🔻
بیست و یکم؛ داشتن مربّى و استاد است، اعم از استاد عام که در کارهاى مربوط به سیر و سلوک با ارشاد او پیش مى رود و استاد خاص که آن رسول خدا (صلى الله علیه وآله) و امامان معصوم (علیهم السلام) مى باشد.
البتّه باید سالک توجه داشته باشد که این مرحله ی بسیار دقیق و باریکى است؛ تا کسى را نیازماید و از صلاحیّت علمى و دینى او آگاه نشود، در ارشادات به او تکیه نکند که گاه شیاطین در لباس استاد درآیند و گرگان ملبّس به لباس چوپان شوند و سالک را از راه منحرف سازند.
مرحوم علاّمه طباطبایى در این زمینه مى گوید: که حتّى به ظاهر شدن خارق عادت و اطّلاع بر علوم پنهانى و اسرار نهان انسان و عبور بر آب و آتش و اطّلاع بر مسائل مربوط به آینده و مانند آن نمى توان اطمینان کرد که صاحب چنین اعمالى مقام پیشرفتهاى در سلوک راه حق دارد؛ زیرا اینها همه در مرتبه مکاشفه روحیّه حاصل مى شود و از آنجا تا سرحدّ وصول و کمال، راه بسیار است.
بیست و دوم؛ وِرد است، و آن عبارت است از ذکرهاى زبانى که راه را به روى سالک مى گشاید و او را براى گذشتن از گردنههاى صعب العبور مسیر الى اللّه یارى مى دهد.
بیست و سوم؛ نفى خواطرات است، و آن عبارت است از تسخیر قلب خویشتن و حکومت بر آن و تمرکز فکر به گونهاى که هیچ تصوّر و خاطرهاى بر او وارد نشود مگر به اختیار و اذن آن؛ و به تعبیر دیگر، افکار پراکنده بى اختیار فکر او را به خود مشغول ندارد و این یکى از کارهاى مشکل است.
بیست و چهارم؛ فکر است، و منظور آن است که سالک با اندیشه عمیق و فکر صحیح در آگاهى و معرفت بکوشد و تمام تفکّر او مربوط به صفات و اسماء الهى و تجلّیات و افعال او بوده باشد.
بیست و پنجم؛ ذکر است، و منظور از آن توجّه قلبى است به ذات پاک پروردگار؛ نه ذکر با زبان که به آن وِرد گفته مى شود؛ و به تعبیر دیگر، منظور این است که تمام نظر خویش را به جمال پروردگار متوجّه سازد و از غیر او چشم بپوشد.
این بود خلاصه آنچه از سیر و سلوک منسوب به علاّمه بحرالعلوم استفاده مى شود که علاّمه طباطبائى نیز همین روش را با مختصر تفاوتى ـ مطابق آنچه در رساله «لبّ اللّباب» ـ آمده دنبال کرده است.
🌻
📕 اخلاق در قرآن، ج١، ص١٣۵
#سیر #سلوک #عرفان #خدا
⁉️ @PorsemanShia
🌱
⁉️ حکم وصیت کردن در اسلام
حکم وصیت کردن در اسلام چیست؟
.
.
.
⭕ پاسخ:
پاسخ این سؤال در آیه ۱۸۰ سوره «بقره» آمده است، خداوند مى فرماید: (بر شما نوشته شده: هنگامى که یکى از شما را مرگ فرا رسد اگر چیز خوبى (مالى) از خود به جاى گذارده براى پدر و مادر و نزدیکان به طور شایسته وصیت کند)؛
«کُتِبَ عَلَیْکُمْ إِذا حَضَرَ أَحَدَکُمُ الْمَوْتُ إِنْ تَرَکَ خَیْراً الْوَصِیَّةُ لِلْوالِدَیْنِ وَ الأَقْرَبینَ بِالْمَعْرُوف».
و در پایان آیه اضافه مى کند: (این حقى است بر ذمه پرهیزکاران)؛ «حَقّاً عَلَى الْمُتَّقینَ».
