#روایت_عشق
⚘تو هيئت لعن ميگفتيم؛ با بچه ها كل كل داشتيم كه اقا گفته لعن نگوييد. اين تو كَتمان نمیرفت. لعن ميگفتيم..
يكبار يكی از بچه ها در گروه وايبر شروع كرد به لعن دادن و بقيه شاكی شدن كه اينا چه حرفيه!!
⚘#محمدحسين آن موقع سوريه بود.
يک دفعه قاطی كرد. تو خصوصی به من گفت: برو به اين بگو دست برداره از كاراش.. تند تند پيام مينوشت و عكس ميفرستاد؛ عكس چنتا از رفقاش كه سربريده بودند فرستاد وگفت: ته اين لعن گفتنا ميشه اين..
#شهید_محمدحسین_محمدخانی