#داستان_شب 💫
تاجری انگلیسی هر روز اشیا تاریخی مصر را بار شتر می کرد تا به کشتی برساند و به انگلیس ببرد . افسار شتر را هم مرد عربی می کشید که از این که تاریخش به تاراج می رفت ناراحت بود و مدام به زمزمه به تاجر انگلیسی فحش می داد ولی برای مزد هنگفتی که می گرفت راهنمای کاروان هم بود!
تاجر از مترجمش پرسید مرد عرب چه می گوید؟
مترجم گفت : "به شما فحش می دهد و نفرین می کند."
تاجر گفت:" این فحش و نفرین بر کارش هم خللی وارد می کند؟ "مترجم پاسخ داد : "نه کارش را به خوبی انجام میدهد!"
تاجر لبخندی زد و گفت بگذار هر چه می تواند نفرین کند و چند نفرین انگلیسی هم یادش بده!
🌱✨
@postchiy
🌸در این صبح هایی
🍃که نسیم بهاری٬
💓ریههایت را پر میکند
🌸در این صبح ها که
🍃تا چشم باز میکنی٬
💓بنفشه ها برایت می رقصند
🌸در این صبح هایی که
🍃خداوند تو را با بوسهٔ
💓اول صبحش بیدار میکند
🌸برایت٬ آرزو میکنم
🍃آرامش٬
💓سهم امروز و هر روزت باشد
🌸آرزو میکنم
🍃شادی و خوشبختی٬
💓قرین لحظههایت باشد.
#صبح_بخیر
@postchiy