جمله «کُتِبَ عَلَیْکُم» ظاهر در وجوب است، به همین دلیل این تعبیر در مورد وصیت، موضوع تفسیرهاى مختلفى قرار گرفته:
۱ ـ گاه گفته مى شود، وصیت کردن در قوانین اسلامى هر چند عمل مستحبى است، اما چون مستحب بسیار مؤکد است، از آن با جمله «کُتِبَ عَلَیْکُم» تعبیر شده، و ذیل آیه، آن را تفسیر مى کند؛ زیرا مى گوید: «حَقّاً عَلَى الْمُتَّقینَ»، اگر این یک حکم وجوبى بود، باید بگوید: «حقّاً عَلَى الْمُؤْمِنِیْن».
۲ ـ بعضى دیگر معتقدند: این آیه، قبل از نزول احکام ارث است، در آن وقت وصیت کردن در مورد اموال واجب بوده، تا ورثه گرفتار اختلاف و نزاع نشوند، اما بعد از نزول آیات ارث، این وجوب نسخ شد، و به صورت یک حکم استحبابى در آمد.
۳ ـ این احتمال نیز وجود دارد که: آیه ناظر به موارد ضرورت و نیاز باشد یعنى در جائى که انسان مدیون است، یا حقى به گردن او است در آنجا وصیت کردن لازم است.
ولى از میان این تفاسیر، تفسیر اول نزدیک تر به نظر مى رسد.
جالب این که در اینجا به جاى کلمه «مال» کلمه «خیر» گفته شده است فرموده: اگر «چیز خوبى» از خود به یادگار گذارده، وصیت کند.
این تعبیر، نشان مى دهد: اسلام ثروت و سرمایهاى را که از طریق مشروع به دست آمده باشد، و در مسیر سود و منفعت اجتماع به کار گرفته شود، خیر و برکت مى داند و بر افکار نادرست آنها که ذات ثروت را چیز بدى مى دانند خط بطلان مى کشد و از زاهدنمایان منحرفى که روح اسلام را درک نکرده و زهد را با فقر مساوى مى دانند، و افکارشان سبب رکود جامعه اسلامى و پیشرفت استثمارگران مى شود بیزار است.
ضمناً این تعبیر، اشاره لطیفى به مشروع بودن ثروت است؛ زیرا اموال نامشروعى که انسان از خود به یادگار مى گذارد، خیر نیست بلکه شر و نکبت است.
از بعضى از روایات استفاده مى شود تعبیر «خیر» مربوط به آنجا است که اموال قابل ملاحظهاى باشد، و إلا اموال مختصر، احتیاج به وصیت ندارد، همان بهتر که ورثه، آن را طبق قانون ارث در میان خود تقسیم کنند، و به تعبیر دیگر: مال مختصر، چیزى نیست که انسان بخواهد ثلث آن را به عنوان وصیت جدا کنند.
ضمناً جمله «إِذا حَضَرَ أَحَدَکُمُ الْمَوْت»؛ (هنگامى که مرگ یکى از شما فرا رسد)، براى بیان آخرین فرصت وصیت است که اگر تأخیر بیفتد از دست مى رود و گرنه، هیچ مانعى ندارد: انسان قبل از آن پیش بینى کار خود را کرده، وصیت نامه خویش را آماده کند، بلکه از روایات استفاده مى شود: این عملِ بسیار شایسته اى است.
و این نیز نهایت کوتاه فکرى است که انسان خیال کند با وصیت کردن فال بد مى زند و مرگ خویش را جلو مى اندازد، بلکه، وصیت یک نوع دوراندیشى و واقع بینى غیر قابل انکار است، و اگر مایه طول عمر نباشد مایه کوتاهى عمر هرگز نخواهد بود.
مقید ساختن وصیت در آیه فوق با قید «بِالْمَعْرُوف» اشاره به این است که وصیت باید از هر جهت عقل پسند باشد؛ زیرا «معروف» به معنى شناخته شده براى عقل و خرد است.
هم از نظر مبلغ و مقدار، هم از نظر شخصى که وصیت به نام او شده، و هم از جهات دیگر باید طورى باشد که عرف عقلاء آن را عملى شایسته بدانند، نه یک نوع تبعیض ناروا و مایه نزاع، دعوا و انحراف از اصول حق و عدالت.
🌻
📕 تفسیر نمونه، ج١، ص۶٩٢
#وصیت #مرگ
⁉️ @PorsemanShia
🌱
⁉️ انتخاب همسر توسط جوان یا والدین
در امر ازدواج انتخاب جوان صحیح است یا پدر و مادر؟
.
.
.
