eitaa logo
استاد پورعلیزاده روانشناس اصفهان 🔞🔞🔞
3.6هزار دنبال‌کننده
2هزار عکس
690 ویدیو
19 فایل
سلام دوستانم🌹خوشحال میشم سوالاتتون و در pv برام ارسال کنید🌹 @Pouralizade هماهنگی وقت مشاوره حضوری تماس با شماره 09134118416 👇آدرس اینستاگرام👇 instagram.com/pouralizade 👇 آدرس سایت👇 Www.pouralizade.ir
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
این روزها… نوشیدنی‌های سرد ما را بیشتر می‌سوزاند… فدای لب تشنه‌ات یا حسین😭😭😭 ┄┅┅✹🌺✹┅┅┄ https://eitaa.com/pouralizadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💑 🙋‍♀نیاز های اساسی زن👇👇👇 🍃 علاقه 🌸 درک 🍃 احترام 🌸عشق ورزی 🍃اعتبار 🌸 اطمینان خاطر 🙋‍♂نیازهای اساسی مرد 👇👇 🌹 اعتماد 🍃پذیرش ( باور داشتن ) 🌹 قدردانی 🍃تحسین 🌹 تایید 🍃تشویق این بدان معنا نیست که هر کدام از زن و مرد به نیازهای اساسی دیگری نیاز ندارند. بلکه منظور این است که شخص ، پیش از آنکه بتواند از انواع دیگر عشق بهره مند شود باید یکی از نیازهای اساسی اش بر آورده گردد. ⁉️چگونه این نیازها را برآورده کنیم؟؟ 📣📣📣 🔔ادامه این بخش جذاب را در پست های بعد همراه ما باشید..😍🙏 https://eitaa.com/pouralizadeh
زن به👈 عشق ورزی ❣ مرد به👈 تحسین نیاز دارد وقتی مرد به نیازهای همسرش اولویت می دهد و خود را متعهد می سازد تا از همسرش حمایت کند و نیازهای او را بر آورده سازد در واقع چهارمین نیاز اساسی همسرش از این طریق تامین می شود و وقتی زن دریابد که شوهرش دیوانه وار او را دوست دارد و تنها به او می اندیشد احساس بالندگی می کند و باعث می شود که به راحتی به تحسین و ستایش شوهرش بپردازد . مرد زمانی احساس ستایش میکند که همسرش از ویژگی های منحصر به فرد یا استعداد های او به وجد آید مثل شوخ طبعی ، مقاومت ، صداقت ، مهربانی ، عاقل بودن و ... ❣ زن👈 خواهای کسب اعتبار ❣ مرد 👈نیازمندتایید است وقتی مرد مخالفتی با احساسات و خواسته های همسرش ندارد و در عوض ، آنها را تایید میکند و میپذیرد ( البته در مورد احساسات و خواسته هاس شرعی و منطقی و دور از گناه ) همسرش احساس میکند مورد محبت قرار گرفته و پنجمین نیاز اساسی او بر آورده می شود و وقتی مرد می فهمد که چگونه به همسرش ثابت کند که نظر او را محترم می شمارد در واقع اطمینان خاطر پیدا میکند که همسرش با او موافق است و از این طریق نیاز مرد براورده میشود . هر مردی دوست دارد که در نزد همسرش یک قهرمان باشد ❣ زن به👈 اطمینان خاطر ❣ مرد به👈 تشویق نیاز دارد وقتی مردبارها به همسرش نشان میدهد که به او توجه دارد و او را درک کرده ، احترام میگذارد و به او اعتبار می بخشد و محبت میکند همسرش اطمینان خاطر پیدا میکند و نیازش برآورده می شود و احساس میکند که شوهرش همچنان او را دوست دارد و دوستی او لحظه ای نیست . مرد برای اینکه ششمین نیاز اساسی عاشقانه همسرش را براورده سازد بایستی به او بارها و بارها اطمینان خاطر دهد و به همین شکل ، زن نیز باید با تشویق کردن همسرش نیاز اساسی او را براورده سازد . زن باید با اطمینان به توانا ییها و قابلیتهای همسرش و تشویق او ، احساساتی چون امیدواری و شجاعت را به وی منتقل کند . مرد وقتی مورد تشویق قرار بگیرد انگیزه پیدا میکند تا اطمینان خاطر عاشقانه ای را که همسرش نیازمندآن است به او ببخشد. ممنون که با کانال خودتون همراه هستید🙏♥️🙏 https://eitaa.com/pouralizadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
