سلام
امام زمانم🤍
هر صبح ،میهمان یک صفحه از مصحف شریف قرآن کریم به همراه صوت و ترجمه 🤍🌸👇
┄┅┅✹🌺✹┅┅
https://eitaa.com/pouralizadeh
هدایت شده از استاد پورعلیزاده روانشناس اصفهان
🔞🔞🔞
🦋
آن که خود را پیشوای مردم قرار داد
باید پیش از آنکه دیگران را بیاموزد
خود را تعلیم دهد
و باید پیش از آنکه با زبانش تربیت کند
با کردارش فرهیختگی را تعلیم دهد.
آنکه خویش را دانش و ادب می آموزد به
تعظیم سزاوارتر است از کسی که فقط
دیگران را دانش و ادب می آموزد.
نکته ها و پیام ها👇👇
🔸با توجه به آیات و روایات و عمومیت این حکمت ، " امام" در این جا معنای عامی دارد و
پیشوایان امور دینی و دنیایی ، زمامداران حکومتی ، معلمان ، مربیان و همه افرادی که برخی به آن ها به چشم الگو نگاه میکنند را در بر میگیرد.
بر این اساس ، حتی پدر ، مادر ، برادر یا خواهر بزرگتر نیز نوعی امام هستند، البته مصداق کامل و حقیقی امام ، امام معصوم است.
🌷هر کس تا خود را تربیت نکند، نمیتواند تاثیر خوبی در تعلیم و تربیت دیگران بگذارد و چه بسا پیشوای ناصالح ، جامعه ای را هم به فساد بکشد.
بنابراین
تربیت خویشتن ، اصل
و تربیت دیگران فرع است
از این رو ، آنکه به تربیت خویش میپردازد، سزاوارتر به تعظیم و بزرگداشت است.
🔸مردم با دیدن ناهماهنگی و تصاد بین رفتار و گفتار پیشوایان ، نه تنها دیگر به گفته های او اطمینان و اعتقاد پیدا نمی کنند ، بلکه چه بسا سخنان او نتیجه عکش دهد و سبب انحراف آن ها شود . از این رو در اسلام از گفتار بدون عمل به شدت نهی شده است.
🌷در نزد خداوند کسیکه معلم و ادب کننده خود میباشد از کسی که آموزنده و ادب کننده مردم است، شایستگی بیشتری برای احترام و بزرگداشت دارد و از آن نیز شایسته تر کسی است که ابتدا خود را ادب نموده و سپس به تأدیب مردم همت گماشته است.
امیرالمؤمنین علی(ع)
📚حکمت هفتاد و سه
هدایت شده از استاد پورعلیزاده روانشناس اصفهان
🔞🔞🔞
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کظم غیظ یعنی این!
بعضی آدمها اینقدر #انسان هستند که واقعا نمیتونن به هیچکس آزار برسونن حتی اگه آزار و آسیب ببینند👌
ارسالی استاد خوب بخت عزیز🌹
┄┅┅✹🌺✹┅┅┄
https://eitaa.com/pouralizadeh
┄┅┅✹🌺✹┅┅┄
پرسش از استاد پورعلیزاده
موضوع: #پسرم #انگشت_شصت میخورد و موهاش میکنه
#اضطراب
سوال شما عزیزان🌹👇
┄┅┅✹🌺✹┅┅┄
.با سلام خانمی ۳۱ ساله هستم شوهرم ۳۴ سالشون هست یه دختر ..... ساله و پسر ۷ ساله دارم ،پسر من از روزی که به دنیا آمد انگشت شصت میخورد ولی کم کم دستش به موهاش بود یعنی هماهنگ انگشت شصت در دهان وبا اون دستش موهای سرش را میگرفت الان چند سالی هست موهاش را میکنه فقط هم موقع خواب انگشت میخوره ومو میکنه ،خودش هم از این موضوع ناراحته دستکش تو دستش میکنه جوراب دستش میکنه ولی بی فایده بوده خیلی هم دکتر وروانشناس بردمش بازهم بی فایده بوده امسال میره کلاس اول ،شرمنده اینجا پیام دادم چون دوست نداشتم عکس پسرم و کسی ببینه اینجا پیام گذاشتم ،ممنون میشم راهنماییم کنید ،
الانم دکتر براش قرص داده ظهرها سرتالین و شبها قرص خواب اوره