⭕ پاسخ:
در مورد این که ازدواج باید به تصویب پدران و مادران و بزرگان و ریش سفیدان فامیل صورت گیرد، و یا این که این مسأله حساس تنها بعهده تمایلات خود جوانان گذارده شود، و هیچ گونه مداخلهاى از طرف هیچ کس در این باره نشود، دو طرز تفکر کاملا متناقض وجود دارد، و طرفداران هر یک براى خود منطقى دارند.
اجازه بدهید نخست به منطق هر دو دسته آشنا شویم و سپس راه صحیح را با بررسى و مطالعه پیدا کنیم:
🔸 یک دسته از جوانان مى گویند:
«آخر مگر پدران و مادران ما مى خواهند همسر براى خودشان انتخاب کنند که پسندیدن آنها مقیاس باشد؟ شریک زندگى هر کس را خودش باید انتخاب کند.
فرض کنید فلان دختر در نظر پدر و مادر ما، فرشته آسمانى باشد، هنگامى که مورد علاقه ما نیست از غول بیابانى هم بدتر است!
مطالعات دانشمندان اجتماعى و مقامات قضایى نشان مى دهد بسیارى از ازدواجها که به طلاق منجر مى شود همان ازدواج هایى است که در سنین پایین صورت گرفته و تنها ملاک عمل پسندیدن پدر و مادر بوده است.
اصولا آدم بزرگ «قیّم» نمى خواهد، فرار و خودکشى بسیارى از دختران و پسران از کانون خانواده معلول همین اشتباه بزرگ اولیاست که نمونه آن همیشه در جرائد دیده مى شود.
اگر فرضاً یک روز چشم و گوش جوانان بسته بود و قادر به تشخیص مصالح خود نبودند امروز دیگر آن طور نیست، و پیش از بلوغ همه آنها همه چیز را مى دانند!
اساساً طرز تفکر پدران و مادران غالباً قدیمى است و موافق با روح زمان نمى باشد، و به همین دلیل نمى توانند امتیازات یک دختر و پسر جوان امروز را درک کنند.
خلاصه پدران و مادران باید خود را به کلى از این مسأله حیاتى کنار بکشند، و میدان را براى ذوق و ابتکار و فکر فرزندان خود باز گذارند.
🔹 امّا پدران و مادران مى گویند:
انسان اگر افلاطون و بوعلى سینا هم باشد در آغاز جوانى خام است، و به تعبیر صحیحتر باید گفت جوانان بیش از اندازه خوش بین و خوش باورند، و روى صفا و پاکى خود، زود فریب ظاهرهاى آراسته و قیافههاى حق بجانب را مى خورند، و خبر ندارند که در پشت این ظواهر فریبنده چه دیوهاى خطرناکى نهفتهاند.
بسیارند افراد منحرفى که براى به دام انداختن پسران و دختران جوان، و به اصطلاح «صید همسر» زیباترین عبارات و دل انگیزترین جملههاى عشقى و ادبى را حفظ کرده، و با نازک کارىهاى فوق العاده ماهرانه تحویل طرف مى دهند، و خیلى زود با استفاده از فوت و فنهاى شیطانى دقیقى که بلدند در دل آنان جا مى کنند.
و از قدیم گفته اند: «اوّل خودش را جا کند، بعداً ببین چه ها کند»؛ و پس از آن که کار از کار گذشت و راه برگشتى نبود «خلاف آن بدرآید که خلق پندارند».
جوانان هر قدر باهوش باشند. بالاخره در این راه که براى نخستین بار آن را مى پیمایند نیاز به راهنما دارند، و باید از «رهروان این راه» بپرسند، و به اصطلاح «قطع این مرحله بى همرهى خضر» نکنند؛ زیرا: «ظلمات است و باید از خطر گمراهى بترسند».
وانگهى مگر پدران و مادران دشمن فرزندان خود هستند که مصالح واقعى آنها را در نظر نگیرند فرزندان خود را از جان خود هم بیشتر دوست مى دارند، و به همین دلیل جان خود را فداى آنان مى کنند.
آنها هر قدر هم که بى اطلاع و کم سواد باشند سرد و گرم روزگار را چشیدهاند، به مزایایى که در آینده زندگى زناشویى تأثیر دارند آشنا هستند و به تشخیص «واقعیات» از «خیالات و اوهام» قادرند.
