🔻
💠 ولى ما معتقدیم هیچ یک از این دو نظر به طور دربست واقع بینانه نیست. نه پدران و مادران به تنهایى حق دارند عقیده خود را در انتخاب همسر بر جوانان تحمیل نمایند، و نه صلاح جوانان است که به تنهایى دست به این کار مهم بزنند.
بلکه راه صحیح این است که با تشریک مساعى و هم فکرى و مشورت و تبادل نظر این مسأله حیاتى را به سامان برسانند.
پدران و مادران باید به این حقیقت توجّه کنند که مسأله انتخاب همسر، همهاش منطق و استدلال نیست، بلکه عامل اصلى این انتخاب غالباً ذوق است و مسلّماً ذوق افراد - حتى دو برادر - با هم تفاوت بسیار دارد.
کمتر اتّفاق مى افتد که یک ازدواج تحمیلى پایدار بماند، و بالاخره دیر یا زود به جدایى مى انجامد، و از همه بدتر و خطرناکتر این است که پدران و مادران مصالح شخصى خودشان را در انتخاب همسر براى فرزندانشان در نظر بگیرند؛ چنین افرادى بسیار گمراهند.
از طرفى «جوانان» نیز باید بدانند که غالباً شور و عشق جوانى پرده ضخیمى روى چشم انسان مى اندازد، و در آن حال جز «خوبى» چیزى نمى بینند و تمام «عیوب» را فراموش مى کنند.
این پدران و مادران دلسوز و دوستان مطّلع هستند که باید با کمکهاى فکرى خود آنان را در این انتخاب بزرگ یارى نمایند.
به علاوه جوانان هر قدر نیرومند باشند در طوفانها و حوادث زندگى از کمک دوستان و بستگان و پدران و مادران بىنیاز نیستند.
اگر جوانان در این امر مهم آنان را کنار بگذارند در مشکلات آینده نمى توانند از پشتیبانى و حمایت آنان برخوردار گردند، و جلب اعتماد آنان مسلّماً براى جوانان ضرورت دارد.
از نظر اخلاقى هم قطعاً وظیفه دارند تا آن جا که مى توانند جلب نظر پدران و مادران دلسوز و با محبّت خود را بنمایند،
و لذا در قوانین اسلامى این تشریک مساعى به صورت جالبى پیش بینى شده و مخصوصاً در مورد دختران دستور داده شده نخست رضایت آنها جلب شود و سپس موافقت اولیاء؛
البتّه موارد نادرى که پدر بخواهد براى منافع شخصى خود اقدام به ازدواجى بر خلاف مصالح فرزند خود کند، از این دستور اسلامى مستثنا است و همچنین مواردى که ازدواج بر وفق مصالح فرزند است ولى پدر عمداً کارشکنى مى کند، در هیچ یک از این موارد نظر او معتبر نیست و الزامى براى پیروى از وى وجود ندارد.
🌻
📕 مشکلات جوانان (آیة الله مکارم شیرازی)، ص۶٨
#ازدواج #والدین #جوان
⁉️ @PorsemanShia
🌱
⁉️ حوادثی در آستانه قیامت
در زمان برپائى قیامت چه حوادثى رخ مىدهد؟
.
.
.
⭕ پاسخ:
قرآن کریم در آیات ۲۲ ـ ۲۶ سوره «فجر» به حوادث قیامت اشاره مى نماید، مى فرماید: (در آن هنگام که زمین سخت در هم کوبیده شود)؛ «إِذا دُکَّتِ الأَرْضُ دَکّاً دَکّاً».
«دَکّ» در اصل، به معنى زمین نرم و صاف است، و سپس به در هم کوبیدن ارتفاعات و ساختمانها و صاف کردن آن اطلاق شده، «دُکّان» به محلى گفته مى شود که صاف و بدون پستى و بلندى است، و «دکّه» به سکوئى مى گویند که آن را صاف و آماده نشستن کردهاند. تکرار «دَکّ» در آیه فوق براى تأکید است.