152.7K
سلام و عرض ادب 🌹 فعلا امکان پاسخ به سوالات را 👈بصورت صوتی 👉 ندارم. از اینکه تا دوشنبه یا سه شنبه با شکیبایی کانال خودتون را همراهی می کنید سپاسگزارم
┄┅┅✹🌺✹┅┅┄ پرسش از استاد پورعلیزاده موضوع: سمج و کم سن و سال سوال شما عزیزان🌹👇 ┄┅┅✹🌺✹┅┅┄ دخترم یک خاستگار داره ک الان سه ساله اعصاب برامون نزاشته دخترم ۱۵ سالش بود ک پسر آمده خاستگاریش دختر من الان ۱۷ سالش پسره هم ۱۹ سالشه نمیدونم چیکار کنم هم سنشون کمه هم دخترم جواب بله بهش داده پسره هم تازه میخواد بره خدمت اولش ک گفت خدمت نمیرم ولی ما قبول نکردیم گفتیم باید بری خدمت الان هم میگه میخوام یک انگشتر بیارم ک نشان باشه یعنی ک این دختر دیگه مال من باشه اگه خواستگار بهتر از منم بیاد دیگه قبول نکنیم نمیدونم چیکار کنم دختر من هنوز تجربه زندگی نداره هنوز خوب بلد نیست ک تو یک جمع حرف بزنه نمیدونم چیکار کنم پسرع خیلی سمجه ول کن اصلان نیست لطفا راهنمایی کنید 🦋لطفا پاسخ استاد پورعلیزاده را در صوت زیر بشنوید و برای دوستانتان ارسال کنید💞💞💞👇👇👇 ┄┅┅✹🌺✹┅┅┄ https://eitaa.com/pouralizadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
┄┅┅✹🌺✹┅┅┄ پرسش از استاد پورعلیزاده موضوع: با این اجباری همه ی آینده ام خراب شد، حالا چکار کنم؟ سوال شما عزیزان🌹👇 ┄┅┅✹🌺✹┅┅┄ سلام استاد پورعلیزاده گرامی روز بخیر ... من دو هفته ای هست که عضو کانال شما شدم و همه ی مشاوره هاتون رو با دقت تمام گوش میکنم ..خدا خیرتون بده که اینقدر دلسوزانه ، کامل و جامع پاسخ میدید ۳۶ ساله هستم دو فرزند پسر ... و ... ساله دارم .... سال آخر دبیرستان در حالیکه بسیار عاشق ادامه تحصیل بودم به اصرار پدرم با ...... عقد کردم بدون ذره ای علاقه بماند که خودم رو چقدر به در ودیوار زدم و تا مرز مرگ پیش رفتم ..بعداز عقد متوجه شدم چه دروغ هایی بهم گفته شده و شوهرم اصلا زندان تشریف داره و برای گرفتن عفو و تخفیف تصمیم گرفتند براش زن بگیرند وچیزی که من رو سوزوند این بود که پدرم ......... اطلاع داشتند وبه من نگفتند ... وقتی دیدم پدرم اصلا بامن همراه نیست با وجود اینکه کنکور رو با رتبه ی خوب قبول شدم دانشگاه ثبت نام نکردم و شدم یک آدم مطیع و سرخورده.. عروسی کردیم خیلی بهم ابراز علاقه داشت و زرنگ بود خودش رو آروم نشون میداد و بامحبت یکهفته بعد عروسی متوجه شدم اعتیاد داره اوایل کم بود ولی به مرور بعد بچه دارشدنم واینکه خیالش راحتتر میشد که من طلاق نمیگیرم بدتر میشد و مدام کلانتری احضار میشد بالاخره با قهر رفتنای من و بالا و پایین پریدنم فروختن طلاهام و درآمدم از پخت نان خانگی من خونه رو ساخت ومستقل شدیم ... دست و پام بازتر شده بود چون مادرشوهرم با اینکه مسن و قدیمی نبود تفکرات مستبدانه ای داشت ....