از همه گذشته از نظر اخلاقى هم این امر بسیار زننده است که جوان، کسى را که حق حیات و زندگى بر او دارد، و تمام قدرت و نشاط و نیروى خود را در راه وى فدا کرده در چنین موضوع حساسى که در زندگى آینده پدر و مادر نیز اثر دارد، به کلى کنار بگذارد، و به احساسات پاک آنها ابداً وقعى ننهد، و تنها چشمش به اشباع هوسهاى خودش دوخته باشد، و بدون جلب رضایت پدران و مادران دست به انتخاب بزند و تمام دیون را نسبت به آنان به دست فراموشى بسپارد. این کار با هیچ «اصل انسانى» سازگار نیست.
🔺
🔻
💠 ولى ما معتقدیم هیچ یک از این دو نظر به طور دربست واقع بینانه نیست. نه پدران و مادران به تنهایى حق دارند عقیده خود را در انتخاب همسر بر جوانان تحمیل نمایند، و نه صلاح جوانان است که به تنهایى دست به این کار مهم بزنند.
بلکه راه صحیح این است که با تشریک مساعى و هم فکرى و مشورت و تبادل نظر این مسأله حیاتى را به سامان برسانند.
پدران و مادران باید به این حقیقت توجّه کنند که مسأله انتخاب همسر، همهاش منطق و استدلال نیست، بلکه عامل اصلى این انتخاب غالباً ذوق است و مسلّماً ذوق افراد - حتى دو برادر - با هم تفاوت بسیار دارد.
کمتر اتّفاق مى افتد که یک ازدواج تحمیلى پایدار بماند، و بالاخره دیر یا زود به جدایى مى انجامد، و از همه بدتر و خطرناکتر این است که پدران و مادران مصالح شخصى خودشان را در انتخاب همسر براى فرزندانشان در نظر بگیرند؛ چنین افرادى بسیار گمراهند.
از طرفى «جوانان» نیز باید بدانند که غالباً شور و عشق جوانى پرده ضخیمى روى چشم انسان مى اندازد، و در آن حال جز «خوبى» چیزى نمى بینند و تمام «عیوب» را فراموش مى کنند.
این پدران و مادران دلسوز و دوستان مطّلع هستند که باید با کمکهاى فکرى خود آنان را در این انتخاب بزرگ یارى نمایند.
به علاوه جوانان هر قدر نیرومند باشند در طوفانها و حوادث زندگى از کمک دوستان و بستگان و پدران و مادران بىنیاز نیستند.
اگر جوانان در این امر مهم آنان را کنار بگذارند در مشکلات آینده نمى توانند از پشتیبانى و حمایت آنان برخوردار گردند، و جلب اعتماد آنان مسلّماً براى جوانان ضرورت دارد.
از نظر اخلاقى هم قطعاً وظیفه دارند تا آن جا که مى توانند جلب نظر پدران و مادران دلسوز و با محبّت خود را بنمایند،
و لذا در قوانین اسلامى این تشریک مساعى به صورت جالبى پیش بینى شده و مخصوصاً در مورد دختران دستور داده شده نخست رضایت آنها جلب شود و سپس موافقت اولیاء؛
البتّه موارد نادرى که پدر بخواهد براى منافع شخصى خود اقدام به ازدواجى بر خلاف مصالح فرزند خود کند، از این دستور اسلامى مستثنا است و همچنین مواردى که ازدواج بر وفق مصالح فرزند است ولى پدر عمداً کارشکنى مى کند، در هیچ یک از این موارد نظر او معتبر نیست و الزامى براى پیروى از وى وجود ندارد.
🌻
📕 مشکلات جوانان (آیة الله مکارم شیرازی)، ص۶٨
#ازدواج #والدین #جوان
⁉️ @PorsemanShia
🌱
⁉️ حوادثی در آستانه قیامت
در زمان برپائى قیامت چه حوادثى رخ مىدهد؟
.
.
.
⭕ پاسخ:
قرآن کریم در آیات ۲۲ ـ ۲۶ سوره «فجر» به حوادث قیامت اشاره مى نماید، مى فرماید: (در آن هنگام که زمین سخت در هم کوبیده شود)؛ «إِذا دُکَّتِ الأَرْضُ دَکّاً دَکّاً».