روى هم رفته، این تعبیر اشاره به زلزلهها و حوادث تکان دهنده پایان دنیا و آغاز رستاخیز است، چنان تزلزلى در ارکان موجودات رخ مىدهد که کوهها همه از هم متلاشى شده، و زمین ها صاف و مستوى مى شوند، چنان که در آیات ۱۰۵ ـ ۱۰۷ سوره «طه» آمده است:
«وَ یَسْئَلُونَکَ عَنِ الْجِبالِ فَقُلْ یَنْسِفُها رَبِّی نَسْفاً * فَیَذَرُها قاعاً صَفْصَفاً * لاتَرى فِیها عِوَجاً وَ لا أَمْتاً»؛ (از تو درباره کوه ها سؤال مى کنند، بگو: پروردگارم آنها را بر باد مى دهد * سپس زمین را صاف و هموار و بى آب و گیاه مى سازد * به گونه اى که هیچ پستى و بلندى در آن نمى بینى!).
بعد از پایان یافتن مرحله نخستین رستاخیز، یعنى ویرانى جهان، مرحله دوم آغاز مى شود، انسان ها همگى به زندگى باز مى گردند، و در دادگاه عدل الهى حاضر مى شوند و (در آن هنگام فرمان پروردگارت فرا رسد، و فرشتگان صف در صف حاضر شوند)؛ «وَ جاءَ رَبُّکَ وَ الْمَلَکُ صَفّاً صَفّاً».
گرداگرد حاضران در محشر را مى گیرند و آماده اجراى فرمان حقند.
این، ترسیمى است از عظمت آن روز بزرگ و عدم توانائى انسان بر فرار از چنگال عدالت.
تعبیر به: «جاءَ رَبُّکَ»؛ (پروردگار تو مى آید) کنایه از فرا رسیدن فرمان خدا براى رسیدگى به حساب خلایق است. یا این که: منظور ظهور آیات عظمت و نشانه هاى خداوند است.
و یا منظور از ظهور پروردگار: ظهور معرفت او در آن روز است به گونهاى که جاى انکار براى هیچ کس باقى نمى ماند، گوئى همه با چشم، ذات بى مثالش را مشاهده مى کنند.
به هر حال، مسلّم است آمدن خداوند به معنى حقیقى کلمه که لازمه آن جسم بودن و انتقال در مکان است، نیست؛ چرا که او از جسم و خواص جسم مبرا است.
شاهد این تفسیر، آیه ۳۳ سوره «نحل» است که مى فرماید: «هَلْ یَنْظُرُونَ إِلاّ أَنْ تَأْتِیَهُمُ الْمَلائِکَةُ أَوْ یَأْتِىَ أَمْرُ رَبِّکَ؛ (آیا آنها جز این انتظارى دارند که فرشتگان به سراغشان بیایند و یا امر پروردگارت فرا رسد؟!)
تعبیر به «صَفّاً صَفّاً» اشاره به این است که: ملائکه در صفوف مختلفى وارد محشر مى شوند، و احتمالاً فرشتگان هر آسمان در یک صف حضور مى یابند و گرداگرد اهل محشر را مى گیرند.
پس از آن، مى افزاید: (و در آن روز جهنم را حاضر کنند و در آن روز انسان متذکر مى شود، اما چه فایده که این تذکر براى او سودى ندارد)؛ «وَ جِیءَ یَوْمَئِذ بِجَهَنَّمَ یَوْمَئِذ یَتَذَکَّرُ الاِْنْسانُ وَ أَنّى لَهُ الذِّکْرى».
از این تعبیر استفاده مى شود: جهنم قابل حرکت دادن است، و آن را به مجرمان نزدیک مى کنند!، همان گونه که در مورد بهشت نیز در آیه ۹۰ سوره «شعراء» مى خوانیم: «وَ أُزْلِفَتِ الْجَنَّةُ لِلْمُتَّقِیْنَ»؛ (بهشت را به پرهیزکاران نزدیک مى سازند!)
گر چه، بعضى میل دارند اینها را بر معنى مجازى حمل کنند و کنایه از ظهور بهشت و جهنم در برابر دیدگان نیکوکاران و بدکاران بگیرند، ولى دلیلى بر این خلاف ظاهر در دست نیست، بلکه بهتر است آن را به ظاهر خود رها سازیم؛
چرا که حقایق عالم قیامت دقیقاً بر ما روشن نیست و شرایط حاکم بر آنجا با اینجا تفاوت بسیار دارد، و هیچ مانعى ندارد که در آن روز بهشت و دوزخ تغییر مکان دهند.
