eitaa logo
استاد پورعلیزاده روانشناس اصفهان 🔞🔞🔞
3.6هزار دنبال‌کننده
2.1هزار عکس
719 ویدیو
19 فایل
سلام دوستانم🌹خوشحال میشم سوالاتتون و در pv برام ارسال کنید🌹 @Pouralizade هماهنگی وقت مشاوره حضوری تماس با شماره 09134118416 👇آدرس اینستاگرام👇 instagram.com/pouralizade 👇 آدرس سایت👇 Www.pouralizade.ir
مشاهده در ایتا
دانلود
نوشته های ناهید: حالا تو کار خودت رو با من مقایسه می کنی ؟ تو امشب دیدی که چقدر بهت احتیاج داشتم نباید میرفتی چون می دونستی که بی فایده اس فقط برای اینکه حرص من ودر بیاری رفتی و دیرم اومدی آفرین ؛ آفرین به تو موفق شدی انتقام بگیری ؛ گفتم : شهاب عزیزم این حرفا چیه می زنی من اصلا همچین قصدی نداشتم باور کن ؛ مامانم گم شده چرا نمی فهمی ؟ گفت : باشه , باشه ؛ هر موقع ازت گله کردم یک بهانه ای داشتی ؛ ببینم الان تو چند روزه سرکار نرفتی ؟ از روزی که مامانت گمشده درسته ؛ پس می تونستی کار رو تعطیل کنی ؛ ولی هر بار که من از سفر برگشتم صبح اول وقت منو تنها گذاشتی و رفتی اگر خاطر خانم باشه گاهی بهت التماس کردم ولی مرغت یک پا داشت و گفتی مراجع دارم و نمیشه نرم ؛ الان بهم بگو چی عوض شده که می تونی نری سرکار ؟ گفتم : نمی دونم تو چرا درکم نمی کنی اگر تو هر وقت صبح میای خونه و ازم میخوای سرکار نرم که اون کار برای من نمی مونه بیرونم می کنن ؛خب الان توضیح دادم و چند روز مرخصی گرفتم به خدا دلم برای کارم شور می زنه شنبه هم میرم سرکار چه مامان پیدا بشه و چه نشه ؛ ولی این موضوع با چیزی که تو ازم می خوای فرق داره ؛ گفت : بله خب تو برای من ارزشی قائل نیستی به خواسته های من توجهی نداری ؛ بلند شدم و گفتم این بحث بی فایده اس کله های همه ی شما خرابه ؛توی سرت تون چی می گذره نمی دونم ؛ ولی هیچکدوم منطقی فکر نمی کنین؛ آقا شهاب من همینم که هستم حالا برو هر طوری دلت می خواد فکر کن دیگه برام مهم نیست ؛ شهاب ببین خودت خواستی من تا الان سعی کردم رابطه مون رو عشق مون رو نگه دارم از این به بعد می سپرمش دست تو حالا تو باید سعی کنی ؛ من دیگه خسته شدم حرف زیاد دارم ولی توان گفتش رو ندارم ؛ اگر از بودن من توی خونه ناراحتی حنا رو برمی دارم میرم خونه ی مامان ؛ گفت : تو پاتو از این در بیرون بزار ببین باهات چیکار می کنم و رفت توی اتاق خواب و در رو زد بهم ؛ چند بار صورتم گرفتم و بلندگفتم وای باورم نمیشه ؛ چرا همه ی اطرافیان من کج خیال وبد بین هستن خودخواه و زبون نفهم ؛ من چطوری به این مرد حالی کنم که اشتباه می کنی ؛ صدامو شنید و دوباره در رو باز کرد و گفت : خانم روانشناس یک لحظه فکر کن شاید تو زبون نفهم و خودخواهی و داری راه رو اشتباه میری ؛ و دوباره در رو محکمتر کوبید بهم . چند روز دیگه گذشت و از مامان خبری نبود و من و شهاب همچنان با هم قهر بودیم از گم شدن مامان ده روزی میگذشت دیگه جایی نبود که نگشته باشیم و پلیس هم عاجز شده بود و دیگه پیگیری درستی نمی کرد فقط یکبار دیگه جسد زنی رو پیدا کرده بودن که این بار ژیلا و مجید برای شناسایی رفتن خبر دادن که مامان نبوده تا اینکه پنچشنبه صبح بعد از صبحانه حنا رو بردم ؛حمام داشتم اونو می شستم که شهاب زد به در و با هیجان گفت : مهلا ؟ مهلا زود باش بیا بیرون ؛ زود باش مامان زنگ زد به من ؛ زود باش جاشو بهم گفت حالش خوبه بیا بیرون ؛ صدایی مثل ناله از گلوم بیرون اومد و نفهمیدم چطوری خودمو حنا رو آب کشیدم و شهاب اونو ازم گرفت و اومدم بیرون همینطور که حوله تنم بود پرسیدم ؛ شهاب زود باش بگو به تو زنگ زد یا به گوشی من ؟ گفت : به من زنگ زد ؛ گفتم خب بگو ؛بگو چی گفت کجاست ؟ گفت : میگم تو آروم باش میگم ؛ حالش خوبه ازم خواست که به همه بگم بریم به آدرسی که برای من می فرسته ؛ تاکید کرد که همه باید باشن ؛ گفتم ای بابا نگفت چرا رفته ؟ تو نپرسیدی ؟ گفت : مهلا خواهش می کنم اینطوری بالا و پایین نپر مامانت خوبه من بهت گفته بودم اون حتما یک منظوری از این کارش داره ؛ نپرسیدم چون از اول که شروع کرد به حرف زدن گفت : خوب گوش کن شهاب تو پسر منی خودتم می دونی که چقدر دوستت دارم ازم نپرس چرا رفتم فقط به بچه ها بگو همشون با هم بیان به آدرسی که می فرستم هنوزم آدرس رو نفرستاده ؛ من دوباره گرفتمش ولی خاموش بود شاید صبر کرده .. که برای شهاب پیام اومد ،هر دو دستپاچه به گوشی نگاه کردم ؛ گفتم : شهاب مامان رفته شمال ؟ باورم نمیشه که مامان تنهایی رفته باشه آخه چطوری و برای چی رفته؟ نمی دونستم فقط از اینکه بهمون خبر داده هیجان زده بودم و فورا به همه خبر دادم و گفتم که باید راه بیفتیم مامان امشب منتظر همه ی ماست ؛ من و شهاب الان میریم شما ها دیر نکنین لطفا ؛ اما از اونجایی که شهاب با من قهر بود مردد شدم وپرسیدم تو که میای ؛ آره ؟ گفت : معلومه که میام برو آماده شو سرخودتو و حنا رو خشک کن سرما نخورین هوا سرده ؛ من میرم ماشین رو گرم کنم ؛ با شدت گرفتن بارون توی ماشین به خودم اومدم دیگه مه توی جاده نبود و از گردنه ها رد شده بودیم ولی بارون همچنان تند و بی امان می بارید ؛
بارون برای من حکم عشق داشت بوی شهاب رو می داد و بوی زندگی ، یک حسی بهم دست می داد که احساس می کردم همه چیز خوبه و من آدم خوشبختی هستم ولی اون روز دلم نمی خواست بباره که بتونم زودتر به مامانم برسم ؛ دستشو ببوسم و بغلش کنم طوری که بوی تنش برای همیشه توی مشامم بمونه و برای همه ی کاهلی هام ازش معذرت بخوام و بگم منو ببخش که فکر می کردم تو همیشه هستی فنا ناپذیری و نفهمیدم که چه دردی رو توی سینه ات به تنهایی تحمل کردی ؛ حتما دختر خوبی برات نبودم که منو امین خودت ندونستی ؛ و یادم اومد ؛که اون