«دَکّ» در اصل، به معنى زمین نرم و صاف است، و سپس به در هم کوبیدن ارتفاعات و ساختمانها و صاف کردن آن اطلاق شده، «دُکّان» به محلى گفته مى شود که صاف و بدون پستى و بلندى است، و «دکّه» به سکوئى مى گویند که آن را صاف و آماده نشستن کردهاند. تکرار «دَکّ» در آیه فوق براى تأکید است.
روى هم رفته، این تعبیر اشاره به زلزلهها و حوادث تکان دهنده پایان دنیا و آغاز رستاخیز است، چنان تزلزلى در ارکان موجودات رخ مىدهد که کوهها همه از هم متلاشى شده، و زمین ها صاف و مستوى مى شوند، چنان که در آیات ۱۰۵ ـ ۱۰۷ سوره «طه» آمده است:
«وَ یَسْئَلُونَکَ عَنِ الْجِبالِ فَقُلْ یَنْسِفُها رَبِّی نَسْفاً * فَیَذَرُها قاعاً صَفْصَفاً * لاتَرى فِیها عِوَجاً وَ لا أَمْتاً»؛ (از تو درباره کوه ها سؤال مى کنند، بگو: پروردگارم آنها را بر باد مى دهد * سپس زمین را صاف و هموار و بى آب و گیاه مى سازد * به گونه اى که هیچ پستى و بلندى در آن نمى بینى!).
بعد از پایان یافتن مرحله نخستین رستاخیز، یعنى ویرانى جهان، مرحله دوم آغاز مى شود، انسان ها همگى به زندگى باز مى گردند، و در دادگاه عدل الهى حاضر مى شوند و (در آن هنگام فرمان پروردگارت فرا رسد، و فرشتگان صف در صف حاضر شوند)؛ «وَ جاءَ رَبُّکَ وَ الْمَلَکُ صَفّاً صَفّاً».
گرداگرد حاضران در محشر را مى گیرند و آماده اجراى فرمان حقند.
این، ترسیمى است از عظمت آن روز بزرگ و عدم توانائى انسان بر فرار از چنگال عدالت.
تعبیر به: «جاءَ رَبُّکَ»؛ (پروردگار تو مى آید) کنایه از فرا رسیدن فرمان خدا براى رسیدگى به حساب خلایق است. یا این که: منظور ظهور آیات عظمت و نشانه هاى خداوند است.
و یا منظور از ظهور پروردگار: ظهور معرفت او در آن روز است به گونهاى که جاى انکار براى هیچ کس باقى نمى ماند، گوئى همه با چشم، ذات بى مثالش را مشاهده مى کنند.
به هر حال، مسلّم است آمدن خداوند به معنى حقیقى کلمه که لازمه آن جسم بودن و انتقال در مکان است، نیست؛ چرا که او از جسم و خواص جسم مبرا است.
شاهد این تفسیر، آیه ۳۳ سوره «نحل» است که مى فرماید: «هَلْ یَنْظُرُونَ إِلاّ أَنْ تَأْتِیَهُمُ الْمَلائِکَةُ أَوْ یَأْتِىَ أَمْرُ رَبِّکَ؛ (آیا آنها جز این انتظارى دارند که فرشتگان به سراغشان بیایند و یا امر پروردگارت فرا رسد؟!)
تعبیر به «صَفّاً صَفّاً» اشاره به این است که: ملائکه در صفوف مختلفى وارد محشر مى شوند، و احتمالاً فرشتگان هر آسمان در یک صف حضور مى یابند و گرداگرد اهل محشر را مى گیرند.
پس از آن، مى افزاید: (و در آن روز جهنم را حاضر کنند و در آن روز انسان متذکر مى شود، اما چه فایده که این تذکر براى او سودى ندارد)؛ «وَ جِیءَ یَوْمَئِذ بِجَهَنَّمَ یَوْمَئِذ یَتَذَکَّرُ الاِْنْسانُ وَ أَنّى لَهُ الذِّکْرى».
از این تعبیر استفاده مى شود: جهنم قابل حرکت دادن است، و آن را به مجرمان نزدیک مى کنند!، همان گونه که در مورد بهشت نیز در آیه ۹۰ سوره «شعراء» مى خوانیم: «وَ أُزْلِفَتِ الْجَنَّةُ لِلْمُتَّقِیْنَ»؛ (بهشت را به پرهیزکاران نزدیک مى سازند!)