🌻
📕 تفسیر نمونه، ج٢۶، ص۴٨۶
#قیامت
⁉️ @PorsemanShia
🌱
⁉️ تشبیهى براى زندگى دنیوى
قرآن کریم ناپایدارى نعمتهاى دنیوى را به چه چیزى تشبیه کرده است؟
.
.
.
⭕ پاسخ:
پاسخ این سؤال در آیات ۴۵ و ۴۶ سوره «کهف» آمده است، خداى متعال در این آیات ضمن یک مثال بسیار زنده و گویا ناپایدارى نعمتهاى جهان ماده را کاملا مجسّم کرده تا غافلان مغرور با مشاهده آن، که در عمرشان بارها و بارها تکرار شده و مى شود، از این غرور و غفلت بیدار شوند.
مى گوید: (براى آنها زندگى دنیا را به قطره هاى آب باران که از آسمان نازل مى کنیم تشبیه کن)؛ «وَ اضْرِبْ لَهُمْ مَثَلَ الْحَیاةِ الدُّنْیا کَماء أَنْزَلْناهُ مِنَ السَّماء».
این قطره هاى حیات بخش، بر کوه و صحرا مى ریزد، دانههاى آمادهاى که در زمین هاى مستعد، نهفته است، با ریزش آن جان مى گیرد و حرکت تکاملى خود را آغاز مى کند.
پوست سخت و پرمقاومت دانه در برابر نرمش باران، نرم مى شود، و به جوانه گیاه اجازه عبور مى دهد، سرانجام جوانه نورس از دل خاک سر برمى دارد، آفتاب مى درخشد، نسیم مى وزد، مواد غذائى زمین کمک مى کند، و این جوانه نورس با نیرو گرفتن از همه این عوامل حیات، به رشد و نموّ خود ادامه مى دهد، آن چنان که (بعد از مدت کوتاهى، گیاهان زمین سر بر سر هم مى گذارند، و درهم فرو مى روند)؛ «فَاخْتَلَطَ بِهِ نَباتُ الاْ َرْض».
صفحه کوه، و صحرا یک پارچه جنبش و حیات مى شود، شکوفهها و گلها و میوهها یکى بعد از دیگرى زینت بخش شاخهها مى شوند، گوئى همه مى خندند، فریاد شادى مى کشند، و به وجد و رقص درآمدهاند.
ولى این صحنه دل انگیز، دیرى نمى پاید، بادهاى خزان شروع مى شود و گرد و غبار مرگ بر سر آنها مى پاشد، هوا به سردى مى گراید، آبها کم مى شود (و چیزى نمى گذرد که آن گیاه خرم، سرسبز و خندان به شاخهها و برگهاى پژمرده و بى فروغ تبدیل مى شوند)؛ «فَأَصْبَحَ هَشِیماً».(۱)
آن برگ هائى که در فصل بهار آن چنان شاخهها را چسبیده بودند که قدرت هیچ طوفانى نمى توانست آنها را جدا کند، آن قدر سست و بى جان مى شوند که (هر باد و نسیمى آنها را جدا کرده، با خود به هر سو مى برد)؛ «تَذْرُوهُ الرِّیاح»(۲).
(آرى، خداوند بر هر چیزى توانا بوده و هست)؛ «وَ کانَ اللّهُ عَلى کُلِّ شَیْء مُقْتَدِرا».
آیه بعد، موقعیت مال، ثروت و نیروى انسانى را که دو رکن اصلى حیات دنیاست، در این میان مشخص کرده، مى گوید: (اموال و فرزندان، زینت حیات دنیا هستند)؛ «الْمالُ وَ الْبَنُونَ زِینَةُ الْحَیاةِ الدُّنْیا».
شکوفهها و گل هائى مى باشند که بر شاخههاى این درخت، آشکار مى شوند، زودگذرند، کم دوامند و اگر از طریق قرار گرفتن در مسیر «اللّه» رنگ جاودانگى نگیرند، بسیار بى اعتبارند.