🦋لطفا پاسخ استاد #پور_علیزاده را در صوت زیر بشنوید و برای دوستانتان ارسال کنید💞💞💞👇👇👇
┄┅┅✹🌺✹┅┅┄
https://eitaa.com/pouralizadeh
1.43M
صوت🌹استاد پور علیزاده تخصص مشاوره پیش از ازدواج💍 و زوج درمانی💞
┄┅┅✹🌺✹┅┅┄
موضوع: #پسرم #انگشت_شصت میخورد و موهاش و میکنه #اضطراب
┄┅┅✹🌺✹┅┅┄
https://eitaa.com/pouralizadeh
#پرسش_و_پاسخ_روانشناسی_در_ایتا
#پورعلیزاده_روانشناس_اصفهان
#پور_علیزاده #پورعلی_زاده
#روانشناس_اصفهان #مشاوره_اصفهان
#مشاوره_پیش_از_ازدواج_اصفهان
#کانال_مشاوره_در_ایتا #تکرار
#کانال_روانشناسی_در_ایتا
#pouralizadeh #poralizadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هدایت شده از استاد پورعلیزاده روانشناس اصفهان
🔞🔞🔞
#تکه کتـٰاب
بهترین جا برای دگرگونی و تحول در وجود خود ماست نه محیط یا سایر اشخاص.
📚محدودیت صفر
🖋جو ویتالی
https://eitaa.com/pouralizadeh
┄┅┅✹🌺✹┅┅┄
پرسش از استاد پورعلیزاده
موضوع: #استرس من زیاده مثلا توی ماشین بنشینم همش #ترس دارم که تصادف کنیم
سوال شما عزیزان🌹👇
┄┅┅✹🌺✹┅┅┄
.سلام آقای دکتر، وقت به خیر من یک خانم ۳۸ ساله هستم فرزند .... خانواده ۱۳ سال هست که ازدواج کردم و در حال حاضر ۲ فرزند ...... دارم. من از بچگی استرس داشتم و از انجام دادن هر کاری می ترسیدم و استرسم بیشتر شده تا به امروز مثلا اگه توی ماشین بنشینم همش می ترسم که تصادف کنیم. هرکاری می خواهم انجام بدهم همش احساس می کنم که اشتباه شده و باید دوباره انجام بدهم تا درست بشه، مثل وضو گرفتن. اصلا نمی توانم با کسی صحبت کنم چون فکر می کنم اون طرف با این حرف من بدش میاد. آقای دکتر لطفا من را راهنمایی کنید.
🦋لطفا پاسخ استاد #پور_علیزاده را در صوت زیر بشنوید و برای دوستانتان ارسال کنید💞💞💞👇👇👇
┄┅┅✹🌺✹┅┅┄
https://eitaa.com/pouralizadeh
941.1K
صوت🌹استاد پور علیزاده تخصص مشاوره پیش از ازدواج💍 و زوج درمانی💞
┄┅┅✹🌺✹┅┅┄
موضوع: #استرس من زیاده مثلا توی ماشین بنشینم همش #ترس دارم که تصادف کنیم
┄┅┅✹🌺✹┅┅┄
https://eitaa.com/pouralizadeh
#پرسش_و_پاسخ_روانشناسی_در_ایتا
#پورعلیزاده_روانشناس_اصفهان
#پور_علیزاده #پورعلی_زاده
#روانشناس_اصفهان #مشاوره_اصفهان
#مشاوره_پیش_از_ازدواج_اصفهان
#کانال_مشاوره_در_ایتا #تکرار
#کانال_روانشناسی_در_ایتا
#pouralizadeh #poralizadeh
♥️🍃
حیف که یادمان رفته ؛
بسیاری از آنچه امروز داریم
همان دعاهایی بود
که فکر میکردیم
خدا آنها را نمیشنود
خدایااا برای داده و ندادهات صد هزار بار شکر و سپاس🍃🍃
❤️🕊احوالتون نیـک ◕‿◕
https://eitaa.com/pouralizadeh
┄┅┅✹🌺✹┅┅┄
پرسش از استاد پورعلیزاده
موضوع: #آشنایی دختر خانم ۲۰ساله که از طریق #فضای_مجازی با اقا #پسری آشنا شدم که از یک استان دیگر
سوال شما عزیزان🌹👇
┄┅┅✹🌺✹┅┅┄
.سلام استاد مهربان وقت بخیر
من یه دختر ۲۰ساله هستم که ۳سال پیش از طریق فضای مجازی با اقا پسری آشنا شدم که از یه استان دیگه بودن.اول اصلا قصدمون دوستی نبود اما بعد مدتی بهم وابسته شدیم و بعدِ دوستی هم از همون ابتدا قصد ما ازدواج بوده.
