📣
لطفا عزیزانی که قبل از 👈 ۲۵ تیر 👉 سوال ارسال کرده اند و پاسخ نداده ایم
👈 فقط تاریخ ارسال سوال را بفرستید تا سریعا باز کنیم
👈هر چیزی غیر از تاریخ بنویسید می روید در نوبت مجدد
👆توجه👆
┄┅┅✹🌺✹┅┅┄
پرسش از استاد پورعلیزاده
موضوع: در تحقیقات از #خواستگارم ، گفتند زودرنج هستند
سوال شما عزیزان🌹👇
┄┅┅✹🌺✹┅┅┄
سلام وقت شما بخیر .
من خانمی مجرد 22 ساله دانشجوی رشته روانشناسی هستم .در یک خانواده .... نفره ،فرزند .... ساکن .... هستم. در کنار درسم کار میکنم ...................... هستم. .............. اون پسر 6 ماه کوچکتر از من. رشته عمران دانشجو هستن و سربازی معافن. ایشون تک فرزند فرزند ..... هستن. در خانواده .... نفره. شغل ثابتی ندارن. خانواده من چون ۱۰ ساله اونارو میشناسن و خوب بودن گفتن پیشنهادشونو( چن جلسه من باب اشنایی بیرون برن)قبول کردن.3.4 بار بیرون رفتیم وخانواده پسر مذهبی هستند
گفتن دیگه باید نامزد کنید با این جور رفت و امد ها مخالفن. و اون پسر گفت من نشناخته نامزد نمیکنم و کلا ی جور رفتار کرد که انگار کنسله. بعد چن روز پیام دادن که چون خانوادشون حساسن فقط مادر شون در جریان باشن با هم صحبت کنیم ببینیم چ نتیجه میشه .
چن ماه تو رابطه بودیم. چیزی ک فهمیدم برخلاف من که اهله رفت و امدم ادم درونگرا.زودرنج.پرتوقع. یکم بداخلاق خانوادشون پدرسالاریه .دعوا مون زیاد شد. من دیگه خسته شدم چن بار خواستم جدا شم نذاشت. رابطمونو سعی کردیم بهتر کنیم که شد .قرار خواستگاری رسمی گذاشتن. خانواده ها راضی بودن .هفته خواستگاری بداخلاق شده بود. ی مشکل ک بود استقلال مالی نداش و از پدر من خیلی توقع داش. سر همین بحث کردیم .روز ازمایش رفتار سردی هم با من و مادرم و حتی مادر خودش داش. من گفتم باید بریم مشاوره. اخر هفتش عقد مون بود .مشاور گفت صلاح نیس فعلا عقد کنید. عقدتون و عقب بندازید و جلسات مشاورتونو بیاین.
اونجا قبول کرد.شبش گفت یا عقد میکنیم یا کلا کنسل .منم گفتم من تا مشاوره نیای عقد نمیکنم.میدونم حرکت اون شبش از رو فشار اتفاقات بود، منو بلاک کرد. منم ب خانوادم کله اتفاقو گفتم و گفتم کنسل کرد.بعد دو روز اومد گفت غلط کردم و دوست دارم... من گفتم مشاورتو برو و چنتا شرط دیگه .دو هفته رفت اما خب زیاد با اون مشاور اخت نگرفتیم کلا نرفتیم و شرطا رو هم نصفه و نیمه انجام داد .من مشاورمو چن جلسه تنها ادامه دادم. با شرایط اون زمان با رفتاراش مشاور میگف آدم خوبی برا ازدواج نیست. نکه آدم بدی باشه منظورش این بود شرایط ازدواج رو هنوز نداره
از اون زمان تا الان دوماه گذشته وهنوز با هم در ارتباط بودیم. گفت من اشتباهاتمو قبول دارم وایمیستم درست شون میکنم. اون خیلی دوسم داره. واقعا هم تو این دوماه خیلی اذیتش کردم تا رفتاراش ببینم واقعا رفتاراش نسبت ب قبل تغییر کرده .
همش میگه باید بمونی تلاش کنبم. تحقیقاتم ک رفته بودن گفته بودن زود رنجه . اینو قبول دارم ولی با من جوری رفتار نمیکنه ک با بقیه رفتار میکنه. با من مهربونه حتی ی جاهایی من زودتر عصبی میشم. خانواده من باازدواج باایشون مخالفن. منم واقعا دوسش دارم.