متوقف نشدم و رشد کردم همیشه درآمد داشتم یه مدت کار بیرون منزل و مدتی کار خانگی انواع کلاسها رو رفتم خلاصه اینکه یک خانم کامل و همه فن حریف شدم تا بلکه بتونم این فشار روحی رو کم کنم و بچه هام رو به بهترین نحو تربیت کنم اصلا از مشکلاتم برای دیگران تعریف نمیکنم ... بادیگران روابط خیلی خوبی دارم همیشه خنده رو هستم در حالیکه درونم پراز غم وحسرته ... استاد به خاطر همین مشکلاتم مشاوره رفتم و ایشون بهم گفتن تو لیاقت بهترینها رو داری چرا نشستی کی میگه کار تو سوختن وساختنِ بچه هات رو مستقل بار بیار ادامه تحصیل بده و طلاقت رو بگیر چون معجزه ای رخ نمیده و فرد معتاد احتمال خوب شدنش یک درصده و برای ازدواج پسرهات آدم درست وحسابی قبولشون نمیکنه ... از اون روز حالم بده ، مدام این حرفها میاد تو ذهنم که حالا فکر میکنم بهش میبینم درسته اگر هم حبس شوهرم تموم شه و بیاد چون خیلی سعی کرده ترک کنه و نتونسته بعید میدونم درست بشه و دوباره همون‌ رفتارای پر خطرش رو ادامه میده وقتی هست احساس ناامنی شدید دارم ... اعتماد به نفسم خیلی کم شده و خودخوری میکنم ..استاد من خودم رو مسئول آینده ی بچه هام میدونم شادی و خوشبختی شون آرزومه نمیتونم به پدر بزرگ مادربزرگ بسپارمشون واز طرفی میدونم چون راه برگشتی نداشتم باعث شده ایشون خیالش راحت باشه استاد لطفا راهنماییم کنید🙏 کار درست از نظر شما چیه ؟ ببخشید استاد زیاد نوشتم .....ممنون میشم 💐 🦋لطفا پاسخ استاد پورعلیزاده را در صوت زیر بشنوید و برای دوستانتان ارسال کنید💞💞💞👇👇👇 ┄┅┅✹🌺✹┅┅┄ https://eitaa.com/pouralizadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
کتاب 🌸 این تفکر شماست که تعیین می کند هرموقعیتی برایتان یک فرصت است یا یک تهدید . افراد موفق با خوش بینی ومثبت اندیشی و در هر موقعیتی،فرصتی می بینند و با بهره برداری از آن به موقعیت می رسند.☘😊 کتاب معجزه ی افکار من فاطمه احمدی نژاد فردسی پور لادانی https://eitaa.com/pouralizadeh
نوشته های ناهید:   اون روز توی ایوون سه تایی ناهار خوردیم و خانم رفت بخوابه و نریمان هم چند تا جعبه میوه گذاشت توی ماشین و رفت ؛ تا پنجشنبه دیگه خیالم راحت بود که مامان بی پول نیست و حسابی به کارای خانم و اون باغ رسیدگی کردم ؛روز بعد حدود ساعت پنج بعد از ظهر بود که خانم لباس پوشیده و آماده از اتاق اومد بیرون و گفت : پریماه برو لباست رو عوض کن می خوام بریم جایی , گفتم : کجا خانم ؟ با تندی گفت : صد بار بهت گفتم سئوال نپرس گوش کن ؛ گفتم : برای این می پرسم که شاید من لباس مناسب جایی که می خوایم بریم رو نداشته باشم ؛ یعنی با خودم نیاوردم ؛ گفت : میریم خرید زود باش ؛ احمدی که بشدت از من شاکی بود ماشین رو آورد جلوی عمارت و سوار شدیم و به محض اینکه راه افتاد گفت : خانم شما تکلیف منو روشن کنین خودتون منو راننده استخدام کردین ولی پریماه منو وادار کرده که به باغ برسم ؛ خانم گفت : پریماه خانم ؛ تو چقدر بی تربیتی ؛ پریماه الان کدبانوی این خونه اس باید به حرفش گوش کنی احمدی خیلی وقته از خبر چینی هات و خاله زنک بازی هات خبر دارم دیگه کلافه ام