در حقیقت در این آیه، انگشت روى دو قسمت از مهم ترین، سرمایه هاى زندگى دنیا گذارده شده است که بقیه، به آن وابسته است، «نیروى اقتصادى» و «نیروى انسانى»؛ چرا که براى رسیدن به هر مقصودى از مقاصد مادى، حتماً این دو نیرو لازم است.
به همین دلیل آنها که بر تخت قدرت مى نشینند، سعى در جمع آورى این دو نیرو مى کنند، مخصوصاً در زمانهاى گذشته، هر کس فرزندان بیشترى داشت، خود را نیرومندتر احساس مى کرد؛ چرا که آنها یکى از دو رکن اصلى قدرت او را تشکیل مى دادند، در آیات گذشته نیز دیدیم که: آن مرد ثروتمند بى ایمان، اموال و نفرات خود را به رخ دیگران مى کشید و مى گفت: «أَنَا أَکْثَرُ مِنْکَ مالاً وَ أَعَزُّ نَفَراً»(۳).
و لذا روى «بنون» که جمع «ابن» به معنى پسر است، تکیه شده؛ چرا که آنها پسران را سرمایه و نیروى فعال انسانى مى دانستند، نه دختران.
به هر حال همان گونه که دیدیم، پابرجاترین اموال که عبارت از باغ، زمین زراعتى و چشمه آب بود، چگونه در چند لحظه نابود شد!
در مورد فرزندان نیز گذشته از آن که حیات و سلامتشان همیشه آسیب پذیر است، گاهى، به صورت دشمنانى در مى آیند که: به جاى کمک بودن، مزاحم سرسختى خواهند شد!
____________________________
(۱). «هَشِیم» از ماده «هشم» به معنى شکستن، گرفته شده و در اینجا به گیاهان خشکیدهاى اطلاق گردیده که در هم شکستهاند.
(۲). «تَذْرُوه» از ماده «ذرو» به معنى پراکنده ساختن است.
(۳). سوره کهف ، آیه ۳۴
🌻
📕 تفسیر نمونه، ج١٢، ص۴٨۴
#قرآن #دنیا
⁉️ @PorsemanShia
🌱
⁉️ عامل اصلی جنگهای عصر امام علی(ع)
امام علی (علیه السلام) چه چیزی را به عنوان عامل اصلی بروز جنگ های عصر خود معرفی میکند؟
.
.
.
⭕ پاسخ:
امام علی علیه السلام در ادامه سخنی که درباره بیعت با ایشان در خطبه شقشقیه آمده، مى فرماید: هنگامى که قیام به امر خلافت کردم جمعى پیمان خود را شکستند و گروهى (به بهانههاى واهى سر از اطاعتم پیچیدند و) از دین خدا بیرون پریدند و دسته دیگرى راه ظلم و طغیان را پیش گرفتند و از اطاعت حقّ برتافتند)؛ «فَلَمّا نَهَضْتُ بِالاَمْرِ نَکَثَتْ طائِفَة، وَ مَرَقَتْ اُخْرى، وَ قَسَطَ آخَرُونَ».
این سه گروه ـ همان گونه که غالب شارحان نهج البلاغه یا همه آنان گفتهاند ـ به ترتیب: اشاره به آتش افروزان «جنگ جمل، نهروان و صفّین» است.
آتش افروزان جنگ جمل (طلحه و زبیر که از وجود عایشه براى تحریک مردم بهره گرفتند) به عنوان «ناکثین» یعنى پیام شکنان، ذکر شدهاند، چرا که اینها با على (علیه السلام) بیعت کردند امّا چون انتظارشان یعنى سهیم شدن در امر خلافت و امارت حاصل نشد به شهر بصره آمدند و آتش اختلاف را بر افروختند.
«مارقین»، اشاره به آتش افروزان جنگ «نهروان» است، آنها همان گروه «خوارج» بودند که بعد از داستان «حکمین» در «صفّین» بر ضدّ امام (علیه السلام) برخاستند و پرچم مخالفت را برافراشتند.
این واژه از ماده «مُرُوق» به معناى پرش تیر از کمان است گویى آنها قبلا در دایره حق بودند ولى به خاطر تعصّبهاى خشک و نادانى و خودخواهى، از مفاهیم اسلام و تعلیمات آن به دور افتادند.
