📌 *متن شبهه*👇 #1398
📚 شادروان "حبیب یغمائی" در خاطراتش گفته:
در دوره رضاشاه کبیر که عزا داری، سینه زنی، و قمه زنی ممنوع شده بود، یک روز ملک الشعرای بهار به شوکت الملک (امیربیرجند) گفته بود سپاس خدای را که در این دیار هم برق دارید، هم آب، هم مدرسه، هم سالن نمایش، همه چیز دارید. اینکه بعضی ها هنوز شکایت میکنند دیگر چه میخواهند؟
شوکت الملک گفته بود:
اینها برق نمی خواهند؛ اینها "محرم" میخواهند.
اینها مدرسه نمی خواهند، "روضه خوانی" میخواهند.
"کربلا" را به اینها بدهید، انگار همه چیز داده اید.
حبیب یغمائی متعلق به روستایی بود بنام "خور" و خیلی بآنجا عشق می ورزید.
در آنجا درمانگاه و کتابخانه و مدرسه ای ساخت و برای آبادانی آنجا جلوی هرکس و ناکسی ریش بخاک مالید و زانو زد.
مهمتر آنکه کتابخانه ای درست کرد و همه کتابهای خطی اش را که در طول عمر با خون دل جمع آوری کرده بود به آنجا منتقل کرد و وصیت کرد بعد از مرگش اورا آنجا دفن کنند.
می دانید مردم "خور" با جنازه اش چه کردند؟ خلاصه شده
📌 *پاسخ به شبهه*👇
این مطلب در وبلاگ شخصی محمد رضا احمدی به نقل از سایت دکتر محمد کمالی آمده.
http://geysarag.blogsky.com/1391/11/27/post-126/
قبلا در مورد خور بیابانک نوشته ام. زادگاه مرحوم پدر و مادرم...خودم چند باری بدان دیار سفر کرده ام و روح لطیف برگرفته از فضای معنوی کویر را در بین مردم آن دیار درک کرده ام و به هر شکل تعصبی ناخواسته نسبت بدان مردم و دیار دارم. اطلاعاتم در این زمینه به همان زمان نوجوانی بر می گردد و توفیق داشته ام یک بار از نزدیک حبیب یغمایی را زیارت کنم. هر چند شعر زیبابش در کتاب دبستان آویزه گوش بوده است. به ذهنم آمد از استاد ارجمند جناب آقای دکتر مرتضی هنری که فرهیخته ای گرانمایه و از دوستان اهل خور هستند و ارادت ویژه ای به ایشان دارم موضوع را سوال کنم. ایمیلی نوشتم و جویای امر شدم. پاسخی سریع دریافت کردم که باا جازه ایشان در اینجا نقل می کنم. قبل از نقل آن توضیحی بده که اخیرا" احساس می کنم برای مخالفت با برخی موضوعات بعضی از افراد به تخریب ذخایر فرهنگی، علمی و مذهبی جامعه اقدام کرده اند. هر چند می توان خطوط واضحی از سرنخ های این جریان یافت اما بدان کاری ندارم. این موضوع را در پیامک ها و جملات تخریبی ناجوانمردانه ای که با نام دکتر علی شریعتی همراه کرده اند و در هفته های اخیر شاهد بوده ایم می توان سراغ گرفت. آنچه می خواهم بگویم، تنها تذکرم به دوستانی است که این پیامک ها یا پیام ها و ایمیل ها را مجدد باز ارسال می کنند بدون آنکه در مورد صحت آن جستجو کنند. باز هم مثال آن را می توان در تصاویر مجهولی که از کشتار مسلمانان برمه توسط بودایی ها این روزها ارسال می شود که در اصل مربوط به زلزله در چین، سوختن تانکر بنزین در تایلند و کشتاری در افریقاست، سراغ گرفت. این مدل از تخریب نه تنها در جهت بیداری جامعه نسبت به مشکلات موجود و اقدامی برای رفع آنها نمی کند که موجی از سرخوردگی فرهنگی و سلب اعتماد از ذخایر فرهنگی جامعه را به همراه خواهد داشت. امید که بتوانیم در مورد خبرها و نکاتی این چنین حداقل مداقه و بررسی را داشته باشیم و از تکرار اشتباه یا جوزدگی دیگران خودداری کنیم. متن پاسخ استاد دکتر هنری به سوالم را اینجا می گذارم که دوستان ملاحظه کنند: "
عزیزان
ادامه پاسخ 👇👇
من معمولا به صد ها ایمیل که می رسد جواب نمی دهم و همه را در سطل می ریزم. این یکی فرق دارد و چون در جریان جزییات آن هستم شاید کمکی باشد به این گونه برخورد ها با جامعه که بر قضاوت جوانان و آیندگان اثر می گذارد.
۱/ در باره روایت نخست چیزی نمی دانم و با وجود نزدیکی من با شادروان بزرگوار حبیب یغمایی که در برگیرنده خاطرات بسیاری است، هرگز چنین چیزی را از ایشان نشنیدم و آن را دقیق نمی دانم.
۲/ در مورد روایت دوم آن را اصلا درست نمی دانم. من روز پیش از خاک سپاری شادروان حبیب به خور رفتم و چهلم پدربزرگم مرحوم اخگر یغمایی بود و تمام خوریان و خاندان یغمایی این هر دو مراسم را با شکوه تمام برگزار کردند و تقریبا همه منجمله من بنده صاحب عزا بودیم و مردم از پیر و جوان در مراسم شرکت داشتیم و من خودم سخنرانی کردم و درپایان آن شعر استادم حاج محمد شایگان را خواندم (و واژه "مگستان" را هم نادرست خواندم). در این مراسم استاد باستانی و دکتر زرین کوب شرکت نداشتند. دکتر اسلامی را یادم نیست. در این مراسم حضرت استاد نورانی هم سخنرانی فرمودند. استاد درگذشته من ایرج افشار و جمعی دیگر با اتوبوس همراه پیکر شادروان حبیب به خور آمده بودند. پس از بیست سال یاد مردم از آن روزها، یاد شکوه و جلال این سید شریف و اصیل و ستاره فرهنگ ایران است.
۳/ خور ده کوره نیست ، این برخورد قصه پرداز شما به جوانان گرامی خور برخورنده است و شاید پاسخ این است که نمی دانم نویسنده خودش از کدام ده کوره آمده است.
۴/ شادروان حبیب بن