری🌻
🌴 1. مفهوم آیه، پیروزى همهجانبه اسلام بر همه ادیان جهان است؛ یعنى، سرانجام سیطره اسلام همه سرزمینها را فرا خواهد گرفت.
🌵 2. مسلّماً؛ وعده غالب شدن دین اسلام بر همه آیینها، تاکنون تحقّق نیافته و آیینهاى دیگرى با پیروان فراوان وجود دارند که هنوز نه تنها مغلوب دین حق پیامبر اسلام صلّی الله علیه و آله نشدهاند، بلکه سعى میکنند تا اسلام را از بین ببرند، ولى چون وعده الهى حق است، پس باید روزى تحقّق پیدا کند. و طبق روایات، تکامل این برنامه، هنگامى خواهد بود که حضرت مهدى عجّل الله تعالی فرجه الشّریف ظهور کند.
💐 3. به این ترتیب، صورت استدلال چنین می شود که؛ از نظر قرآن - که مورد پذیرش همه مذاهب اسلامى است - پیروزى حقطلبان، حتمى و قطعى است. این پیروزى - که وعده الهى است - هنوز محقق نشده و تحقق آن، نیازمند یک رهبر الهى است و آن رهبر را رسول اکرم صلّی الله علیه و آله در سخنان خود معرفى نموده است؛ مانند: «یَبْلُغَ سُلْطَانُهُ الْمَشْرِقَ وَ الْمَغْرِب»؛ یعنی: حکومتش به شرق و غرب عالم خواهد رسید.
@porsemanenoor
🔆🔆🔆🔆🔆
👈 سؤال شمارۀ 979:
چرا در قرآن کریم کلمات «موت» قبل از «حیات» و «ظلمات» قبل از «نور» آمده است؟
✅ پاسخ:
🌼 در ابتدای پاسخ، توجه به این نکته ضروری است که گرچه در بیشتر موارد موجود در قرآن کریم، واژگانهای حاوی معنای مرگ، مقدم بر واژگانهای حاوی معنای زندگی هستند، اما همواره اینگونه نبوده و در آیاتی چون آیه 258 سوره بقره، به زندگی پیش از مرگ اشاره شده است، اما شاید در توجیه تقدم مرگ و تاریکی بر زندگی و روشنایی در بیشتر آیات بتوان گفت:
🌸 یک. مرگ و زندگی دو آفریده از آفریده های خدای متعال اند. قرآن کریم در این باره می فرماید: «تَبارَکَ الَّذی بِیَدِهِ الْمُلْک ... الَّذی خَلَقَ الْمَوْتَ وَ الْحَیاةَ لِیَبْلُوَکُمْ أَیُّکُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً»(ملک/2-1)؛ مرگ و زندگی دو امر وجودى از باب عدم و ملکه است؛ زیرا مرگ بر چیزى صدق میکند که لایق حیات باشد و قابلیت آنرا داشته باشد که آثار حیاتى بر وى بروز و ظهور نماید؛ مانند نابینایی در مقابل بینایى. انسان و حیوانى را کور می گویند که بینایی اش را از دست داده باشد. اما سنگ و چوب و چیزهای دیگر را کور نمی گوید، اگر چه چشم ندارند.
🌺 به بیان دیگر، در نظام عالم مکوّنات و مادّیات، مرگ مقدمه حیات است. چنانچه مشاهده می شود هر موجود زنده اى از مرده بیرون می آید که موت و حیات متعاقب یکدیگر و دنبال هم این نظام بدیع و ترتیب جمیل خلقت را تشکیل می دهند؛ از نطفه مرده، حیوان و انسان پدید می آید؛ از جماد، نبات و... .
🌲 به بیان روشنتر؛ هر فعلیّتى مسبوق به جهت قابلى است؛ یعنى هیچ موجود مادّى به کمال و فعلیّت خود نمیرسد، مگر پس از آنکه جهات قابلى و استعدادى آن تکمیل گردد، و آن جهت قابلى به منزله موت و کمالى که بر آن مترتب می گردد، به منزله حیات است.
