eitaa logo
استاد پورعلیزاده روانشناس اصفهان 🔞🔞🔞
3.6هزار دنبال‌کننده
2.1هزار عکس
712 ویدیو
19 فایل
سلام دوستانم🌹خوشحال میشم سوالاتتون و در pv برام ارسال کنید🌹 @Pouralizade هماهنگی وقت مشاوره حضوری تماس با شماره 09134118416 👇آدرس اینستاگرام👇 instagram.com/pouralizade 👇 آدرس سایت👇 Www.pouralizade.ir
مشاهده در ایتا
دانلود
گفت:  راه بسته اس اصلا نمیشه حرکت کرد ؛من دلم برای تو شور می زد نمی ترسی ؟ می خوای هر طوری شده بیام ؟ گفتم : نه بابا اگر این همه راه خرابه چرا بیای یک کاریش می کنم ؛ الان آقا قربان و شالیزار پیشم هستن ؛ گفت : نمی دونم چرا دلواپسم ؛ کاش تو اومدی بودی خیالم راحت نیست ,  ما مجبوریم امشب خونه ی خواهر بمونیم فقط نگران تو هستم ؛ گفتم : تو الان کجایی ؟ گفت,  اومدم تا یک تلفن همگانی پیدا کردم ؛ چند بار زنگ زدم جواب ندادی خیلی نگران شدم ؛ گفتم : اصلا نگران من نباش  حالم خوبه ؛دیگه شب شده می خوابیم و صبح میشه ؛ نریمان  یعنی فردا صبح بر می گردین ؟راه باز میشه ,  گفت : آره حتما اگر بقیه هم نتونستن بیان من هر طوری شده خودمو می رسونم نمی زارم تنها بمونی ؛ بر می گردم ؛ اینطور که داره می باره نمی دونم چی میشه ؛ کلا امروز کار اشتباهی کردیم که از عمارت اومدیم بیرون ؛می دونی اگر الان پیشت بودم چی می گفتم ؟ سکوت کردم چون لحن صداش عوض شده بود خودش ادامه داد می گفتم سبز ؛
خودمون رو به حموم رسوندیم و لگن رو گذاشتیم زیر شیر آب ؛من  دو طرف لگن رو گرفتم و دویدم به طرف اتاق قربان گیج شده بود آب رو پاشیدم روی بخاری ولی فایده ای نداشت شالیزار با لگن کوچکتری از آب اومد اونم ریختیم ولی پرده و فرش و خیلی چیزای دیگه دچار حریق شده بودم و می سوختن قربان پنجره رو باز کرد و لنکه های چوبی حفاظ رو هل داد و لحاف روی تخت رو کشید و با سرعت انداخت روی آتیش و بخاری رو  بغل زد  و با یک ضرب اونو از زمین بلند کرد و از پنجره پرتاب کرد به بیرون ؛ شالیزار همینطورآب  میاورد و من سعی می کردم با پام آتیش روی فرش رو خاموش کنم ؛یک مرتبه متوجه ی پرده ای شدم که نزدیک بخاری بود و از پایین داشت شعله می کشید نفهمیدم چیکار می کنم ؛  لحظات سخت و کشنده ای بود با وجود اینکه همه بدنم می لرزید پرده رو در حال سوختن گرفتم  و با همه قدرت کشیدم پایین و مچاله کردم و از پنجره انداختم بی
و بالاخره تونستم اون آتیش رو خاموش کنیم ولی چون هنوز از بعضی جاهاش دود بلند می شد می ترسیدم دوباره شعله ور بشن این بود که بازم آب آوردیم و ریختیم تا همه چیز کاملا سرد بشه  ؛ بازم یک ترس توی وجودم بود که نکنه دوباره  یک جایی آتیش بگیره برای همین تمام بخاری های بالا رو خاموش کردیم ولی خونه پر از دود بود و بوی سوختگی همه ی فضای عمارت پیچیده بود ؛ قربان همینطور که ناله می کرد  با نگرانی تلاش می کرد ؛انگشت ها و کف  دستهای منم  بشدت می سوخته بود  ؛ قربان گفت : این اتاق آقا کامی بود خدا رحم کرد لباس هاش نسوخته ؛  در حالیکه هنوز نگرانی من تموم