گر چه، بعضى میل دارند اینها را بر معنى مجازى حمل کنند و کنایه از ظهور بهشت و جهنم در برابر دیدگان نیکوکاران و بدکاران بگیرند، ولى دلیلى بر این خلاف ظاهر در دست نیست، بلکه بهتر است آن را به ظاهر خود رها سازیم؛
چرا که حقایق عالم قیامت دقیقاً بر ما روشن نیست و شرایط حاکم بر آنجا با اینجا تفاوت بسیار دارد، و هیچ مانعى ندارد که در آن روز بهشت و دوزخ تغییر مکان دهند.
🌻
📕 تفسیر نمونه، ج٢۶، ص۴٨۶
#قیامت
⁉️ @PorsemanShia
🌱
⁉️ تشبیهى براى زندگى دنیوى
قرآن کریم ناپایدارى نعمتهاى دنیوى را به چه چیزى تشبیه کرده است؟
.
.
.
⭕ پاسخ:
پاسخ این سؤال در آیات ۴۵ و ۴۶ سوره «کهف» آمده است، خداى متعال در این آیات ضمن یک مثال بسیار زنده و گویا ناپایدارى نعمتهاى جهان ماده را کاملا مجسّم کرده تا غافلان مغرور با مشاهده آن، که در عمرشان بارها و بارها تکرار شده و مى شود، از این غرور و غفلت بیدار شوند.
مى گوید: (براى آنها زندگى دنیا را به قطره هاى آب باران که از آسمان نازل مى کنیم تشبیه کن)؛ «وَ اضْرِبْ لَهُمْ مَثَلَ الْحَیاةِ الدُّنْیا کَماء أَنْزَلْناهُ مِنَ السَّماء».
این قطره هاى حیات بخش، بر کوه و صحرا مى ریزد، دانههاى آمادهاى که در زمین هاى مستعد، نهفته است، با ریزش آن جان مى گیرد و حرکت تکاملى خود را آغاز مى کند.
پوست سخت و پرمقاومت دانه در برابر نرمش باران، نرم مى شود، و به جوانه گیاه اجازه عبور مى دهد، سرانجام جوانه نورس از دل خاک سر برمى دارد، آفتاب مى درخشد، نسیم مى وزد، مواد غذائى زمین کمک مى کند، و این جوانه نورس با نیرو گرفتن از همه این عوامل حیات، به رشد و نموّ خود ادامه مى دهد، آن چنان که (بعد از مدت کوتاهى، گیاهان زمین سر بر سر هم مى گذارند، و درهم فرو مى روند)؛ «فَاخْتَلَطَ بِهِ نَباتُ الاْ َرْض».
صفحه کوه، و صحرا یک پارچه جنبش و حیات مى شود، شکوفهها و گلها و میوهها یکى بعد از دیگرى زینت بخش شاخهها مى شوند، گوئى همه مى خندند، فریاد شادى مى کشند، و به وجد و رقص درآمدهاند.
ولى این صحنه دل انگیز، دیرى نمى پاید، بادهاى خزان شروع مى شود و گرد و غبار مرگ بر سر آنها مى پاشد، هوا به سردى مى گراید، آبها کم مى شود (و چیزى نمى گذرد که آن گیاه خرم، سرسبز و خندان به شاخهها و برگهاى پژمرده و بى فروغ تبدیل مى شوند)؛ «فَأَصْبَحَ هَشِیماً».(۱)
آن برگ هائى که در فصل بهار آن چنان شاخهها را چسبیده بودند که قدرت هیچ طوفانى نمى توانست آنها را جدا کند، آن قدر سست و بى جان مى شوند که (هر باد و نسیمى آنها را جدا کرده، با خود به هر سو مى برد)؛ «تَذْرُوهُ الرِّیاح»(۲).
(آرى، خداوند بر هر چیزى توانا بوده و هست)؛ «وَ کانَ اللّهُ عَلى کُلِّ شَیْء مُقْتَدِرا».
آیه بعد، موقعیت مال، ثروت و نیروى انسانى را که دو رکن اصلى حیات دنیاست، در این میان مشخص کرده، مى گوید: (اموال و فرزندان، زینت حیات دنیا هستند)؛ «الْمالُ وَ الْبَنُونَ زِینَةُ الْحَیاةِ الدُّنْیا».