🎋 دو. اما در ارتباط با مقدم داشتن «ظلمت» بر «نور» باید گفت؛ از مجموع آیاتی که واژه ظلمت و تاریکی بر نور و روشنی مقدم شده، می فهمیم که انسان در بدو تولد چون ناآگاه است(نحل/78)، ابتدا در تاریکی قرار دارد، مگر آنکه مقدماتی ایجاد کند که خدا دست او را گرفته و به نور هدایت رهنمون شود. با این وجود ممکن است همین انسان اگر نور هدایت را نادیده بگیرد، شیطان او را مجدّداً در تاریکی و گمراهی قرار دهد. به این واقعیت در آیه 257 سوره بقره اشاره شده که یک بار ظلمت را بر نور مقدم داشته و بار دیگر نور را بر ظلمت مقدم می داند.
@porsemanenoor
🔆🔆🔆🔆🔆
👈 سؤال شمارۀ 980:
آیا قرآن توصیه کرده که در میدان نبرد تا میتوانید اسیر نگیرید، بلکه به کشتار دشمن بپردازید؟!
✅ پاسخ:
🌼 خداوند در چگونگی برخورد با دشمنان(تاکتیک نظامی) در میدانهای نبرد، می فرماید: «فَإِذا لَقیتُمُ الَّذینَ کَفَرُوا فَضَرْبَ الرِّقابِ حَتَّى إِذا أَثْخَنْتُمُوهُمْ فَشُدُّوا الْوَثاقَ ...»(محمد/4)؛ و هنگامى که با کافران در میدان جنگ روبرو شدید، گردنهایشان را بزنید، تا وقتی که آنها را از توان انداختید، اسیر بگیرید و از آن پس یا منّت بگذارید (و آزادشان کنید) و یا در برابر آزادى از آنان غرامت بگیرید، تا جنگ بار سنگین خود را بر زمین نهد، (آرى) برنامه این است! و اگر خدا می خواست خودش آنها را مجازات می کرد، اما می خواهد بعضى از شما را با بعضى دیگر بیازماید و کسانى که در راه خدا کشته شدند، خداوند هرگز اعمالشان را از بین نمی برد.
🌸 بدیهی است که در گرماگرم نبرد، جز کشتن و کشته شدن کار دیگری نیست. عاقلانه نخواهد بود اگر گمان کنیم که مکتبی توصیه کند که در اوج نبرد، از هرگونه آسیب زدن به دشمن پرهیز کنید! معناى آیه در مجموع این است که اگر دشمان خدا اصرار بر کفر و دشمنی دارند، و نبردی میان شما و آنان درگرفت، در گرماگرم نبرد بیش از اندازه مهربان و دلسوز نباشید، بلکه آنقدر با آنان بجنگید که تسلیم شما شوند.
🌺 به هر حال، این حکم مربوط به میدان نبرد است؛ زیرا «لقیتم» از ماده «لقاء» در اینگونه موارد به معناى جنگ است. قرائن و شواهد متعددى در خود این آیه بر این معنا وجود دارد؛ مانند «حَتَّى تَضَعَ الْحَرْبُ أَوْزارَها»، اسارت اسیران و شهادت در راه خدا که در ذیل آیه آمده، گواه بر این معنا است. بدیهى است هنگامى که انسان با دشمن خویش در میدان نبرد روبرو میشود، اگر با قاطعیت هر چه بیشتر حملات سخت و ضربات کوبنده بر دشمن وارد نکند، خودش نابود خواهد شد، و این دستور یک دستور کاملاً منطقى است. حال اگر مکتبی، آسانترین راه را برای کشتن دشمن پیشنهاد کرده و بعد از پیروزی نسبی توصیه کند که کشتار تعطیل شده و افراد دشمن به اسارتگرفته شوند تا بعدها با پرداخت غرامت و یا حتی بدون پرداخت آن، آزاد شوند، پیشنهاد او کاملاً بشردوستانه خواهد بود.