«قاسطین» اشاره به «اهل شام و لشکر معاویه» است؛ زیرا «قسط» هم به معناى عدالت و هم به معناى ظلم و طغیان و فسق آمده است.
آرى آنها که با شور و شوق در هنگام بیعت با على (علیه السلام) مانند پروانگان دور شمع، جمع شده بودند، همگى تحمّل عدالت او را نداشتند؛
آن هم عدالتى که بعد از یک دوران طولانى بى عدالتى و غارت بیت المال و خو گرفتن گروهى با آن، انجام مى شد که طبعاً قبول آن براى بسیارى مشکل بود؛
به همین دلیل تنها، گروهى وفادار و مؤمن خالص بر سر پیمان خود باقى ماندند، ولى گروههاى دیگر به خاطر دنیاپرستى پیمان خود را با خدا و خلیفه بر حقّش شکستند.
این همان چیزى است که امام (علیه السلام) در ادامه خطبه به آن اشاره کرده و دلیل این مخالفتها را در چند جمله کوتاه به روشنى بیان مى کند؛
مى فرماید: (گویى آنها این سخن خدا را نشنیده بودند که مى فرماید: سراى آخرت را تنها براى کسانى قرار مى دهیم که نه خواهان برترى جویى و استکبار در روى زمین باشند و نه طالب فساد؛ و عاقبت نیک از آن پرهیزکاران است)؛ «کَاَنَّهُمْ لَمْ یَسْمَعُوا کَلامَ اللهِ سُبْحانَهُ یَقُولُ: تِلْکَ الدّارُ الآخِرَةُ نَجْعَلُها لِلَّذینَ لا یُریدُونَ عُلُوّاً فِى الاَرْضِ وَ لا فَساداً، وَ الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقینَ». (قصص، ٨٣)
سپس مى افزاید: (آرى به خدا سوگند! آن را شنیده بودند و خوب آن را حفظ داشتند، ولى زرق و برق دنیا چشمشان را خیره کرده، زینتش آنها را فریفته بود)؛ «بَلى! وَاللهِ لَقَدْ سَمِعُوها وَ وَعَوْه وَلکِنَّهُمْ حَلِیَتِ الدُّنْیا فى اَعْیُنِهِمْ، وَ راقَهُمْ زِبْرِجُه» (١)
نخست آنها را به ناآگاهانى تشبیه مى کند که مخالفتشان به خاطر جهلشان است ولى بعد از این مرحله، فراتر مى رود و با صراحت مى گوید: آنها نسبت به این حقایق، ناآگاه و بى خبر نبودند، بلکه دنیاطلبى و هواپرستى شدید ـ که مخصوصاً بعد از فتوحات بزرگ اسلامى و سرازیر شدن سیل غنائم گرانبها و عادت به زندگى مرفّه، به ویژه در عصر عثمان پدید آمده بود ـ سبب شد که دنیا را بر دین ترجیح دهند و حقیقت را به افسانه بفروشند و سراى آخرت را به ثمن بخس متاع دنیا از دست دهند.
این سخن کوتاه در حقیقت، عصاره تمام تحلیلهایى است که مى توان درباره بروز جنگهاى سه گانه عصر على (علیه السلام) بیان کرد و هر چه غیر از این گفته شود شاخ و برگهاست.
_____________________________
(١). به خوبى روشن است که مرجع ضمیرها در این جمله و جمله هاى بالا، طوایف سه گانه ناکثین و مارقین و قاسطین هستند که در عبارت قبل، به آنها اشاره شده، ولى مرحوم علامه بزرگوار مجلسى در بحار ترجیح مى دهد که این ضمایر به خلفاى سه گانه پیشین برگردد، ولى این احتمال بسیار بعید به نظر مى رسد. و شاید به همین دلیل مرحوم مجلسى در پایان سخن خود این احتمال را نیز مطرح مى کند که ضمیرها به جمیع کسانى که در خطبه به آنها اشاره شده است برگردد.
