هنوز دیر نیست
هنوز صبرِ من به قامتِ بلندِ آرزوست
عزیزِ همزبان
تو در کدام کهکشان نشستهای؟✨
🌱#هوشنگ_ابتهاج
🌸🍃❤️
@postchiy
...💞
تو از راه رسیدی و من حکمت تمام سختی هایی که کشیده بودم را فهمیدم...
#پائولو_کوئیلو 🌾
🌸🍃❤️
@postchiy
اگر، در زندگی
نگاهت به داشته هایت باشد
بیشتر خواهی داشت.
اما اگر مدام به نداشته هایت فکر کنی
هیچ وقت هیچ چیز برایت
کافی نخواهد بود
#فکرت_رو_ترمیم_کن
🌸🍃❤️
@postchiy
ـــــــ ــ . آرزوت !؟
+ داشتن ی ِجفتپای خستھ !
تویِ هشتادکیلومتریِ کربلا 💔🙂
#کربلا
#اربعین
#امام_حسین
🌸🍃❤️
@postchiy
باغچه سبزی - @mer30tv.mp3
3.85M
#قصه_کودکانه
هر شب
یه قصه شیرین و آموزنده
برای کودك دلبند شما🥰
در کانال پستچی🍃
🌸🍃❤️
@postchiy
♦️یکی از کشاورزان منطقه ای، همیشه در مسابقهها جایزه بهترین غله را به دست میآورد و به عنوان کشاورز نمونه شناخته شده بود. رقبا و همکارانش، علاقهمند شدند راز موفقیتش را بدانند. به همین دلیل، او را زیر نظر گرفتند و مراقب کارهایش بودند. پس از مدتی جستجو، سرانجام با نکته عجیب و جالبی روبرو شدند. این کشاورز پس از هر نوبت کِشت، بهترین بذرهایش را به همسایگانش میداد و آنان را از این نظر تأمین میکرد. بنابراین، همسایگان او میبایست برنده مسابقهها میشدند نه خود او.
کنجکاویشان بیشتر شد و کوشش علاقهمندان به کشف این موضوع که با تعجب و تحیر نیز آمیخته شده بود، به جایی نرسید. سرانجام، تصمیم گرفتند ماجرا را از خود او بپرسند و پرده از این راز عجیب بردارند.
کشاورز هوشیار و دانا، در پاسخ به پرسش همکارانش گفت: چون جریان باد، ذرات بارورکننده غلات را از یک مزرعه به مزرعه دیگر میبرد، من بهترین بذرهایم را به همسایگان میدادم تا باد، ذرات بارورکننده نامرغوب را از مزرعههای آنان به زمین من نیاورد و کیفیت محصولهای مرا خراب نکند!
#داستان_شب
🌸🍃❤️
@postchiy
🧡...
مادرم گفت که عاشق نشوی، گفتم چشم
چشم های تو مرا بی خبر از چشمم کرد
#مهدی_شفیعی
🌸🍃❤️
@postchiy