مادرم فهمید هنوز با هم حرف میزنیم و گفت من دختر نمیدم...
منم گیر کردم که چیکار کنم چی درسته؟ ولی اون پسر واقعا دوسم داره و پام واستاد
دو سه روز با هم حرف نزدیم خیلی حالم بده و دلم تنگ شده براش.
از کجا معلوم بتونم با کسی دیگ این حس و تجربه کنم از کجا معلوم کس دیگ بیاد همینقدر دوستم داشته باشه.؟
(مدت رابطه مون تقرببا یکساله)
سردرگمم بایدچیکار کنم؟
تمام مشکلات و اعصاب خوردی عقدمون حالا ک فک میکنم ب خاطر مشکل مالی بود. واقعا پسر مسئولیت پذیریه میدونم خانواده منو هم دوس داره حتی ی جاها من چیزی میگفتم اون میگف پدر و مادرت و قدر شونو بدون.
از لحاظ مالی خانواده های جفت مون ........................ واقعا از همه شون دلخورم جایی ک باید کمک میکردن پشت مونو خالی کردن............. اما اگه بخام باهاش بمونم تا دوسال باید غرغر بشنوم!؟
🦋لطفا پاسخ استاد پورعلیزاده را در صوت زیر بشنوید و برای دوستانتان ارسال کنید💞💞💞👇👇👇
┄┅┅✹🌺✹┅┅┄
https://eitaa.com/pouralizadeh
2.26M
صوت
🌹استاد پور علیزاده تخصص مشاوره پیش از ازدواج💍 و زوج درمانی💞
┄┅┅✹🌺✹┅┅┄
موضوع: در تحقیقات از #خواستگارم ، گفتند زودرنج هستند
┄┅┅✹🌺✹┅┅┄
https://eitaa.com/pouralizadeh
#پرسش_و_پاسخ_روانشناسی_در_ایتا
#پورعلیزاده_روانشناس_اصفهان
#پور_علیزاده
#روانشناس_اصفهان
#تکه کتاب ☘
...بزرگترین آرزوهایت به قشنگ ترین صورت شکل می گیرد و چون خداوند که توانست تمام عالم هستی را خلق کند،تو هم از روح خدایی پس می توانی به خواسته هایت برسی.
کتاب معجزه ی افکار من
فاطمه احمدی نژاد فردوسی پور
لادانی
https://eitaa.com/pouralizadeh
┄┅┅✹🌺✹┅┅┄
پرسش از استاد پورعلیزاده
موضوع: هنوز نمیتونم #مادر_شوهرم و ببخشم، چکار کنم؟
سوال شما عزیزان🌹👇
┄┅┅✹🌺✹┅┅┄
.سلام و عرض ادب
دردی دارم که ازپادرم اورده خیلییی خسته ام خیلی کم اوردم ۳۸ سالمه ولی همه جور دردی ومی کشم بسکه حرص خوردمومی خورم یه ادم پرازحرص واسترسو ناراحتی به خداخسته شدم بریدم هرروز دلم میخوادبمیرم تازه ۱۶ سالم بود .... بعد از دانشگاه ازدواج کردیم شوهرم هم دانشجو و کار ازاد می کرد منم متاسفانه کارگیرم نیومد پارکینگ خونشونواتاق کردیم وشروع به زندگی چه روزای شروع شد مادرشوهرم حس می کردکلفت گرفته ومنم یه دختر که عزیزدردانه پدرم بودم وبانازونعمت زندگی می کزدم اومده بودم اونجا بااون شرایط سخت ولی به خاطر شوهرم وشرایطش تمام کارای خونه روانجام می دادم ازصب تاعصرتنها بشوربپز بده بخورن کارهای