🌻
📕 پیام امام امیر المومنین علیه السلام، ج۱، ص۳۸۲
#امام_علی #ناکثین #مارقین #قاسطین
⁉️ @PorsemanShia
🌱
⁉️ اعتراف علماى اهل سنت، به فضائل بى شمار على (ع)
علماء و بزرگان اهل سنت درباره فضائل بىشمار على (علیه السلام) چه گفتارى دارند؟
.
.
.
⭕ پاسخ:
سخنان علماى اهل سنت درباره فضائل امیر مؤمنان على (علیه السلام) بیش از آن است که در این مختصر ذکر شود، امّا ما براى نمونه به برخى از مهم ترین سخنان آنان اشاره مى کنیم:
۱ ـ حاکم نیشابورى و ابو یعلى و حموینى و ابن عساکر و ابن حجر و خوارزمى و دیگران نیز نقل کرده اند که براى هیچ کس فضایلى به مقدار آنچه براى على (علیه السلام) رسیده وجود ندارد.(۱)
۲ ـ و نیز از اسماعیل قاضى و نسائى و ابوعلى نیشابورى و محبّ الدین طبرى نقل شده که گفته اند: «در حقّ هیچ یک از صحابه به مقدار آنچه در شأن على (علیه السلام) از احادیث حَسن وارد شده، نقل شده است.(۲)
۳ ـ ابن ابى الحدید مى گوید: «اما فضایلش، در عظمت و روشنى و انتشار و اشتهار به حدّى است که نمى توان متعرض آن شده و تفصیل آن را بیان داشت...».(۳)
وى همچنین مى گوید: «چه بگویم درباره شخصى که دشمنان و مخالفانش اقرار به فضیلت او کرده و نتوانسته اند مناقبش را انکار نموده و فضایلش راکتمان کنند... .
چه بگویم درباره کسى که هر فضیلتى به او نسبت داده مى شود، و هر فرقه اى به او منتهى مى گردد، و هر طایفه اى او را به خود جذب مى کند. پس او رئیس و سرچشمه همه فضایل است...».(۴)
۴ ـ فخر رازى مى نویسد: «من اقتدى فی دینه بعلىّ فقد اهتدى؛ لانّ النبىّ (صلى الله علیه وآله) قال: اللهم ادر الحق معه حیثما دار»؛(۵) (هر کس در دین خود، على بن ابى طالب (علیه السلام) را پیشواى خود قرار دهد همانا رستگار شده است؛ زیرا پيامبر (صلى الله علیه وآله) فرمود: خداوندا! على هرکجا باشد حقّ را بر محور وجودش بچرخان).
۵ـ احمد بن حنبل مى گوید: «ما روى لأحد من اصحاب رسول الله (صلى الله علیه وآله) من الفضائل الصحاح ما روى لعلى بن ابى طالب»؛(۶) (براى هیچ یک از اصحاب رسول خدا(صلى الله علیه وآله) از فضایل صحیح السند به مقدار آنچه براى على بن ابى طالب نقل شده، نرسیده است).
۶ ـ محمد فرید وجدى دانشمند مشهور مصرى مى گوید: «صفاتى در وجود على (علیه السلام) گرد آمده که در دیگر خلفا نبود. على را یارانى بود که از دوستى و دلبستگى به دنیا خود را تهى کرده بودند. یارانى که کمتر از انصار پیغمبران نبودند، و على را از جان شیرینى که کالبدشان را زنده نگه مى داشت دوست تر مى داشتند».(۷)
۷ ـ عبدالفتاح عبد المقصود، استاد دانشگاه اسکندریه و نویسنده مشهور مصرى مى گوید: «از این رو، بعد از محمّد (صلى الله علیه وآله) کسى را ندیده ام که شایسته باشد پس از او قرار گیرد یا بتواند در ردیفش بیاید، جز پدر فرزندان پاک و برگزیده پيامبر (صلى الله علیه وآله) یعنى على بن ابى طالب (علیه السلام).