قرار بر این شد ک خانواده ها تا زمانی که خودمون به نتیجه ای نرسیدیم چیزی متوجه نشن.اما طی جریانی خاله و زندایی و دایی اقاپسر در جریان قرار میگیرن.
۲سال ۷ماه گذشت و تو این مدت نمیگم به طور کامل چون بالاخره فضا مجازی بود اما تا حدودی اقاپسرو شناختم هم با خاله و زنداییش در ارتباط بودم .
بعد این مدت ایشون پا پیش گذاشت برای ازدواج و به خانواده ها اطلاع دادیم و قرار شد رفت و آمد داشته باشیمو چند بار حضوری هم با خانوادشون هم با خودشون صحبت کردیم .ایشون هم شغل خوبی داره هم از لحاظ اخلاقی و عقیده به شدت مثل خوده من هستن.حتی خانوادم هم ایشون و خانوادشونو از لحاظ اخلاقی تایید کردن و هر دو خانواده تحقیقاتشونو انجام دادن.
اما نزدیک نامزدی پدرم شروع کرد ایراد گرفتن ب اینکه من نمیتونم بزارم بری شهر دیگه(احتمال اینکه اقا بتونه انتقالی بگیره شهر ما کمه)و بخاطر حرف مردم و....پا تو یه کفش کردو مخالفت کرد.هم خود اقاپسر و هم خانوادشون خیلی به خانوادمخواهش کردن اجازه بدن تا ما رو از هم جدا نکنن اما متاسفانه تا جایی که یاد دارم ما همیشه برا حرف مردم زندگی کردیم و در نتیجه خانوادم مخالفت کردن.
حالا با این اوصاف بنظرتون چیکار باید کرد؟هیچ ادم ریش سفیدی هم نیست ک پا درمیونی کنه و پدرم قبول کنه.نامزدی هم بد بهم خوردو مهریه سنگین و دوریه راه و نداشتن خونه بزرگ و... بهانه کردن خانوادم(قرار بود ۲سال عقد باشیم تا ایشونم بتونه خودشو جمع و جور کنه)
اینم بگم که من دوتا خواهرام که ازدواج کردن،هر دوتاشون شوهراشون از لحاظ مالی خیلی پایین تر از ما بودن و خانوادم مخالفتی نکردن.اما خودم میدونم قبل خاستگاری یه نفر نشست زیر پای بابام و باعث شد نظرش برگرده.(از زمانی که به خانواده ها حبر دادیم تا نامزدی ۶ ۵ماهی گذشته بود)
حالا بنظر شما صبر کنیم تا چندسال دیگه تا ایشون این بهانه ها رو رفع کنه؟یا چی؟
ممنون میشم جواب بدید🌹
🦋لطفا پاسخ استاد #پور_علیزاده را در صوت زیر بشنوید و برای دوستانتان ارسال کنید💞💞💞👇👇👇
┄┅┅✹🌺✹┅┅┄
https://eitaa.com/pouralizadeh
2.81M
صوت
🌹استاد پور علیزاده تخصص مشاوره پیش از ازدواج💍 و زوج درمانی💞
┄┅┅✹🌺✹┅┅┄
موضوع: #آشنایی دختر خانم ۲۰ساله که از طریق #فضای_مجازی با اقا #پسری آشنا شدم که از یک استان دیگر
┄┅┅✹🌺✹┅┅┄
https://eitaa.com/pouralizadeh
#پرسش_و_پاسخ_روانشناسی_در_ایتا
#پورعلیزاده_روانشناس_اصفهان
#پور_علیزاده #پورعلی_زاده
#روانشناس_اصفهان #مشاوره_اصفهان
#مشاوره_پیش_از_ازدواج_اصفهان
#کانال_مشاوره_در_ایتا
#کانال_روانشناسی_در_ایتا
#pouralizadeh #poralizadeh
📣
لطفا عزیزانی که قبل از 👈 ۳۱ تیر 👉 سوال ارسال کرده اند و پاسخ نداده ایم