شکوفهها و گل هائى مى باشند که بر شاخههاى این درخت، آشکار مى شوند، زودگذرند، کم دوامند و اگر از طریق قرار گرفتن در مسیر «اللّه» رنگ جاودانگى نگیرند، بسیار بى اعتبارند.
در حقیقت در این آیه، انگشت روى دو قسمت از مهم ترین، سرمایه هاى زندگى دنیا گذارده شده است که بقیه، به آن وابسته است، «نیروى اقتصادى» و «نیروى انسانى»؛ چرا که براى رسیدن به هر مقصودى از مقاصد مادى، حتماً این دو نیرو لازم است.
به همین دلیل آنها که بر تخت قدرت مى نشینند، سعى در جمع آورى این دو نیرو مى کنند، مخصوصاً در زمانهاى گذشته، هر کس فرزندان بیشترى داشت، خود را نیرومندتر احساس مى کرد؛ چرا که آنها یکى از دو رکن اصلى قدرت او را تشکیل مى دادند، در آیات گذشته نیز دیدیم که: آن مرد ثروتمند بى ایمان، اموال و نفرات خود را به رخ دیگران مى کشید و مى گفت: «أَنَا أَکْثَرُ مِنْکَ مالاً وَ أَعَزُّ نَفَراً»(۳).
و لذا روى «بنون» که جمع «ابن» به معنى پسر است، تکیه شده؛ چرا که آنها پسران را سرمایه و نیروى فعال انسانى مى دانستند، نه دختران.
به هر حال همان گونه که دیدیم، پابرجاترین اموال که عبارت از باغ، زمین زراعتى و چشمه آب بود، چگونه در چند لحظه نابود شد!
در مورد فرزندان نیز گذشته از آن که حیات و سلامتشان همیشه آسیب پذیر است، گاهى، به صورت دشمنانى در مى آیند که: به جاى کمک بودن، مزاحم سرسختى خواهند شد!
____________________________
(۱). «هَشِیم» از ماده «هشم» به معنى شکستن، گرفته شده و در اینجا به گیاهان خشکیدهاى اطلاق گردیده که در هم شکستهاند.
(۲). «تَذْرُوه» از ماده «ذرو» به معنى پراکنده ساختن است.
(۳). سوره کهف ، آیه ۳۴
🌻
📕 تفسیر نمونه، ج١٢، ص۴٨۴
#قرآن #دنیا
⁉️ @PorsemanShia
🌱
⁉️ عامل اصلی جنگهای عصر امام علی(ع)
امام علی (علیه السلام) چه چیزی را به عنوان عامل اصلی بروز جنگ های عصر خود معرفی میکند؟
.
.
.
⭕ پاسخ:
امام علی علیه السلام در ادامه سخنی که درباره بیعت با ایشان در خطبه شقشقیه آمده، مى فرماید: هنگامى که قیام به امر خلافت کردم جمعى پیمان خود را شکستند و گروهى (به بهانههاى واهى سر از اطاعتم پیچیدند و) از دین خدا بیرون پریدند و دسته دیگرى راه ظلم و طغیان را پیش گرفتند و از اطاعت حقّ برتافتند)؛ «فَلَمّا نَهَضْتُ بِالاَمْرِ نَکَثَتْ طائِفَة، وَ مَرَقَتْ اُخْرى، وَ قَسَطَ آخَرُونَ».
این سه گروه ـ همان گونه که غالب شارحان نهج البلاغه یا همه آنان گفتهاند ـ به ترتیب: اشاره به آتش افروزان «جنگ جمل، نهروان و صفّین» است.
آتش افروزان جنگ جمل (طلحه و زبیر که از وجود عایشه براى تحریک مردم بهره گرفتند) به عنوان «ناکثین» یعنى پیام شکنان، ذکر شدهاند، چرا که اینها با على (علیه السلام) بیعت کردند امّا چون انتظارشان یعنى سهیم شدن در امر خلافت و امارت حاصل نشد به شهر بصره آمدند و آتش اختلاف را بر افروختند.
«مارقین»، اشاره به آتش افروزان جنگ «نهروان» است، آنها همان گروه «خوارج» بودند که بعد از داستان «حکمین» در «صفّین» بر ضدّ امام (علیه السلام) برخاستند و پرچم مخالفت را برافراشتند.