اضافه هم داشتن مغازه داشتن وکارهای دیگه ،من زجرمی کشیدم خیلی اتفاقامی افتاد،خیلی اذیت میشدم تاکه باردارشدم بایه ویار شدیددددد تک وتنها مادرشوهرابم دستم نمیدادتازه خودشونم کسی نبودبراشون غذااماده کنه روزای بدی بود اصلا ازبارداریم لذت نبردم بعدازبه دنیااومدن بچم بازم تنهای وسختی کشیدم ۷ سال من با اونازندگی کردم وبه عنوان یه خدمه بودم تاکه خونه درست کردیم از اونجارفتیم ولی بایه دل پرازنفرت ازاونجارفتم هیچوقت نتونستم بگم چقددد بدی بهم کردین وهیچوقتم اونا زیربارنرفتن که درحقم بدکردن واین لال بودن من دردموهمیشه زیادزیادتر کرد وحق به جانب گرفتن اونا که برای من خوب خوب بودن ومنواین نفرت باعث شده که رابطم باهمسرم بدبشه همسرم پدرمادرشه دلش میخوادباهاشون باشه ولی برای من خیلی سخته به سختی میرم خونشون اصلا باذوق نمی تونم اصلا دلم براشون تنگ نمیشه اصلا دلم نمی خوادببینمشون
من زندگیمودوس دارم بسختی به اینجاکه هستیم رسیدیم دلم نمی خواد این حس رابطموباهمسرم بدوبدترکنه ازیه طرفم هیچوقت نمی تونم مادرشوهرموببخشم من خیلی کلی گفتم سختی کشیدم ولی به خدا تنهای ودردکشیدم که دستمونگرفته وخودشو همیشه مظلوم،وخوب جلوه داده من باید چکار کنم ممنونم اجرتون باامام حسین
🦋لطفا پاسخ استاد #پور_علیزاده را در صوت زیر بشنوید و برای دوستانتان ارسال کنید💞💞💞👇👇👇
┄┅┅✹🌺✹┅┅┄
https://eitaa.com/pouralizadeh
2.37M
صوت
🌹استاد پور علیزاده تخصص مشاوره پیش از ازدواج💍 و زوج درمانی💞
┄┅┅✹🌺✹┅┅┄
موضوع: هنوز نمیتونم #مادر_شوهرم و ببخشم، چکار کنم؟
┄┅┅✹🌺✹┅┅┄
https://eitaa.com/pouralizadeh
#پور_علیزاده
#مشاوره_پیش_از_ازدواج_اصفهان
#کانال_مشاوره_در_ایتا
#کانال_روانشناسی_در_ایتا
#تکه کتاب🌸
هرگاه چالشی رخ می دهد، به جنبه های مثبت اش بیندیشید که این اتفاق چقدر می تواند به رشد و سعادت من کمک کند.
باید با ناهمواری و چالش کنار بیاییم و ان ها را بپذیریم ....👍
کتاب معجزه ی افکار من
فاطمه احمدی نژاد فردوسی پور
https://eitaa.com/pouralizadeh
ماشین عروسهای لاکچری دهه شصت😌😎
کلی خاطره زنده شداااا
#نوستالژی
https://eitaa.com/pouralizadeh
هدایت شده از استاد پورعلیزاده روانشناس اصفهان
🔞🔞🔞
📣
لطفا عزیزانی که قبل از 👈 ۲۵ تیر 👉 سوال ارسال کرده اند و پاسخ نداده ایم
👈 فقط تاریخ ارسال سوال را بفرستید تا سریعا باز کنیم
👈هر چیزی غیر از تاریخ بنویسید می روید در نوبت مجدد
👆توجه👆
مهربانی،🍃
نمیتواند تمام دنیا را تغییر بدهد...
