بسمالله الرحمن الرحیم
#امیر_المومنین_ع_ضربت_خوردن
#سیدپوریا_هاشمی
▶️
دیگر کتاب عمر من زار بسته است
راه نفس کشیدنم انگار بسته است
تا آن زمان که سفره ی دیدار بسته است
کامم برای سفره افطار بسته است
از روزگار گندم و خرما نخواستم
چیزی به غیر دیدن زهرا نخواستم
امشب ستارگان به نگاهم چه میکنند
با گریه های گاه به گاهم چه میکنند
مرغان خانگی سرراهم چه میکنند
چیزی بغیر مرگ نخواهم چه میکنند
راهی مسجدم که دوباره اذان دهم
راحت بگویم اشهد خود را و جان دهم
@hosenih
قد قامت الصلاه علی را رها کنید
دینی که مانده گردنتان را ادا کنید
دروقت سجده فرق سرم را دوتا کنید
جسم مرا دم در مسجد رها کنید
شمشیر نه!که عمر علی را دری گرفت
مسمار لعنتی ز علی همسری گرفت
در کوچه ها به قامت خم راه میروم
خون لخته بسته است سرم راه میروم
با یاری حسن دو قدم راه میروم
نزدیک خانه است خودم راه میروم
زینب نشسته تا که بحالم نظر کند
ای وای اگر نگاه به این زخم سر کند
@hosenih
زن را توان دیدن این زخمها که نیست
با اضطراب و دلهره ها آشنا که نیست
در قلب او تحمل هول و ولا که نیست
پس حق زینبم سفر کربلا که نیست
دلشوره دارم از روی تل نیمه جان شود
همراه زخمهای حسینش کمان شود
یک تن غریب مانده و دورش هزارهاست
از تیر و نیزه دوربه دورش حصارهاست
از یک طرف محاصره ی نیزه دارهاست
از یکطرف معذب سم سوارهاست
اسلام را دومرتبه بر نیزه میزنند
سر را که میبرند به سر نیزه میزند
⏹
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
@porsesh42
بسمالله الرحمن الرحیم
🏴روضه غربت و مظلومیت امیرالمؤمنین(ع)
#امیرالمومنین_ع_شهادت
#حضرت_زهرا_س_شهادت
#زبان_حال_امیرالمومنین_ع
#سیدپوریا_هاشمی
▶️
سی سال هرشب روضه ی زهرا گرفتم
شبهای عمرم را همه احیا گرفتم
دربین نخلستان کوفه جا گرفتم
شکرخدا که اذن رفتن را گرفتم
زهرای من درآسمان ها هم خبر شد
دیگر زمان دیدنش نزدیکتر شد
سی سال دست بسته دیدم گریه کردم
ازاین و آن طعنه شنیدم گریه گردم
از خانه تا مسجد رسیدم گریه کردم
خودرا به سمت در کشیدم گریه کردم
تو رفتی و شرمندگی مانده برایم
مسمار خیلی روضه ها خوانده برایم
@hosenih
بهتر که رفتی و عذابم را ندیدی
دیگر سلام بی جوابم را ندیدی
بی خوابیِ دروقت خوابم را ندیدی
از خون فرق سر خضابم را ندادی
بعد از تو این مردم غرورم را شکستند
دربین مسجد پشت برمن می نشستند
حالا منم با روضه های رفتن تو
هستم همیشه درعزای رفتن تو
عمرم تماما سوخت پای رفتن تو
هرروز جان دادم برای رفتن تو
یک عمر هرشب روضه خوانت میشدم من
سینه زن قد کمانت میشدم من
@hosenih
سینه زن قدی که با مسمار خم شد
افتاد ما بین در و دیوار خم شد
از خانه تا مسجد برای یار خم شد
پشت سرم در راه چندین بار خم شد
دیدار ما روز دهم پایین گودال
دور تنی که رفته با سرنیزه از حال
یک عده آوردند بر نیزه سری را
یک عده میریزند برهم پیکری را
یک عده میبندند دست خواهری را
یک عده میدزدند از سر معجری را
زنها به پریشان دم وا غربتایند
نامحرمان عازم به سمت خیمه هایند
⏹
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
@porsesh42