کردی ؛ اگر به روت نیاوردم برای اینه که توانش رو ندارم می دونی چرا این همه توی کار همه فضولی می کنی برای اینه که بیکاری ؛ یکم تن به کار بدی خسته میشی فکت این همه نمی جنبه ؛ اگر پریماه خانم ازت شکایت داشته باشه و راضی نباشه بیرونت می کنم شنیدی ؛ تا ما رو می بری و میاری یک کلمه حرف نمی زنی من حالم مساعد نیست ؛ اون زمان تازه خیابون پهلوی داشت رونق می گرفت و این اواخر آسفالت شده بود و بوتیک هایی از لباس های شیک و کم نظیر باز شده بود ؛ خانم فقط منو برد توی یکی ی از اونا و چند دست لباس برام خرید در حالیکه بشدت مخالف بودم نمی خواستم که سیاه رو از تنم بیرون بیارم ؛ گفتم : من خودم لباس های خوبی دارم آقاجونم تا وقتی بود همه چیز برام می خرید باور کنین نمی خوام ؛ ولی اون می گفت که این یک رسم خوبه کسی که دلشو نداره سیاه رو از تنش در بیاره براش لباس میخرن شاید سر ذوق بیاد ؛ من دیگه دلم از این لباس های تو تیره شده نمی خوام سیاه بپوشی ؛ بعد منو برد توی یک بستنی فروشی خیلی شیک که بستنی های مخصوص داشت ؛ با هم خوردیم و برای آقای احمدی هم خریدیم ولی از جایی که ماشین نگه داشته بود یکم دور بودیم و این فاصله رو خانم خیلی به زحمت اومد و توی ماشین حالش بد شد ؛ نفسش به شماره افتاده بود و پره های دماغش یک طوری باز شده بود که من واقعا ترسیدم ؛ هر چی می گفتم بریم دکتر می گفت صبر کن الان خوب میشم و به احمدی دستور داد برو خونه ؛ خب اون یک طوری حرف می زد که نمیشد روی حرفش حرف زد و من که تجربه ی کمی داشتم و نمی دونستم واقعا بیماری اون چیه شروع کردم به گریه کردن چون یکبار این تجربه رو داشتم که پدرم روی دستم از دنیا رفت احساس می کردم یکبار دیگه اون منظره داره برام تکرار میشه ؛ و به جای اینکه بتونم خونسردی خودمو حفظ کنم تا حال خانم بهتر بشه بی تابی می کردم و زبون گرفته بودم ؛ نه تو رو خدا خانم , بریم دکتر الان یک چیزی تون میشه من تحمل ندارم ؛ خواهش می کنم خوب شین ؛ آخه من لباس می خواستم چیکار ؟ چرا این کارو کردین؟ ای خدا کمک کن نزار خانم طوریش بشه ؛ و از این باب گفتم تا کم کم حالش بهتر شد ؛ ولی حال من جا نمی اومد و اون نمی دونست که ریشه این همه بی تابی آقاجونم بوده ؛دست منو گرفت و با محبت گفت : نترس عزیزم من بیشتر اوقات اینطوری میشم ؛ خودتو ناراحت نکن ؛ طوریم نیست ؛ آروم باش ؛ دیگه هوا تاریک شده بود که رسیدیم به عمارت ولی من داغون بودم و هنوز مثل بچه ای که مدت ها گریه کرده باشه سینه ام میرفت بالا و میومد پایین خانم صدا زد ؛ شالیزار براش یک نبات داغ درست کن ؛یا نه یک شربت خوشمزه بیار بزار دلش حال بیاد ؛ اونشب همه ی حواس خانم به من بود و احساس می کردم تحت تاثیر کارایی که من کرده بودم قرار گرفته و به نظر می رسید محبتی که بین ما شکل گرفته بود صد چندان شده طوری که از صبح پنجشنبه اوقاتش تلخ بود و می گفت حالا این هفته نرو بزار هفته دیگه ؛ اصلا وقتی بچه ها از فرانسه اومدن تو می تونی خونه تون بمونی ؛ ولی این هفته نرو ؛ مونده بودم چیکار کنم اما دلم خیلی برای خانواده ام تنگ شده بود ؛ دلمم نمی خواست