اما میتواند دنیا را برای یک انسان
تغییر بدهد...🌸🍃
https://eitaa.compouralizadeh
نوشته های ناهید:
#داستان_سبزیاخاکستری 🟢⚪️
از خوشحالی می خواستم بپرم بغلش خدا می دونه که چقدر دلتنگش بودم ؛طوری که خنده اومد به لبم و تا خواستم بهش بگم که چقدر از دیدنش خوشحالم با اوقاتی تلخ گفت : اون کی بود ؟ تو برای چی با یک مرد غریبه اومدی ؟ چیه پریماه ماشین بنزش چشمت رو گرفته ؟ معلوم هست داری چیکار می کنی؟ یک هفته اس کجا بودی ؟
گفتم : یحیی یک چیزی نگو که بعدا پشیمون بشی من رفتم سرکار الانم خیلی خسته ام اصلا برای چی باید به تو حساب پس بدم ؟
گفت : باید پس بدی برای اینکه من و تو می خوایم یک عمر با هم زندگی کنیم ؛ازت پرسیدم برای چی با اون مرتیکه اومدی ؟ حق نداشتی بری توی خونه ی مردم کار کنی مگه تو کلفتی ؟
گفتم : ببینم اونوقت خرج شکم فرید و فرهاد رو تو می دادی یا عمو ؛ که ما رو به امان خدا ول کرد و رفت دنبال کارش ؛ حالا اومدی یک چیزی هم طلبکار شدی ؟
یکساله آقاجونم فوت کرده یکبار پرسیدی از کجا میارین می خورین ؟ ولم کن تورو خدا ؛
گفت : قحطی کار اومده که بری خونه ی مردم کار کنی
گفتم :آره تو راست میگی از دل خوشم رفتم خونه ی مردم کار می کنم شکمم خیلی سیر بود خوشی هم زده بود زیر دلم ؛ می خواستی چیکار کنم ؟بشینم زن عمو هر روز بیاد تن و جونم رو بلرزونه ؟
گفت : پریماه اینطوری با من حرف نزن تو اصلا عوض شدی معلوم نیست چته ؟
گفتم: ای داد بیداد معلوم نیست ؟ هنوز نفهمیدی ؟اونوقت من عوض شدم یا تو ؟
مامان و فرهاد از دور منو دیدن و با اشتیاق دویدن به طرفم ؛مامان وقتی دید که دارم با یحیی جر و بحث می کنم با ناراحتی ؛ گفت :ای وای نکن یحیی بچه ام از راه رسیده ؛
مادر الهی قربونت برم خوش اومدی دلم برات یک ذره شده بود ؛ یحیی جان بچه ام خسته اس برای چی دارین دعوا می کنین بیان بریم توی خونه حرف بزنیم ؛
پریماه برو که خانجون بی طاقتت شده ؛
یحیی گفت : زن عمو هیچی بهش نمیگی , این خانم با اون سالارزاده ی بی همه چیز اومده بود مگه نگفتین راننده میاد می بره و میاره
گفتم : نمی دونم به خدا چی بگم یحیی تو داری منو دیوونه می کنی چرا منطق سرت نمیشه؟اصلا به تو چه مربوط ؟ با هر کس بخوام میرم و با هر کس بخوام میام ؛
تو فقط پسر عموی منی الان غیر از این چه نسبتی با من داری ؟ هر وقت زنت شدم می تونی ازم بازخواست کنی وگرنه من یکی به تو حساب پس نمیدم ؛
مامان پرسید : با کی اومدی ؟ سالارزاده ؟
گفتم : ولش کنین مامان ؛ خونه ی نامزدش این طرفا بود منم با خودش آورد ،
یحیی گفت : پریماه خواهش می کنم دروغ نگو من دیدم براش دست تکون دادی ؛خیلی هم به نظر صاحب کار نمی اومد ؛ اون مرتیکه اگر نامزد داشت به خودش زحمت نمی داد تو رو برسونه ؛ هر چند بیشرف تر اونی هست که این چیزا سرش بشه ؛
گفتم : ای خدا بهم صبر بده مامان ؟ شما یک چیزی بگو ؛ و راه افتادم طرف ساختمون ؛ اونا هم پشت سرم اومدن ؛
خانجون دم در اتاقش منتظرم بود روبوسی کردم وارد اتاقش شدم و ساکم رو پرت کردم کنار اتاق ؛
یحیی دوباره پرسید , جواب بده چرا با اون اومدی ؟
گفتم : اصلا تو خونه ی ما چیکار می کنی ؟ مگه قرار نبود دیگه نیای اینجا ؟ مگه هزار تا تهمت ناروا به من نزدین چی می خوای از جون من ؟ خانجون سر یحیی داد زد ولش کن بچه رو تازه از راه رسیده و مامان ادامه داد که: درست حرف بزنین ببینم چی شده ؟