این واژه از ماده «مُرُوق» به معناى پرش تیر از کمان است گویى آنها قبلا در دایره حق بودند ولى به خاطر تعصّبهاى خشک و نادانى و خودخواهى، از مفاهیم اسلام و تعلیمات آن به دور افتادند.
«قاسطین» اشاره به «اهل شام و لشکر معاویه» است؛ زیرا «قسط» هم به معناى عدالت و هم به معناى ظلم و طغیان و فسق آمده است.
آرى آنها که با شور و شوق در هنگام بیعت با على (علیه السلام) مانند پروانگان دور شمع، جمع شده بودند، همگى تحمّل عدالت او را نداشتند؛
آن هم عدالتى که بعد از یک دوران طولانى بى عدالتى و غارت بیت المال و خو گرفتن گروهى با آن، انجام مى شد که طبعاً قبول آن براى بسیارى مشکل بود؛
به همین دلیل تنها، گروهى وفادار و مؤمن خالص بر سر پیمان خود باقى ماندند، ولى گروههاى دیگر به خاطر دنیاپرستى پیمان خود را با خدا و خلیفه بر حقّش شکستند.
این همان چیزى است که امام (علیه السلام) در ادامه خطبه به آن اشاره کرده و دلیل این مخالفتها را در چند جمله کوتاه به روشنى بیان مى کند؛
مى فرماید: (گویى آنها این سخن خدا را نشنیده بودند که مى فرماید: سراى آخرت را تنها براى کسانى قرار مى دهیم که نه خواهان برترى جویى و استکبار در روى زمین باشند و نه طالب فساد؛ و عاقبت نیک از آن پرهیزکاران است)؛ «کَاَنَّهُمْ لَمْ یَسْمَعُوا کَلامَ اللهِ سُبْحانَهُ یَقُولُ: تِلْکَ الدّارُ الآخِرَةُ نَجْعَلُها لِلَّذینَ لا یُریدُونَ عُلُوّاً فِى الاَرْضِ وَ لا فَساداً، وَ الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقینَ». (قصص، ٨٣)
سپس مى افزاید: (آرى به خدا سوگند! آن را شنیده بودند و خوب آن را حفظ داشتند، ولى زرق و برق دنیا چشمشان را خیره کرده، زینتش آنها را فریفته بود)؛ «بَلى! وَاللهِ لَقَدْ سَمِعُوها وَ وَعَوْه وَلکِنَّهُمْ حَلِیَتِ الدُّنْیا فى اَعْیُنِهِمْ، وَ راقَهُمْ زِبْرِجُه» (١)
نخست آنها را به ناآگاهانى تشبیه مى کند که مخالفتشان به خاطر جهلشان است ولى بعد از این مرحله، فراتر مى رود و با صراحت مى گوید: آنها نسبت به این حقایق، ناآگاه و بى خبر نبودند، بلکه دنیاطلبى و هواپرستى شدید ـ که مخصوصاً بعد از فتوحات بزرگ اسلامى و سرازیر شدن سیل غنائم گرانبها و عادت به زندگى مرفّه، به ویژه در عصر عثمان پدید آمده بود ـ سبب شد که دنیا را بر دین ترجیح دهند و حقیقت را به افسانه بفروشند و سراى آخرت را به ثمن بخس متاع دنیا از دست دهند.
این سخن کوتاه در حقیقت، عصاره تمام تحلیلهایى است که مى توان درباره بروز جنگهاى سه گانه عصر على (علیه السلام) بیان کرد و هر چه غیر از این گفته شود شاخ و برگهاست.
_____________________________
(١). به خوبى روشن است که مرجع ضمیرها در این جمله و جمله هاى بالا، طوایف سه گانه ناکثین و مارقین و قاسطین هستند که در عبارت قبل، به آنها اشاره شده، ولى مرحوم علامه بزرگوار مجلسى در بحار ترجیح مى دهد که این ضمایر به خلفاى سه گانه پیشین برگردد، ولى این احتمال بسیار بعید به نظر مى رسد. و شاید به همین دلیل مرحوم مجلسى در پایان سخن خود این احتمال را نیز مطرح مى کند که ضمیرها به جمیع کسانى که در خطبه به آنها اشاره شده است برگردد.
🌻
📕 پیام امام امیر المومنین علیه السلام، ج۱، ص۳۸۲
#امام_علی #ناکثین #مارقین #قاسطین
⁉️ @PorsemanShia