روی حرفش حرف بزنم که نریمان یک بار دیگه به دادم رسید همراه با سهیلا خانم و خود آقای سالارزاده اومدن ؛ من ساکم رو دور از چشم خانم بسته بودم ؛ و نمی دونستم چطوری ازش بخوام اجازه بده برم ؛ که نریمان همون دم در گفت : پریماه بیا من خودم می رسونمت باید برم بازار ؛ اونجا دیگه خانم حرفی نزد و با اوقاتی تلخ جواب خداحافظی منو داد ؛ در حالیکه به سهیلا خانم گزارش اون چند روز رو می دادم آقای سالارزاده نگاهی به من کرد و گفت : پس پریماه تویی ؛ مثل اینکه خوب از پس کارا بر اومدی ؛ آفرین دختر ؛ نریمان که دم در ایستاده بود گفت : شما که
قبلا پریماه رو دیدن ؛ گفت : یادم نیست شاید ؛ خانم با صدای بلند و با لحن تندی گفت نریمان کجا میری بمون ؛ جواب داد بر می گردم مامان بزرگ بابا رو عمه رو آوردم میرم به کارام برسم و یک سر هم به ثریا می زنم امشب مهمونی دارن باید برم ؛ ولی زود میام شام که نه برای خواب اینجام ؛ گفت : ثریا رو دیدی دست پات سست نشه و نیای کارت دارم ؛ سوار همون ماشین بنز شدیم و این بار من جلو نشستم چون در رو نریمان برام باز کرده بود ؛ از در باغ که بیرون رفت پرسید : پریماه تو از کارت راضی هستی مشکلی نداری ؟ گفتم : نه خیلی خانم رو دوست دارم و با من بشدت مهربونه ؛ اصلا همه ی شما خوبن ؛ گفت : اوه ؛ اوه ؛فکر نمی کردم از تو همچین حرفی بشنوم ؛ گفتم : چرا ؟ مگه من چطوریم ؟ گفت : بیشتر اوقات مثل آدم های نفوذ ناپذیر میشی ؛ گفتم : شما همچین حرف می زنین که انگار سالهاست منو می شناسین ؛ راستش تا قبل از فوت پدرم خنده از روی لبم محو نمی شد دنیا رو به شوخی و خنده میگذروندم ؛ توی مدرسه نقل مجلس بودم دوستام می گفتن بدون تو درس خوندن مزه نداره ؛ ولی روزگار با من کاری کرد که حتی دلم نمی خواد خنده ی کسی رو ببینم ؛ گفت : آره یک مقداریش رو در جریان هستم ؛ عموت بد جوری کارای معمار رو خراب کرد و دیدم که چقدر شاکی داره ؛می دونی وقتی مادر م مرد من شش ساله بودم ؛ گفتم : واقعا ؟ با افسوس گفت : آره چشم های سیاه و براقش رو هرگز فراموش نمی کنم ؛ دیدم که از خونه بردنش نمی دونم چرا فهمیده بودم که اون دیگه بر نمی گرده اونقدر با صدای بلند گریه می کردم که کسی نمی تونست ساکتم کنه در حالیکه نادر برادرم که پنج سال از من بزرگتر بود خیلی زود با این موضوع کنار اومد ؛ خب شایدم چون بزرگتر بود به روی خودش نمیاورد و سعی داشت برای من مادری کنه ؛ اون زمان آقام افتاد به عیاشی ؛ و ما رو ول کرد ؛ همین مامان بزرگ ازمون نگهداری می کرد واقعا اونم خیلی زحمت ما رو کشید ؛ وقتی نادر از ایران رفت تنهای تنها شدم ؛ و سرمو به کار گرم می کردم تا اینکه با ثریا توی یک مهمونی آشنا شدم ؛ دیدمش و یک دل نه صد دل عاشقش شدم از اون به بعد شده همه ی زندگیم و امیدم ؛ گفتم : شما چرا نرفتی پیش برادرت ؟ گفت : نه من دوست ندارم توی یک کشور غریب زندگی کنم وطنم رو به هر جایی ترجیح میدم بعدم دلم نمی اومد مامان بزرگ و بابام رو ول کنم ؛ آخه می دونی خیلی عاطفی و احساساتی هستم و این خودش عیب بزرگیه ؛ تا در خونه ی ما با هم درد دل کردیم و اون منو پیاده کرد که بره پیش نامزدش ثریا و اصرار داشت که زودتر اونو با من آشنا کنه ؛ توی ماشین منتظر شد تا من برم توی خونه بعد بره ؛ چند بار زدم به در و صدای پا شنیدم و دستی برای نریمان تکون دادم که بره وقتی برگشتم یک مرتبه جا خوردم یحیی رو دیدم ، ادامه دارد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🦋 ثروت اصل و مایه شهوت هاست نکته ها و پیام ها 👇👇👇 ✅مهمترین آفت مال و دارایی، پدید آمدن تمایلات نفسانی در انسان است. ✅شهوت 👈 در لغت به معنای هر گونه میل و رغبت به لذت های مادی است و در اصطلاح علم اخلاق ، به تمایل افراط گونه به لذت های مادی گفته می‌شود، که نقطه مقابل عفت است عفت 👈 همان خویشتن داری در برابر این نوع تمایلات است. شهوات دامنه گسترده ای دارند که رغبت انسان به جاه و مقام ، حب ثروت اندوزی، شکم بارگی، کام جویی جنسی، پوشیدن لباس های فاخر و نشان دادن زر و زبور خود به دیگران از آن جمله اند. ✅ داشتن مال به خودی خود ، نه فضل و کمالی برای انسان است و نه مذموم و نکوهیده است ، بلکه خوبی یا بدی مال ، مربوط به نحوه ارتباط و استفاده انسان است یعنی انسان است که به دلیل استفاده درست یا نادرست از مال خود ، مورد ستایش یا سرزنش قرار مي گيرد، نه خود مال . ✅کسی که فراتر از نیازهای خود از امکانات مادی برخوردار باشد و تقوای الهی هم نداشته باشد ، ثروت خود را در راه هوس رانی و برآوردن خواهش های نفسانی ، بیرون از دایره حدود الهی به کار خواهد گرفت. از این رو باید از خداوند متعال ، ظرفیت بهره‌مندی از نعمات مادی را نیز طلب نماییم. ✅فرد ثروتمندی که توانایی شهرت رانی را دارد ولی مال خود را در راه خدا و زمینه هایی که خدا به او اجازه داده مصرف مینماید، بزرگترین عبادات ها را انجام می‌دهد. امیرالمؤمنین علی(ع)💞 📚حکمت پنجاه و هشتم https://eitaa.com/pouralizadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📣 لطفا عزیزانی که قبل از 👈 ۲۵ تیر 👉 سوال ارسال کرده اند و پاسخ نداده ایم 👈 فقط تاریخ ارسال سوال را بفرستید تا سریعا باز کنیم 👈هر چیزی غیر از تاریخ بنویسید می روید در نوبت مجدد 👆توجه👆
┄┅┅✹🌺✹┅┅┄ پرسش از استاد پورعلیزاده موضوع: در تحقیقات از ، گفتند زودرنج هستند سوال شما عزیزان🌹👇 ┄┅┅✹🌺✹┅┅┄ سلام وقت شما بخیر . من خانمی مجرد 22 ساله دانشجوی رشته روانشناسی هستم .در یک خانواده .... نفره ،فرزند .... ساکن .... هستم. در کنار درسم کار میکنم ...................... هستم. .............. اون پسر 6 ماه کوچکتر از من. رشته عمران دانشجو هستن و سربازی معافن. ایشون تک فرزند فرزند ..... هستن. در خانواده .... نفره. شغل ثابتی ندارن. خانواده من چون ۱۰ ساله اونارو میشناسن و خوب بودن گفتن پیشنهادشونو( چن جلسه من باب اشنایی بیرون برن)قبول کردن.3.4 بار بیرون رفتیم وخانواده پسر مذهبی هستند گفتن دیگه باید نامزد کنید با این جور رفت و امد ها مخالفن. و اون پسر گفت من نشناخته نامزد نمیکنم و کلا ی جور رفتار کرد که انگار کنسله. بعد چن روز پیام دادن که چون خانوادشون حساسن فقط مادر شون در جریان باشن با هم صحبت کنیم ببینیم چ نتیجه میشه . چن ماه تو رابطه بودیم. چیزی ک فهمیدم برخلاف من که اهله رفت و امدم ادم درونگرا.