👈 فقط تاریخ ارسال سوال را بفرستید تا سریعا باز کنیم
👈هر چیزی غیر از تاریخ بنویسید می روید در نوبت مجدد
👆توجه👆
نوشته های ناهید:
#داستان_سبزیاخاکستری 🟢⚪️
وقتی در عمارت رو باز کردیم ماشین ها روشن کردن بودن و یکی یکی راه افتادن و سالارزاده رو دیدم که داشت جمع و جور می کرد و بالاخره سوار شد و با فاصله از دو ماشین دیگه رفت ,
اون شب تا صبح بالای سر خانم نشستم حالش خوب نبود و به محض اینکه هوا روشن شد و شالیزار اومد فرستادمش آقای احمدی رو بیاره که بره دنبال دکتر ؛ نمی دونم چرا نریمان ما رو به اون حال و روز ول کرد و رفت ؛ خیلی دلم برای خانم می سوخت در واقع کسی رو نداشت که به فکرش باشه ؛ احمدی دکتر رو با سهیلا خانم آورد چون قبلا بهش سفارش کرده بود که هر وقت مامانم حالش بد شد بیا دنبال من ؛ و اینطوری من یکم خیالم راحت شد؛ و برای اینکه سرم گرم بشه رفتم به گلخونه وشروع کردم به اونا رسیدن درست مثل خانم ؛ و تازه فهمیده بودم که اون چرا این همه به اون گل و گیاه علاقه داره ؛ واقعا حالم بهتر بود ؛ و برای مدتی از دنیای سیاهی ها دور شدم
نفهمیدم چطوری ظهر شده ؛ وقتی ازاونجا بیرون اومدم دیدم خانم و سهیلا ایوون رو آبپاشی کردن و نشستن منتظر اینکه شالیزار غذا رو بیاره ؛انگار نه انگار که شب قبل هیچ اتفاقی افتاده ؛ تا منو دید خنده ی صدا داری کرد و گفت : حالت بهتره ؟خنده ام گرفت و گفتم :من خوبم ؛ شما چطورین ؟ به شوخی و خنده گفت : خوب از گلدون های من سوءاستفاده کردی ؟ به سهیلا گفتم صداش نکن بزار کیف کنه ؛گفتم : ولی همشون سراغ شما رو می گرفتن می گفتن پریماه ما تو رو نمی خوایم ؛قاه قاه خندید و گفت معلومه به اون زودی نمی تونی دلشون رو بدست بیاری ؛ ولی می دونم که باهات مهربون بودن ؛ چون صورتت گل انداخته ؛ سهیلا دیشب این بچه خیلی اذیت شد ؛ تا صبح نخوابید ؛ سهیلاگفت : بیا عزیزم خسته شدی دست و صورتت رو بشور غذا بخوریم توام نعمتی بودی که خدا بهمون داد ؛ واقعا از وقتی تو اینجایی خیال من راحته اگر داداشم بزاره که مامان یک نفس راحت بکشه ، خانم خیلی خونسرد گفت : چیزی نشده بود ؛ باید اون کارو می کردم تا دوباره مهمون نیاره اینجا بهش سخت می گیرم که ادامه نده ؛ از سر شب فهمیدم که دوستاشو آورده ؛ عصبانی بودم ولی رفتم خوابیدم که فکر کنه نفهمیدم اما ول کن نبودن