یحیی مچ دستم رو گرفت و بکش بکش با خودش برد طرف اتاقم و من داد می زدنم مامان ؟ مامان بگو ولم کنه ؛ ولی با قدرت هر چی تمام تر منو با خودش برد توی اتاق و در رو بست و دیوونه وار بغلم کرد تقلا می کردم ؛ خودمو رها کنم ولی اون منو محکم گرفته بود و زورم بهش نمی رسید ؛ فقط داد می زدنم ولم کن ؛ ولم کن چی می خوای از جونم ؛
اما این اولین باری بود که یحیی منو در آغوش می گرفت و اون حس عاشقی بر من غلبه شد و زدم زیر گریه ؛خدایا چقدر دوستش داشتم ؛ اونم اشک میریخت و در حالیکه پیشونیش رو به پیشونی من چسبونده بود بازوم هامو محکم گرفته بود گفت : پریماه نمی خوام تو رو از دست بدم ما که همدیگر رو دوست داریم چرا کارمون به اینجا کشیده ؟
آروم و با گریه گفتم : تو به من شک داری این دوست داشتن نیست ؛ یعنی تو فکر می کنی اونقدر بدم که بتونم هم تو رو دوست داشته باشم و هم به کس دیگه ای رو بدم ؟
و ازش جدا شدم و رفتم زیر پنجره نشستم اونم اومد کنارم نشست ؛ آروم گفتم : تو از هیچی خبر نداری یک دایره کشیدی دور خودت و میگی پریماه رو می خوام ؛ یحیی ناگوارم میشه وقتی می ببینم بهم اعتماد نداری ؛ تو اینطوری نبودی می دونم دلت رو زن عمو نسبت به من بد کرده ولی اینطوری نمی تونیم ادامه بدیم من نیستم ؛ گفت : قربونت برم ؛ عزیزم ؛ مامانمو راضی کردم اومده بودم همینو بگم قراره فردا بیان رسما خواستگاری تموم می شه این کابوس ؛ سرمو با افسوس تکون دادم و گفتم : بسه دیگه ؛ تو رو به خدا قسمت میدم یک ماجرای دیگه درست نکن که تا مدتی اعصاب من بهم بریزه ؛ یحیی راضی بودن
با راضی کردن فرق داره ؛ وقتی تو به زور می خوای اونو بیاری خواستگاری من؛ دوباره همونی میشه که نباید بشه ؛ دیگه حاضر نیستم با زن عمو و عمو روبرو بشم ؛ گفت : چیکار کنم تو بهم بگو چیکار کنم من نمی خوام بری خونه ی مردم کار کنی اونم اون سالارزاده های بیشرف مگه تو ندیدی با آقام چیکار کردن مامور آورده بودن بگیرنش مامان می گفت تو واسطه شدی ؛ به خاطر تو آقات رو ول کردن ؛گفتم: وای ؛ وای خدایا به دادم برس ؛ بیا حالا درستش کنم , زن عمو دوباره برای من یک حرف دیگه در آورده ؛ یحیی گوش نکن به این حرفا؛ زن عمو داره ذهن تو رو یواش یواش نسبت به من مسموم می کنه ؛اون روز مامانم بوده خانجون بوده خودشم داشت التماس می کرد؛
آخر مامان قول داد که پول رو تا دو روز دیگه آماده می کنه ؛که سالارزاده دست برداشت و رفت ؛ آخه این چه حرفیه که به خاطر من بوده ؛ می دونی معنی این چیه ؟ یحیی به خودت بیا ؛اگر به خاطر من بود که ازمون پول نمی گرفت مامانِ بدبخت من گردنبند و انگشترشو نمی فروخت آخرین پس اندازش رو نمی داد ؛خانجون هر چی پس اندازه داشت داد به عمو ؛
حالا تو چی میگی می خوای نرم سرکار ؟ تو شکم مامان و خانجون و بچه ها رو سیر می کنی ؟ یا عمو ؛ که یک قرون کف دست ما نذاشته تازه کارای بابام رو هم خراب کرده طلبکارم هست ؛ یحیی ما دیگه پول نون خریدن رو هم نداشتیم می دونستی ؟ باور کن دیگه توان ندارم نمی تونم با تو جر و بحث کنم ؛ تازه سال آقاجونم هم نزدیکه ما پول می خوایم که آبرومون نره ؛ مجبورم برم سرکاری که پول خوبی بهم میده ؛ شاید خدا به ما رحم کرده بود که اتفاقی سالارزاده رو دیدم و بهم کار داد ؛باور کن فرهاد و فرید صبح ها نون و چای شیرین می خوردن اینو می دونستی ؟ به خدا تو اشتباه می کنی از خونه تا اینجا داشت از نامزدش حرف می زد و می گفت که چقدر دوستش داره ؛ گفت : خب چرا به تو میگه ؟ نمی خوام با اون بیای می فهمی من به تو اعتماد دارم ولی به اون ندارم بیشتر از این اذیتم نکن خواهش می کنم ؛
گفتم : قرار نیست با اون بیام راننده منو میاره و می بره امروز اتفاقی مسیرش بود و خونه ی نامزدش این طرفاست ؛