@porsemanenoor
🔆🔆🔆🔆🔆
👈 سؤال شمارۀ 981:
منظور از روز «عبوس» و «قمطریر» چیست؟ و چرا ابرار و نیکان نیز از آنروز میترسند؟!
✅ پاسخ:
🌼 خداوند در بیان یکی از ویژگیهای ابرار و نیکان، از زبان خودشان میفرماید: «إِنَّا نَخافُ مِنْ رَبِّنا یَوْماً عَبُوساً قَمْطَرِیراً»(انسان/10)؛ ما از پروردگارمان میترسیم از آن روز که عبوس و شدید است.
🌾 «عبوس» از «عبس»؛ یعنى روز سختى که چهره ها در آن گرفته و زشت می شود. روز قیامت براى سختى و شدّت گرفتاری که در آن روز وجود دارد به «روز عبوس» توصیف شده است. این تعبیر مانند «لیل نائم» است. «ای ینام فیه». منظور از عبوس بودن آن، ظهور نهایت شدت و سختی آن براى مجرمان است. کلمه «قمطریر» از ماده «قمطر» به معناى دشوار و سخت است. بنابر این تعبیر از روز قیامت به روز «عبوس» و «سخت» - با اینکه عبوس از صفات انسان است و به کسى می گویند که قیافه اش را در هم کشیده - برای تأکید بر وضع وحشتناک آنروز است؛ یعنى آنقدر حوادث آنروز سخت و ناراحت کننده است که نه تنها انسانها در آن روز عبوس اند، بلکه گویى خود آنروز نیز عبوس است.
🌸 و اگر در آیه «وَ یَخافُونَ یَوْماً کانَ شَرُّهُ مُسْتَطِیراً»(انسان/7)؛ نسبت ترس آنان را به خود قیامت داد؛ براى این بود که گوینده این سخن خود آنان نبودند، بلکه خداى تعالى است که قبل از این آیه، سختی های آنروز را به خود نسبت داده است: «إِنَّا أَعْتَدْنا لِلْکافِرِینَ سَلاسِلَ ...»(انسان/4)؛ بی گمان ما براى کافران، زنجیرها و بندها و آتشى سوزان را آماده کرده ایم.
🌳 خلاصه اینکه مسئله ترسی که ابرار در گفتار خود آوردند، ترس در مقام عمل است؛ چرا که حساب عمل بنده با خدا است، و بندگى لازمه جداییناپذیر انسان است. انسان به هر درجه از کمال برسد، حتى به مقام عصمت و بی گناهى هم اگر برسد، باز هم بنده است، و امکان ندارد بنده از پروردگارش خوف نداشته باشد.
🌺 خداوند در برابر ترس بندگان مخلص خود از روز قیامت، ترسشان را به امن تبدیل نموده و آنان را از شر و گرفتاری آنروز محفوظ نگه می دارد، و می فرماید: «فَوَقاهُمُ اللَّهُ شَرَّ ذلِکَ الْیَوْمِ وَ لَقَّاهُمْ نَضْرَةً وَ سُرُوراً»(انسان/11)؛ پس خدا آنان را از شرّ آنروز نگاه می دارد و به آنان شادابى و شادمانى می بخشد.
🌱 بنابر این، معناى آیه این است که خداى تعالى ایشان را از شر آنروز عبوس و قمطریر حفظ کرده، و آنان را با شادی و سرور روبرو می کند، پس این طایفه در آنروز خوشحال و مسرورند و اگر در دنیا به دلیل احساس مسئولیت از آنروز بیمناک بودند، خداوند در عوض این ترس و بیم، آنها را در روزی که بیشتر مردم در دشواری و سختی بسر میبرند، غرق شادمانى و سرور می کند.
@porsemanenoor