نشده بود از پله ها پایین اومدیم هوا اونقدر سرد بود که نمی شد درا رو باز کنیم ؛ یک مرتبه چشمم افتاد به قربان ؛که داشت از درد سوختگی  بال بال می زد و بی تابی می کرد  ؛ سمت راست صورتش و هر دو دستش بشدت سوخته بود و من نمی دونستم چیکار کنم ؛ اصلا هیچی به فکرم نمی رسید ؛ خودمم کم درد نداشتم و هر لحظه بی طاقت تر می شدم ؛ صدای زنگ تلفن امیدی توی دلم روشن کرد که شاید نریمان دوباره زنگ زده باشه ؛ با سرعت رفتم و به زحمت گوشی رو برداشتم ؛ صدای مامانم رو شنیدم و هق و هق به گریه افتادم و گفتم : مامان ؟ قربونت برم ؛ زود باش بگو کسی که سوخته باشه چیکار باید بکنم ؟ چی بزارم روش ؟ هراسون  گفت : مادرت بمیره تو سوختی ؟ گفتم نه من خوبم آقا قربان سوخته نگران من نباش باور کن  آقا قربان سوخته ؛ گفت : وای خاک بر سرم دیدم دلم شور می زنه ؛ چی شده ؟کجاش سوخته ؟ گفتم شما الان فقط بگو برای سوختگی چیکار کنم ؟ گفت توی خونه پماد ی چیزی ندارین ؛ از شالیزار پرسیدم : می دونی خانم پماد سوختگی داره یا نه ؟ گفت نمی دونم اگرم باشه من نمی شناسم ؛ مامان گفت : گوش کن پریماه اول آروم باش ؛ چیزی نیست سریع یکم سیب زمینی رنده کنن بمال روی سوختگیش اگر عمیق هست این کارو نکن ببرش دکتر ؛ گفتم : مامان نمی دونم چقدر عمیقه ؛ بزار برم داروخونه رو بگردم ؛ از خونه نمی تونیم بریم بیرون برف خیلی زیاد اومده ؛ بگو الان چیکار کنم دردش کم بشه بیچاره داره گریه می کنه ؛گفت:  اینجا که چند سانت بیشتر نیست ؛بقیه کجان ؟ گفتم : بعدا برات میگم ؛ بگین چیکار کنم ؟ گفت :  ببین پریماه اگر خیلی می سوزه  بزار توی آب سرد یک مدت نگه دار بعد پماد بمال ؛ گفتم شماره ی شما چنده ؛ گفت سی و پنج ؛ دو ؛ سی و پنج   گفتم :یادم می مونه شما  از خانجون بپرس شاید راهی بلد باشه من دوباره به شما زنگ می زنم ؛ و گوشی رو قطع کردم و دویدم توی آشپز خونه و از توی دواها یک پماد سوختگی پیدا کردم ؛وبه شالیزار  گفتم چند تا سیب زمینی رنده کن  پماد رو مالیدم به صورتش  و دستهاشو گذاشتم توی آب سرد بیچاره از درد داشت بیهوش می شد شالیزار گفت : خانم من برم به بچه ها سر بزنم به احمدی بی غیرت بگم مراقبشون باشه زود بر می گردم ؛گفتم : اگر می تونی برشون دار بیار همین جا ؛  رفتم یک کاسه آب هم آوردم و دست خودمو گذاشتم تا درد کمتری احساس کنم ؛  یکم بعد بقیه ی پماد رو روی دستهای قربان مالیدم و جا هایی که کمتر سوخته بود از اون سیب زمینی های رنده شده گذاشتم و بقیه ی اونم مالیدم به دست های خودم  ؛  می تونم بگم سخت ترین شب زندگیم بعد از فوت آقاجونم اون شب بود،  سیاه و طولانی ؛ با قربان  شالیزار و بچه هاش توی اتاق پذیرایی موندیم و به ناله های قربان گوش دادیم ؛ نزدیک صبح درد مون  یکم آروم شد قربان خوابش برد و منم  روی مبل به خواب رفتم  ؛  ادامه دارد
بسم الله نور سلام امام‌زمانم😊 هر صبح ،میهمان یک صفحه از مصحف شریف قرآن کریم به همراه صوت و ترجمه 🤍🌸👇👇👇 ┄┅┅✹🌺✹┅┅┄ https://eitaa.com/pouralizadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‎⁨سختی های زندگی ...⁩.mp3