ولی تو رو خدا بهم رحم کن و نزار زن عمو و عمو یکبار دیگه بیان اینجا و در مورد من و تو حرف بزنن ؛ من به تو وفا دار می مونم بهت قول میدم الان نمی خوام خواهش می کنم وقتش نیست ؛ یکم صبور باش تا ابد که اینطوری نمی مونه ؛
اصلا گیرم که من زن تو شدم زن عمو می زاره تو خرج زندگی مامان منو بدی ؟
مامان که خیلی ناراحت به نظر می رسید اومد توی اتاق و خانجون و فرهاد و فرید هم پشت سرش ؛ بچه ها خودشون رو انداختن توی بغل من و مامان گفت : آقا یحیی قرارمون این نبود هر روز تن و جون بچه ی منو بلرزونی به من گفتی منم جواب دادم حالا نه ؛ پس این بحث برای چیه ؟ خانجون حرفش ادامه داد که راست میگه حشمت کسی نیست که بیاد اینجا و نیش نزنه ؛ مطمئن باش به خوبی و خوشی تموم نمیشه ؛ مادر جان یکم صبور باش ما اینجایم و جایی نمیریم پریماه هم مال تو ولی الان وقتش نیست ؛
یحیی ساکت بود و می دیدم که چقدر داره عذاب می کشه ولی کاری از دستم بر نمی اومد ؛ مامان به خاطر من شام پلو خورش درست کرده بود و اونم نگه داشت .
اینطور که مامان می گفت نریمان پانصد تومن با چند جعبه میوه و دوتا رون گوشت اومده بود و با کلی عذرخواهی گفته بود که پریماه اینا رو فرستاده ؛ منم حرفی نزدم ولی نمی دونستم چرا نریمان این کارو کرده ؛ به هر حال از اینکه تا آخر اون ماه خیالم از بابت خانواده ام راحت بودازش ممنون بودم ؛
اونشب مامان بچه ها رو آورد توی اتاق من و همه کنار هم خوابیدیم ؛ وقتی بچه ها خوابشون برد ؛ مامان دستشو گذاشت روی سر منو آروم نوازشم کرد و گفتم : مامان ؟ خانم یک تخت دو نفره خیلی شیک بهم داده با لحاف پر ؛ ولی رختخواب خود ادم یک چیز دیگه اس ؛ گفت : قربونت برم مادر ؛ خیلی جات خالی بود نمی تونستم این خونه رو بدون تو تحمل کنم ؛ ببخشید که عرضه ندارم پول در بیارم و تو مجبور شدی بری کار کنی ؛ بهم راستشو میگی اذیتت نمی کنن ؟ جات خوبه ؟ اون خانم خیلی بد خلق و بد دهن بود همش می ترسیدم که با تو بد رفتاری کنه ؛ گفتم : نه مامان زن خوبیه ؛ با منم خیلی مهربونه ؛ اونجا دارم کار یاد می گیرم
حالا می فهمم که هیچی بلد نبودم ؛ نه کار خونه و نه آشپزی ؛ فکر می کنم رفتن به اونجا برام خوبه ؛ پرسید : این سالارزاده واقعا نامزد داره و می خواد عروسی کنه ؟ گفتم : ای بابا دورغش چیه ؛ اون روز که به خودتون گفت یادتون نیست ؟گفت : نمی دونم یکم کاراش شک بر انگیزه , چرا باید حقوق تو رو پیش پیش بده ؛ زبونم لال نتونستم جلوی خودمو بگیرم و به یحیی گفتم برای همین عصبی شده بود ؛ خب مادر به اونم حق بده می ترسه تو رو از دست بده ؛ گفتم : نیست که خیلی هم تحفه ام ؛ یا مامانش برام فرش گل پهن کرده ؛
این اولین بار بود که بعد از فوت آقاجونم با مامان به این صورت حرف می زدم و عصبی نشدم ؛
روز بعد چند دست از لباس های خوبی که داشتم رو برداشتم و یک چمدون بستم ؛ و در حالیکه فکر می کردم احمدی شب میاد دنبالم ساعت یک و نیم بعد از ظهر وقتی تازه سفره ی ناهار رو جمع کرده بودیم در خونه رو زدن ؛وقتی فرهاد باز کرد احمدی رو دیدم که چند جعبه میوه گذاشت توی حیاط ؛ من هنوز آماده نبودم و قرار بود یحیی بیاد برای خداحافظی ؛ مدتی معطل شد و بالاخره باهاش رفتم در حالیکه بازم به سختی از خانواده ام جدا می شدم ؛ و یحیی رو هم ندیدم ؛
ادامه دارد
هدایت شده از استاد پورعلیزاده روانشناس اصفهان
🔞🔞🔞
کسیکه تو را
از بدی ها بر حذر دارد
مانند کسی است که
تو را به خیر و نیکی
بشارت دهد.