زودرنج.پرتوقع. یکم بداخلاق خانوادشون پدرسالاریه .دعوا مون زیاد شد. من دیگه خسته شدم چن بار خواستم جدا شم نذاشت. رابطمونو سعی کردیم بهتر کنیم که شد .قرار خواستگاری رسمی گذاشتن. خانواده ها راضی بودن .هفته خواستگاری بداخلاق شده بود. ی مشکل ک بود استقلال مالی نداش و از پدر من خیلی توقع داش. سر همین بحث کردیم .روز ازمایش رفتار سردی هم با من و مادرم و حتی مادر خودش داش. من گفتم باید بریم مشاوره. اخر هفتش عقد مون بود .مشاور گفت صلاح نیس فعلا عقد کنید. عقدتون و عقب بندازید و جلسات مشاورتونو بیاین. اونجا قبول کرد.شبش گفت یا عقد میکنیم یا کلا کنسل .منم گفتم من تا مشاوره نیای عقد نمیکنم.میدونم حرکت اون شبش از رو فشار اتفاقات بود، منو بلاک کرد. منم ب خانوادم کله اتفاقو گفتم و گفتم کنسل کرد.بعد دو روز اومد گفت غلط کردم و دوست دارم... من گفتم مشاورتو برو و چنتا شرط دیگه .دو هفته رفت اما خب زیاد با اون مشاور اخت نگرفتیم کلا نرفتیم و شرطا رو هم نصفه و نیمه انجام داد .من مشاورمو چن جلسه تنها ادامه دادم. با شرایط اون زمان با رفتاراش مشاور میگف آدم خوبی برا ازدواج نیست. نکه آدم بدی باشه منظورش این بود شرایط ازدواج رو هنوز نداره از اون زمان تا الان دوماه‌ گذشته وهنوز با هم در ارتباط بودیم. گفت من اشتباهاتمو قبول دارم وایمیستم درست شون میکنم. اون خیلی دوسم داره. واقعا هم تو این دوماه خیلی اذیتش کردم تا رفتاراش ببینم واقعا رفتاراش نسبت ب قبل تغییر کرده . همش میگه باید بمونی تلاش کنبم. تحقیقاتم ک رفته بودن گفته بودن زود رنجه . اینو قبول دارم ولی با من جوری رفتار نمیکنه ک با بقیه رفتار میکنه. با من مهربونه حتی ی جاهایی من زودتر عصبی میشم. خانواده من باازدواج باایشون مخالفن. منم واقعا دوسش دارم. مادرم فهمید هنوز با هم حرف می‌زنیم و گفت من دختر نمیدم... منم گیر کردم که چیکار کنم چی درسته؟ ولی اون پسر واقعا دوسم داره و پام واستاد دو سه روز با هم حرف نزدیم خیلی حالم بده و دلم تنگ شده براش. از کجا معلوم بتونم با کسی دیگ این حس و تجربه کنم از کجا معلوم کس دیگ بیاد همینقدر دوستم داشته باشه.؟ (مدت رابطه مون تقرببا یکساله) سردرگمم بایدچیکار کنم؟ تمام مشکلات و اعصاب خوردی عقدمون حالا ک فک میکنم ب خاطر مشکل مالی بود. واقعا پسر مسئولیت پذیریه میدونم خانواده منو هم دوس داره حتی ی جاها من چیزی میگفتم اون میگف پدر و مادرت و قدر شونو بدون. از لحاظ مالی خانواده های جفت مون ........................ واقعا از همه شون دلخورم جایی ک باید کمک میکردن پشت مونو خالی کردن............. اما اگه بخام باهاش بمونم تا دوسال باید غرغر بشنوم!؟ 🦋لطفا پاسخ استاد پورعلیزاده را در صوت زیر بشنوید و برای دوستانتان ارسال کنید💞💞💞👇👇👇 ┄┅┅✹🌺✹┅┅┄ https://eitaa.com/pouralizadeh
2.26M
صوت 🌹استاد پور علیزاده تخصص مشاوره پیش از ازدواج💍 و زوج درمانی💞 ┄┅┅✹🌺✹┅┅┄ موضوع: در تحقیقات از ، گفتند زودرنج هستند ┄┅┅✹🌺✹┅┅┄ https://eitaa.com/pouralizadeh