📌متن شبهه👇 #1290
به نظر من مسئولین ما اگر عین انوشیروان بزرگ عمل می کردند وضع مملکت اینچنین نبود
انوشیروان از بزرگمهر پرسید ملک ایران چگونه ویران میشود
گفت کارهای بزرگ را دست ادم های کوچک بده و ادم های بزرگ را تحقیر کن ویران میشود
📌پاسخ به شبهه👇
در زمان پادشاهى خسرو اول (انوشيروان) بر اثر سخت گيرى و جلوگيرى از نهضت هاى اجتماعى، دولتی مقتدر در ایران تشکیل شد كه از هر نگاه، جنبه استبدادى داشت. انوشیروان نیز بیش از هر چیز به طبقه اشراف متکی بود. [1] فعاليت های انوشیروان، برخلاف توصيف برخی از مورخين ايرانى و عرب، مبتنى بر تأمين منافع مردم نبود. بلكه وی مىكوشيد نظام اجتماعى طبقاتی را ترویج داده و تحکیم بخشد. [2] انوشیروان هچ گاه به افكار عمومى و نظريات مردان آگاه احترام نمىگذاشت و براى حفظ موقعيت خود از هيچ عمل نامشروعى ابا نداشت. [3] سرکوب مردم بلوچستان [4] و گیلان [5] و ... نمونه ای از تلاش های انوشیروان برای در بند نگه داشتن طبقه عامه مردم بود. در عصر ساسانیان، تبعیض طبقاتی به حدی شایع بود که آتشکده های اشراف، متفاوت از آتشکده های طبقات پایین جامعه بود. آتشکده آذرگشسب در آذربایجان که مخصوص پادشاهان و جنگجویان بود. آتشکده آذرفرنبغ در کاریان فارس که مخصوص موبدان و پیشوایان بود. و آتشکده برزین مهر در ریوند خراسان، که مخصوص برزیگران و دیگر پیشه وران بود. [6] در کارنامه اردشیر پاپگان و بسیاری منابع باستانی، از این سه آتشکده نام برده شده است. حتی در برخی منابع باستانی از جمله در نامه تنسر از چهار طبقه اجتماعی سخن رفته است. (در گذر زمان، بعضاً سه طبقه و گاهی چهار طبقه اجتماعی فرض می شد.) همچنین به گفته ی بلعمی، هیچ گروهی حق نداشت وارد طبقه ی دیگر شود. و فرزندان مجبور بودند همواره در طبقه پدران خود باقی بمانند. [7] حتی افراد همواره مجبور بودند به طرزی تحقیرآمیز در مقابل پادشاه یا اشراف به خاک بیفتند. در منابع تاریخی آمده است که در دوره ساسانيان، تشريفات دربارى بيش از پيش رعايت مىشد. هركس به حضور شاه بار مىيافت ناگزير بود به خاك بيفتد و در همان حال باقى بماند تا از طرف شاهنشاه اجازه برخاستن داده شود. [8] انوشيروان پس از سرکوبِ مزدكيان، به ريشه ی انقلاب و علت اصلى جنبش مزدك توجهی نكرد. و بار ديگر نظام طبقاتى قديم را احيا كرد. همانطور كه كريستن سن متذكر شده است، اصلاحات خسرو در امور اقتصادی یقیناً به سود خزانه ی دولت بود، نه به نفع مردم. طبقه عامه جامعه مثل قرون گذشته مجبور بودند با سختی زندگی کنند. [9] بسیاری از متفكرين ايران در آن عصر نسبت به اصول ظالمانه اقتصادى و تبعیض طبقاتى و اجتماعى معترض بودند. از جمله حکیم بزرگمهر ، وزیر انوشیروان که در نهایت به دستور خسرو به طرزی هولناک مورد شکنجه و آزار قرار گرفت، فردوسی سخن بزرگمهر را چنین می گوید:
يكى مرد بينى كه با دستگاه
رسيده كلاهش به ابر سياه
كه او دست چپ را نداند ز راست
ز بخشش فزونى نداند ز كاست
يك از گردش آسمان بلند
ستاره بگويد كه چونست و چند
فلك رهنمونش به سختى بود
همه بهر او شوربختى بود [10]
در آن عصر، مقررات نظام طبقاتی به شدت حکمفرما بود. انتقال طبقات و تغيير موقعيت اجتماعى و اقتصادى افراد جامعه تقريبا محال بود. اردشير بابكان در وصيتنامه خود تأكيد كرده بود كه مقام و موقعيت هريك از طبقات را ثابت و پابرجا نگاه داريد. [11]
ابومنصور ثعالبی نیشابوری درباره انوشیروان می گوید که وی از تعليم و تربيت اولاد مردم پست ! یا همان طبقه عامه جلوگيرى مي كرد و مي گفت: «همين كه فرزندان مردم پست تعليم و تربيت صحيحى ببینند ، به فكر مقامات عاليه مىافتند.» [12] این طرز تفکر انوشیروان در شاهنامه فردوسی هم تأیید شده است. آنجا که پادشاه به فرزند یک تاجرِ کفش، اجازه باسواد شدن و دبیری نداد. [13] نقش طبقه عامه (غیرِ اشراف) در جنگ ها نیز قابل ملاحظه است. پياده نظام ارتش ساسانی كه از روستاييان و كشاورزان تشكيل يافته بود، همه وقت در جنگ آلت ضعيفى به شمار می رفت. بليزاريوس و هرموگنس سرداران بيزانس، پياده نظام ساسانی را چنين توصيف كردهاند: «جماعتى دهقان فقيرند، كه به دنبال سپاه نمى آيند، مگر براى اينكه ديوار ها را خراب و اجساد كشتگان را برهنه كنند و سربازان را خدمت نمايند.» [14]
اما چهار طبقه مردم در عصر ساسانیان که بودند ؟ بنا به سخن تنسر (موبدِ موبدان در عصر ساسانی) ، در رأس همه طبقات بود، پادشاه قرار داشت. پس از وی، در طبقه اول موبدان، مغان و هيربدان و رهبران مذهبی بودند. طبقه دوم، جنگجویان که البته از حيث مراتب بين آنان اختلاف فراوان وجود داشت. طبقه سوم شامل دبيران و محاسبان و دادوران و وقايعنگاران و اطباء و منجمان مىگرديد. و طبقه چهارم كه در حقيقت اكثريت زحمتكش جامعه را تشكيل مىداد و شامل كشاورزان و پيشهوران و صنعتگران و بازرگانان مىگرديد. كه بار سنگين ماليات هاى گوناگون را بر