نکته ها و پیام ها👇👇👇
📝 همه انسان ها ممکن است ضعف ها و عیوب اخلاقی داشته باشند و از این رو ، نیازمند رفع نقایص و اصلاح رفتار خود هستند اما
چون آدمی ذاتا خود را دوست دارد کمتر میتواند عیب هایش را ببیند.
📍 بهترین راه برای پی بردن به عیوب این است که از دیگران کمک بگیریم مثل👈 مشاور☺️
📝هر چند ظاهر یک انتقاد و تذکر تلخ است ، ولی این تلخی مانند تلخی دارویی است که به وسیله آن انسان از بیماری نجات می یابد.
📝 نهی از منکر و بر حذر داشتن دیگران از ناراستی ها ، باعث جلوگیری از هلاکت میشود، پس این کار احیا کننده جامعه و انسان هاست و در حقیقت حیات بخشیدن به جامعه ، بشارت است نه ترساندن.
📝نیت و قصد ما برای باز دارندگی از منکر ، باید خیر و صلاح دیگری و نجات او از لغزش و هلاکت باشد ، در این صورت است که همانند بشارت دادن ارزش دارد.
📝 اگر کسی خیر ما را خواست و فکر ، خوی ، یا کار نادرست ما را به نقد کشید و ما را بر حذر داشت ، به جای آنکه ناراحت شده و در مقام توجیه و عیب گیری از دیگران بر آییم ، باید تذکر و انتقاد او را همانند بشارت بدانیم و از آن خشنود باشیم.
امیر المومنین علی(ع)💞
📚حکمت پنجاه نهم
#نهجالبلاغه
https://eitaa.com/pouralizadeh
مي گویند
روزی را
صبحِ زود
تقسیم می ڪنند..
هرجا که هستی
"سهمِ امروزت
"یك بغل شادی وبرکت وآرامش
┄┅┅✹🌺✹┅┅┄
https://eitaa.com/pouralizadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
زندگی ترکیبی از
غم و شادی
شکست و موفقیت
بالا و پایینی
رسیدن و نرسیدن
بدست آوردن و از دست دادنه
و همیشه ترکیبشون با هم از تو یه فرد قدرتمند میسازه.
پس بجای زمینگیر کردن خودت با مشکلات و شکستها، ازشون درس بگیر و دوباره حرکت کن🔥
#زندگی
#مشکلات
#رشد
https://eitaa.com/pouralizadeh
76K
سلام و عرض ادب 🌹
امروز امکان پاسخگویی به سوالات شما عزیزان را 👈بصورت صوتی 👉 ندارم.
از اینکه تا دوشنبه یا سه شنبه با شکیبایی کانال خودتون را همراهی می کنید
سپاسگزاریم🙏
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
به خاطر هیچکس با همسرت بد نشو !
چون اول و آخر زندگیت فقط
همسرت برات باقی میمونه ...
با همسرت که رفیق باشی
کل دنیا هم دشمنت باشن
نمیتونن زمینت بزنن!
🎼
✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐
┄┅┅✹🌺✹┅┅┄
https://eitaa.com/pouralizadeh
هدایت شده از استاد پورعلیزاده روانشناس اصفهان
🔞🔞🔞
💑#نیازهای_اساسی_عاشقانه_زن_و_مرد
🙋♀نیاز های اساسی زن👇👇👇
🍃 علاقه
🌸 درک
🍃 احترام
🌸عشق ورزی
🍃اعتبار
🌸 اطمینان خاطر
🙋♂نیازهای اساسی مرد 👇👇
🌹 اعتماد
🍃پذیرش ( باور داشتن )
🌹 قدردانی
🍃تحسین
🌹 تایید
🍃تشویق
این بدان معنا نیست که هر کدام از زن و مرد به نیازهای اساسی دیگری نیاز ندارند. بلکه منظور این است که شخص ، پیش از آنکه بتواند از انواع دیگر عشق بهره مند شود باید یکی از نیازهای اساسی اش بر آورده گردد.