و من در این سخن به طرفدارى تشیّع وارد نشدم، بلکه این نظرى است که حقایق تاریخ به آن گویا است. امام، برترین مردى است که مادر روزگار تا پایان عمر خود نزاید، و اوست که هر گاه هدایت طلبان به جست و جوى اخبار و گفتارش برآیند از هر خبرى براى آنان شعاعى مى درخشد. آرى، او مجسمه اى از کمال است که در قالب بشریّت ریخته شده است...».(۸)
۸ ـ استاد خالد محمّد خالد مصرى مى گوید: «چه مى گویید در حق کسى که رسول خدا (صلى الله علیه وآله) اورا از بین اصحابش انتخاب نمود تاآنکه در روز عقد اخوّت برادرش باشد. چقدر ابعاد و اعماق ایمان آن حضرت گسترده بود که پيامبر (صلى الله علیه وآله) او را بر سایر صحابه مقدم داشته و به عنوان برادر برگزیده است».(۹)
۹ ـ خانم دکتر سعاد ماهر محمّد مى نویسد: «امام على (علیه السلام) بى نیاز از ترجمه و تعریف است. و بس است ما را از تعریف او این که آن حضرت در کعبه متولّد شد، و در منزل وحى تربیت یافت و تحت تربیت قرآن کریم قرار گرفت».(۱۰)
۱۰ ـ استاد عباس محمود عقّاد نویسنده معروف مصرى مى گوید: «على (علیه السلام) در خانه اى تربیت یافت که دعوت اسلامى از آنجا به سرتاسر جهان گسترش یافت...».(۱۱)
۱۱ ـ دکتر محمّد عبده یمانى درباره حضرت مى گوید: «او جوانمردى بود که از زمان کودکى اش در دامن رسول خدا (صلى الله علیه وآله) پرورش یافت و تا آخر عمر، آن حضرت را رها نساخت».(۱۲)
او همچنین مى گوید: «على بن ابى طالب - همسر فاطمه، صاحب مجد و یقین، دختر بهترین فرستادگان- «کرّم الله وجهه» کسى است که براى هیچ بتى تواضع و فروتنى نکرد».(۱۳)
۱۲ ـ استاد احمد حسن باقورى، وزیر اوقاف مصر مى گوید: «اختصاص امام على (علیه السلام) از بین صحابه به جمله «کرّم الله وجهه» به این جهت است که او هرگز بر هیچ بتى سجده نکرده است...».(۱۴)
او همچنین مى گوید: «اگر کسى از تو سؤال کند به چه جهت مردم على (علیه السلام) را دوست مى دارند؟ بر تو است که در جواب او بگویى: بدان جهت که خدا على را دوست دارد»(۱۵)
🔺
🔻
پی نوشت:
(۱). مستدرک حاکم، ج ۳، ص ۱۰۷؛ طبقات الحنابله، ابویعلى، ج ۱، ص ۳۱۹؛ فرائد السمطین، ج ۱، ص ۳۷۹؛ ترجمه امام على(علیه السلام)، ابن عساکر، ج ۳، ص ۶۳؛ صواعق المحرقة، ص ۱۱۸
(۲). الریاض النضرة، ج ۲، ص ۲۱۳؛ صواعق المحرقة، ص ۱۱۸؛ فتح البارى، ج ۷، ص ۵۷؛ تهذیب التهذیب، ج ۷، ص ۳۳۹
(۳). شرح ابن ابى الحدید، ج ۱، ص ۵
(۴). شرح ابن ابى الحدید، ج ۱، ص ۶
(۵). تفسیر فخر رازى، ج ۱، ص ۱۱۱
(۶). شواهد التنزیل، ج ۱، ص ۱۹
(۷). دائرة المعارف فرید وجدى، ج ۶
(۸). تقریظ الغدیر، ج ۶
(۹). فی رحاب على (علیه السلام)
(۱۰). مشهد الامام على (علیه السلام) فى النجف، ص ۶
(۱۱). عبقریّة الامام على (علیه السلام)، ص ۴۳
(۱۲). علّموا اولادکم محبّة آل بیت النبى (صلى الله علیه وآله)، ص ۱۰۱
(۱۳). علّموا اولادکم محبّة آل بیت النبى (صلى الله علیه وآله)، ص ۱۰۱
(۱۴). على (علیه السلام) امام الائمة، ص ۹
(۱۵). على (علیه السلام) امام الائمة، ص ۱۰۷
🌻
📕 اهل بیت از دیدگاه اهل سنت، ص۱۳
#امام_علی #اهل_سنت
⁉️ @PorsemanShia
🌱
⁉️ تأکید به حفظ «اسرار» خویش
معصومین (علیهم السلام) چگونه مسلمانان را به حفظ «اسرار» زندگی خویش توصیه میکردند؟
.