بی شرف نصف شب اومده بود توی عمارت که نون ببرم ؛ دیگه نتونستم خودمو نگه دارم ؛ زدم بیرونشون کردم ؛ سهیلا گفت : چند وقتی بود کسی رو نمی آورد ؛ چی شده دوباره ؟ خانم گفت : نمی دونم شاید برای اینکه جگر نریمان رو بیشتر آتیش بزنه بساط شو آورد اینجا ؛ بمیرم الهی برای نریمان بچه ام رنگ به صورت نداشت ؛ این روزا می ببینم برای پریماه درد دل می کنه از بی کسی بچه ام به اون پناه برده ؛ سهیلا گفت : خیلی دلم برای نریمان می سوزه منم کاری از دستم بر نمیاد گاهی با منم درد دل می کنه ؛ خانم گفت ؛ سهیلا امروز با احمدی یک سر برو بیمارستان ببین چه خبره؛ حال ثریا خوب میشه یا نه ؛ پنجشنبه هم صبح زود احمدی میاد دنبالت که پریماه رو ببره سال باباشه ببینم این سیاه رو از تنش در میاره یا نه ؛ سهیلا گفت : پریماه اونقدر خوشگله که هر چی بپوشه بهش میاد ؛
همینطور که آب سرد اون نهر رو به صورتم می زدم با خودم فکر می کردم ؛ آیا واقعا خانم حواسش بود ؟ و می دونست داره چیکار می کنه ؟ ولی طوری وانمود می کرد که انگار توی این دنیا نیست و من خیلی ترسیده بودم ؛ در حالیکه هیچوقت نمی شد بیشتر از چند ثانیه دستم رو توی اون آب نگه دارم مدتی به همون حالت موندم و از سرمای زیاد آب دردم گرفت و به خودم اومدم .
تا شب پنجشنبه هیچ خبری از نریمان نداشتیم فقط سهیلا خانم توسط احمدی پیغام فرستاد که حال ثریا اصلا خوب نیست ؛ طرف های غروب وقتی که موقع چرت خانم بود بیکار بودم و هوس کردم قدم بزنم ؛ از پشت عمارت جلوی گلخونه رفتم تا دم استخر ؛ شاخه های بید مجنون رو که تا روی زمین سر خم کرده بودن با انگشتم تاب می داد و دور اون آب لازل قدم می زدم ؛ چه هوای خوبی و چه سکوتی و چه آرامشی ؛ در اون لحظه احساس می کردم هیچ غمی ندارم ؛ که صدای ماشین اومد و منتظر شدم تا ببینم کیه حدس می زدم که نریمان باشه ؛
نزدیک شد و ماشین رو نگه داشت و با یک لبخند اومد پایین ؛ خوشحال شدم و رفتم جلو وسلام کردم و پرسیدم؛ ثریا بهتر شده تو حالت خوبه ؛ گفت : سلام پریماه ؛ چطوری ؟ ببخشید اونشب تنهات گذاشتم اگر میومدم بدتر می شد باور کن ؛ ولی همش وجدانم ناراحت بود که چرا توی اون موقعیت ول کردم و رفتم ؛ آدم ترسویی نیستم ولی نمی خواستم جلوی تو با بابام دعوا کنم ؛ از این کار احتناب کردم و ترجیح دادم که نباشم ؛ گفتم : دیدم لبخند به لبت بود فکر کردم ثریا بهتر شده ؛ آره ؟ بهتر شده ؟ تو رو خدا یک خبر خوب بهم بده ؛ گفت : نه ؛ تو رو دیدم که کنار استخر قدم می زنی خندم گرفت که مامان بزرگ یکم بهت فرصت داد به خودت برسی ؛ گفتم : این ؛ نه ؛که گفتی یعنی چی ؟ آه بلندی کشید و گفت : همون طور بی صدا و بیحرکت خوابیده ؛ از صبح
تا شب مادر و خواهراش پیشش هستن شب ها من میرم ؛ خواهر برام گفت که اونشب چه اتفاقی افتاد واقعا شرمنده شدم ؛ گفتم : نه بابا خوب کردی رفتی تو بیشتر از این نمی تونی ناراحتی رو تحمل کنی ؛ هر چی بود گذشت ورفت خانم هم الان حالش خوبه ولی بد دعوایی با آقای سالارزاده کرد ؛