⁉️چگونه این نیازها را برآورده کنیم؟؟
📣📣📣
🔔ادامه این بخش جذاب را در پست های بعد همراه ما باشید..😍🙏
https://eitaa.com/pouralizadeh
39.83M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ وَعَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَعَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَعَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ.
سخنرانی استاد پورعلیزاده
از سه شنبه ۱۷ مرداد بمدت ۱۰ شب
ساعت ۲۰:۳۰
اصفهان ، خیابان بزرگمهر ، جنب مسجدالکریم ، کوچه شاه سیدعلی ،
منزل بانی محترم مرحوم حاج مصطفی
خمسه عشری
#محرم
#سخنرانی_استاد_پورعلیزاده
https://eitaa.com/pouralizadeh
هدایت شده از استاد پورعلیزاده روانشناس اصفهان
🔞🔞🔞
#نیازهای_اساسی_عاشقانه_زن_و_مرد
💬چگونه این #نیازها را برآورده کنیم👇👇
❣زن به👈 علاقه
❣ مرد به👈 اعتماد
نیاز دارد👇
وقتی مرد به احساسات همسرش ابراز علاقه💑 نشان می دهد ، زن احساس می کند که شوهرش به او علاقه مند است و به او توجه دارد و مرد توانسته نیاز اساسی همسرش را بر آورده سازد
. زن نیز اگر به گونه ای به شوهرش بنگرد که او را باور دارد ، مرد احساس می کند که همسرش به او اعتماد دارد و همین بارور مثبت ، نخستین نیاز اساسی عاشقانه مرد را بر آورده می سازد و به خودی خود مرد نیز توجه بیشتری به احساسات و نیازهای همسرش می نماید.
❣ زن نیازمند👈 درک
❣ مرد نیازمند 👈پذیرش
وقتی مرد بدون داوری و از روی همدلی به ابراز احساسات همسرش گوش می دهد زن حس میکند که او به حرفهایش توجه و او را درک میکند . مفهوم درک کردن این نیست که با افکار و احساسات شخص تا حال حاضر آشنا باشیم بلکه مفهوم درک کردن از آنچه می شنویم و آنچه در جریان گفتگو و ارتباط ، ارزش پیدا میکند به دست می آید.
هر چه بیشتر زن احساس کند که شوهرش به حرفهای او گوش میدهد و او را درک می کند آسانتر میتواند شوهرش را بپذیرد و باور داشته باشد . مفهوم باور داشتن و پذیرش به این معناست که زن ، شوهرش را به گونه ای صمیمانه بپذیرد و از او استقبال کند و به این معنا نیست که زن فکر کند شوهرش از هر جهت کامل و بی عیب است بلکه حاکی از آن است که زن تلاش نمی کند شوهرش را اصلاح نماید . او به شوهرش اعتماد می کند که خودش در پی اصلاح خویش باشد در نتیجه مرد هم بهتر او را درک میکند
❣ زن به👈 احترام
❣ مردبه👈 تقدیر
نیاز دارد👇👇
وقتی مرد نشان میدهد که حقوق و خواسته ها و نیازهای زن در اولویت قرار دارد در واقع به همسرش احترام گذاشته است .
تقدیم یک شاخه گل🌹 و به یاد داشتن سالگرد تولد 🎂یا ازدواج 💍، ازجمله جنبه های عینی احترام گذاشتن است که برای بر آورده ساختن سومین نیاز اساسی زن بسیار ضروری است و در نتیجه به راحتی از شوهرش تقدیر می کند
و یکی از نیازهای اساسی مرد را بر طرف میکند و وقتی مرد مورد تقدیر قرار میگیرد احساس میکند که تلاش های او بی فایده نبوده است و دلگرم میشود تا بیشتر تلاش کند و خود به خود انگیزه پیدا میکند تا به همسرش بیشتر احترام بگذارد...
https://eitaa.com/pouralizadeh