.
.
⭕ پاسخ:
روایات فراوانى داریم که به مسلمانان توصیه مى کند اسرار زندگى خصوصى خود را حفظ کنند، چرا که افشاى آن گاهى منشأ حسد، کینه توزى و رقابتهاى ناسالم مى گردد و انسان مورد تهاجم افراد تنگ نظر و کینه توز واقع مى شود و مصالح او به خطر مى افتد، که نمونهاى از آن ذیلا از نظر مى گذرد:
۱ـ امیرمؤمنان على (علیه السلام) در حدیثى می فرمایند: «سِرُّکَ سُرُورُکَ اِنْ کَتَمْتَهُ وَ اِنْ اَذَعْتَهُ کانَ ثُبُورَکَ»؛ (سرّ تو مایه سرور و خوشحالى تو است به شرط آن که آن را کتمان کنى، و اگر آن را افشا کنى [اى بسا] مایه هلاک تو مى شود).
۲ـ آن حضرت در تعبیر دیگر مى فرمایند: «سِرُّکَ اَسیرُکَ فَاِنْ اَفْشَیْتَهُ سِرْتَ اَسیرَهُ»؛ (سرّ تو اسیر تو است اگر آن را افشا کنى تو اسیر او مى شوى).
۳ـ هم چنین آن حضرت در حدیث دیگرى می فرمایند: «صَدْرُ الْعاقِلِ صُنْدُوقُ سِرِّهِ»؛ (سینه عاقل صندوق سرّ او است).
۴ـ امام صادق (علیه السلام) در حدیثى می فرمایند: «سِرُّکَ مِنْ دَمِکَ فَلا یَجْرِیَنَّ مِنْ غَیْرِ اَوْداجِکَ»؛ (سرّ تو به منزله خون تو است که فقط باید در رگ هاى تو جارى باشد).
۵ـ در حدیث پرمعنایى از امام على بن موسى الرضا (علیه السلام) نقل شده که مؤمن نمى تواند مؤمن باشد مگر این که سه خصلت در او وجود داشته باشد: سنتى از پروردگار، و سنتى از پيامبر (صلى الله علیه وآله) و سنتى از ولىّ او، سپس مى فرماید:
«فَسُنَّةٌ مِنْ رَبِّهِ کِتْمانُ سِرِّهِ قالَ اللّهُ عَزَّ وَ جَلَّ: عالِمُ الْغَیْبِ فَلا یُظْهِرُ عَلى غَیْبِهِ اَحَداً اِلاّ مَنِ ارْتَضى مِنْ رَسُول»؛ (خداوند عالم الغیب است و اسرار غیب را بر کسى فاش نمى کند، مگر براى رسولانى که آنها را [براى حفظ اسرار غیب] پذیرفته است). سپس سنّت پيامبر (صلى الله علیه وآله) را مدارات با مردم، و سنت ولىّ او را صبر در برابر مشکلات مى شمرد.
حتى در بعضى از روایات توصیه شده که همه اسرار زندگى خصوصى خود را حتى به نزدیکترین دوستان نگویید، چرا که ممکن است روزى ورق برگردد و آن دوست، دشمن تو شده، و به افشاى اسرار و ریختن آبرو بپردازد. امام صادق (علیه السلام) مى فرماید:
«لا تَطَّلِعْ صَدِیقَکَ مِنْ سِرِّکَ اِلاّ عَلى مالَوْ اطَّلَعْتَ عَلَیْهِ عَدُّوکَ لَمْ یَضُرْکَ، فَاِنَّ الصَّدیقَ قَدْ یَکُونُ عَدُّواً یَوْماً ما»؛ (دوستت را بر آن مقدار از اسرارت آگاه ساز، که اگر دشمنت را از آن آگاه سازى به تو زیانى نرسد، چرا که دوست ممکن است روزى دشمن شود).
🌻
📕 اخلاق در قرآن (آية الله مکارم شیرازی)، ج۳، ص۳۶۴
#اسرار #کتمان
⁉️ @PorsemanShia