بود که نمی ذاشت روزهای تنهایی بهم سخت بگذره ؛ اون بود که وقتی شهاب میرفت مسافرت یک لحظه ازم غافل نمی شد ؛ اگر میرفتم خونه اش که هیچ اگر نمی رفتم غذای مورد علاقه ی منو درست می کرد و با اون زانوی دردناکش از پله های خونه ی ما بالا میومد و خم به ابروش نمیاورد . و اون بود که روزهای سختی رو که شهاب برام ساخته بود قابل تحمل می کرد ؛ ادامه دارد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
تخصص: مشاوره پیش از ازدواج💍 و زوج درمانی💞 ┄┅┅✹🌺✹┅┅┄ پاسخ استاد پورعلیزاده موضوع: برخورد با ┄┅┅✹🌺✹┅┅┄ سوال شما عزیزان🌹 سلام بنده ................ ۱۲ سال پیش برای ازدواج امدیم خدمتتون و فرمودید ازدواج پرخطر خواهد بود و من توجهی به این فرمایش شما نکردم ............... شوهرم مخفیانه موادمخدر مصرف می‌کنه ومن میفهمم شغلشون ............. پدرش هم معتاده من نمی خوام سرنوشت مادرشوهرم را داشته باشم چندبار هم بهش گفتم که من می دانم مواد مصرف میکنی اما ............ انکار می‌کنه اما از رفتارهاش می فهمم باید چه کار کنم؟ ┄┅┅✹🌺✹┅┅┄ https://eitaa.com/pouralizadeh
941.3K
صوت مشاوره پیش از ازدواج💍 و زوج درمانی💞 ┄┅┅✹🌺✹┅┅┄ پاسخ استاد پورعلیزاده🌸 موضوع: برخورد با ┄┅┅✹🌺✹┅┅┄ https://eitaa.com/pouralizadeh
Alireza Talischi – Ghaf (320).mp3
8.4M
شاد باشید👌 بفرست واسه همسر عزیزت🌹 ┄┅┅✹🌺✹┅┅┄ https://eitaa.com/pouralizadeh
🐆 می‌گویند پلنگ مغرور شبی ماه را در دل آسمان و بالاتر از خود دید، تاب این توهین نیاورد و از روی صخره‌ها به سمت‌اش پرید تا بتواند ماه را هم تحت سیطره خود درآورد، اما به ته دره سقوط کرد و کشته شد خدا کمکمون کنه کمی از غرورمون دست برداریم👌 ┄┅┅✹🌺✹┅┅┄ https://eitaa.com/pouralizadeh
تخصص: مشاوره پیش از ازدواج💍 و زوج درمانی💞 ┄┅┅✹🌺✹┅┅┄ پاسخ استاد پورعلیزاده موضوع: یا به ┄┅┅✹🌺✹┅┅┄ سوال شما عزیزان🌹 باعرض ادب و سلام خدمت آقای دکتر پورعلیزاده عزیز خسته نباشید وقتتون بخیر. آقای دکتر دخترم ۱۷ سالشه بایه آقا پسری از فامیل.......... چت داره و جوری دلبسته این آقا شده که حرف شنوی ازم نداره تاقبل از چت کردنش با این پسر درسش انقد عالی بود رفتارش خیلی خوب بود ولی بعد از اون نه اهمیت به درس میده نه چیزهای دیگر اهل بیرون رفتنم نیست فقط ۲۴ساعته با گوشیه این آقا پسر هم بهش گفته قصد ازدواج داره درصورتی که اصلا از هیچ لحاظی بهم نمی‌خوریم من از وقتی موضوع را فهمیدم رفت و آمدم را با اون خانواده کم کردم ولی دخترم همیشه غر میزنه که اگه میدونستم قراره رفت و آمد نکنی باهاشون اصلا بهت نمیگفتم واقعا نمیدونم باید چیکار کنم لطفاً راهنماییم کنید ممنونم 🙏 🦋لطفا پاسخ استاد پورعلیزاده را در صوت زیر بشنوید و برای دوستانتان ارسال کنید💞💞💞👇👇👇 ┄┅┅✹🌺✹┅┅┄ https://eitaa.com/pouralizadeh