5.66M
دوشنبه 22 آبان برای‌دور‌کردن‌انرژی‌منفی: هر روز برای چند دقیقه هم که شده پنجره هارو بازکنید و اجازه بدهیذ نور خورشید و هوای تازه وارد بشه‌ حتما حتما خونه رو مرتب کنید نظم تو خونه انرژی منفی رو از بین میره لوازم شکسته رو بندازید دور گل های خشک رو نگه ندارید . هر روز موسیقی ملایم تو خونه پخش کنید. https://eitaa.com/pouralizadeh
💎 سلام دوستانم یادتون باشه تا بی نهایت سعی و تلاش و کوشش تلاش و ایستادگی رمز موفقیت است
┄┅┅✹🌺✹┅┅┄ پرسش از استاد پورعلیزاده موضوع: با زن رابطه داره سوال شما عزیزان🌹👇 ┄┅┅✹🌺✹┅┅┄ .باسلام.خدمت استاد؛دکتر پوعلیزاده من خانمی 52 ساله ام..خانه دار.30 سال هست که ازدواج کردم شوهرم 58 سالشون هست؛ساکن ........ ساله دارم. شغل شوهرم ..... هستند . اخلاقشون خیلی تند وعصبی هستن چندسال پیش ی همسایه داشتیم باشوهرم ارتباط داشته الان 10 ساله ازهمسایگیمون رفتن توشهردیگه. من الان 5 ساله که فهمیدم باشوهر من ارتباط داشته. البته خودش شوهرداره دوتاپسرم دوقلو18ساله دارن . وقتی فهمیدم خیلی بهم ریختم دعوا درست کردم باشوهرم.و... گفتن سه دانگ ازخونمون بنامت میکنم.چیزی نگوکه ابروم بره.. دیگه باهم نیستیم وازاین حرفا.. خلاصه منم یکم ارومتر شدم ولی دلم همچنان اروم نبود تااینکه بعداز سه سال باز دوباره فهمیدم باهم ارتباط دارن البته زنِ شوهرشون معتادبود بخاطرهمین شوهرمنا گرم میگرفت وازش اخاذی میکرد پول میگرفت وکمکش میکرد ..من شکایتشون کردم. شوهرم وقتی فهمیدمن شکایت کردمه بیشتر دعوادرست کردن وکلی خوندلم کردن..به شوهرم رضایت دادم ولی زنه را ازش تعهدمحضری گرفتم ..رفتم به شوهر وبچه هاشم گفتم... زنِ وقتی دیدکه من شکایت کردم و شوهرش فهمید باپسرهاش دیگه ترسیدو گفت دیگه غلط میکنم که ادامه بدم. وخطشونا عوض کردن گفت دیگه ادامه نمیدم؛ ولی من الان 6ماهه که گذشته همچنان دلم اشوبِ که نکنه بازباهم باشند. نمیدونم چیکارکنم.شوهرم خیلی هم قهرو هستن الانم 3ماهه که بامن قهر کرده ودرطبقه پایین خونمون زندگی میکنه.من دوسه باررفتم باهاشون حرف بزنم ولی تحویلم نمیگره.اکثرا درخونه دعوا درست میکنه دخترم بیشترشاهددعواهای ماهست... اقای دکترتوراخدا راهنماییم کنید چیکارکنم چجوری باهاشون رفتارکنم دوستشون دارم نمیخام زندگیم ازهم بپاشه.بچه هام دراستانه ازدواج هستند.. خداخیرتون بده الهی عاقبتتون بخیرباشه.ممنون که برامون وقت میگذارید لطف کنید پاسخم بدهید.خواهشن سن وشغل و.شهرراسانسورکنید باتشکر🌷 🦋لطفا پاسخ استاد را در صوت زیر بشنوید و برای دوستانتان ارسال کنید💞💞💞👇👇👇 ┄┅┅✹🌺✹┅┅┄ https://eitaa.com/pouralizadeh
2.12M
صوت🌹استاد پور علیزاده روانشناس اصفهان ┄┅┅✹🌺✹┅┅┄ موضوع: با زن رابطه داره ┄┅┅✹🌺✹┅┅┄ 🌸 با ارسال این صوت برای دوستانتان در ثواب عظیم کمک به دیگران و گره گشایی از انسان ها شریک شوید👌 👇👇👇 https://eitaa.com/pouralizadeh ┄┅┅✹🌺✹┅┅┄