گفت ؛ نمی دونم الان فقط یک چیز برام مهمه و اونم سلامتی ثریاست ؛ دکتر گفته اگر به هوش بیاد عملش می کنن و قلبش خوب میشه ؛ حالا یک نور امید به دلم هست و منتظرم چشمش رو باز کنه ؛ اگر خدا بخواد و خوب بشه من دیگه هیچوقت از خدا هیچی نمی خوام ؛
نریمان ماشین رو همون جا گذاشت و با هم قدم زنون تا عمارت رفتیم ؛ ازم پرسید ؛ تو فردا باید بری سال پدرت ؟ گفتم : آره به مامانم قول دادم صبح زود خودمو برسونم ؛ گفت : می خوای با یحیی چیکار کنی ؟ گفتم : هنوز نمی دونم برم ببینم چی پیش میاد هر وقت فکرای پیشکی کردم درست از آب در نیومد ؛ پرسید : خیلی دوستش داری ؛ گفتم : آره خیلی زیاد با همه ی اتفاقاتی که افتاده و حرفایی که شنیدم بازم همه ی فکرم شده یحیی ؛ گفت : من تو رو به اون می رسونم اصلا نگران نباش خدا رو شکر کن که هر دو تون سلامت هستن و می تونین با هم باشین ؛ خدا نکنه که وضعیت منو کسی داشته باشه ؛ گفتم : خب من فکر می کنم اگر ثریا تا حالا دوام آورده حتما خدا می خواد خوبش کنه برای اون کاری نداره نه از بزرگیش کم میشه و نه از دریای بیکران نعمتش ؛
گفت : راستی پریماه با اجازه ات من بقیه حقوقت رو بردم دادم به مادرت دیگه چیزی به پایان ماه نمونده فکر کردم شاید سال پدرت هست لازم داشته باشه ؛ کار بدی که نکردم ؟از ماه دیگه میدم به خودت ؛ با تعجب بهش نگاه کردم و پرسیدم واقعا تو توی این همه گرفتاری به فکر این موضوع بودی ؟ آخه مگه میشه ؟ گفت : کار بدی کردم ؟ گفتم : نه دستت درد نکنه ولی اصلا باورم نمیشه چی شد که به این فکر افتادی ؟ گفت : نمی دونم دیگه ؛ افتادم ؛ والله چی بگم ؟ حساب و کتاب های طلا فروشی رو می کردم ؛ یاد تو افتادم ؛ شایدم همون عذاب وجدانی که گفتم باعث شد ؛ کار مهمی نبود پول خودت رو بردم دادم نه بیشتر نه کمتر ؛ پریماه الان آبیه ؛چشمت آبیه ؛ به خدا باور کن آبی ؛آبی ؛رنگ دریا ؛ گفتم : وای نریمان تو دیگه چطور آدمی هستی ؟ول کن این رنگ چشم منو ؛ گفت : نمی تونم ؛ تا حالا ندیده بودم یک چشم این همه تغییر رنگ بده چیکار کنم توجه ام جلب میشه دست خودم نیست ؛ واقعا چشم های قشنگی داری ؛در حالیکه با هم می خندیدم گفتم : کاش پیشونیم بلند بود؛
ادامه دارد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آرامش شب نصیبتون❤️
ارسالی معصومه خانم🌹
( از طرفداران قدیمی و محبوب کانالمون)
┄┅┅✹🌺✹┅┅┄
https://eitaa.com/pouralizadeh
هدایت شده از استاد پورعلیزاده روانشناس اصفهان
🔞🔞🔞
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آجرک الله یا صاحب الزمان
مراسم عزاداری حضرت ابا عبدالله الحسین علیه السلام
سخنران: استاد پورعلیزاده (روانشناس)
زمان: از جمعه ۲۷ مرداد بمدت ۱۰ شب
ساعت ۲۱
آدرس: خیابان فلسطین ، کوچه شهید کرمانی ، منزل بانی محترم حاج حسین نجمی