#دعوتنامه
🏴مراسم عزاداری پنج شب اخر ماه صفر
#زیارت_عاشورا #منبر #روضه_مداحی
👤سخنران:
حجت الاسلام حسن فرجو
🎤مداحان:
کربلایی احمداسماعیل نژاد
کربلایی حسین پوررجب
کربلایی محمد گودرز
کربلایی محمد سجادیان
🔶️زمان :
از شنبه ۱۰ شهریور به مدت ۵ شب
⏱️ساعت : ۱۹:۳۰
🔷️مکان:
سیدی _ بین سحر ۳۰ و ۳۲ پلاک ۱۰۶
از طرف مهدی روحانی
#هیئت_حضرت_قمر_بنی_هاشم_ع
لینک کانال هیئت:
@ghamar_bani_hashem_051
🌅🌅🌅🌅🌅🌅این سایت بسیار باارزش و معرفت ساز سه زبانه توسط موسسه منتظران منجی عج الله تعالی فرجه الشریف(موسسه ی استاد محمد شجاعی حفظه الله ) تهیه شده .
مطالب فوق العاده بارزشی دارد و هر کس در هر جای دنیا که خواستار جهان بینی درست و کسب معرفت نسبت به دنیا و آخرت و منجی موعود باشد ، به صورت عالی رهنمون خواهد شد .
لطفا مکرر در پیج هاتون به اشتراک بگذارید
لطفا از لیست هشتک های متفاوت برای نشر استفاده کنید.(بالای پیام سنجاق، لیست های متعدد موجود است )
لطفا در پی وی مخاطبان انگلیسی زبان هم بفرستید.
مطالعه ی سایت فارسی برای نک تک ما هم به شدت توصیه میشود.
ماجور باشید ان شاالله
꙰҈꙰҈☆:
📚#داستان_بخوانیم🔎
پیرمردی در دامنه کوه های دمشق هیزم جمع می کرد ودر بازار می فروخت تا ضروریات خویش را رفع کند
یک روز حضرت سلیمان (ع) پیر مرد را درحالت جمع آوری هیزم دید دلش برایش بسیار سوخت
تصمیم گرفت زندگی پیرمرد را تغییر دهد یک نگین قیمتی به پیرمرد داد که بفروشد تا در زندگی اش بهبود یابد
پیرمرد ازحضرت سلیمان (ع) تشکری کرد وبسوی خانه روان شد
و نگین قیمتی را به همسرش نشان داد همسرش بسیار خوشحال شد ونگین را در نمکدانی گذاشت یک ساعت بعد بکلی فراموشش شد که نگین را کجا گذاشته بود
زن همسایه نمک نیاز داشت به خانع آنها رفت و زن نمکدان را به او داد
اما زن همسایه که چشمش به نگین افتاد نگین را پیش خود مخفی کرد.
پیر مرد بسیار مایوس شد و از دست همسرش بسیار ناراحت و عصبانی
وخانم پیرمرد هم گریه میکرد که چرا نگین را گم کردم
چند روز بعد پیرمرد به طرف کوه رفت درآنجا با حضرت سلیمان (ع) روبرو شد جریان گم شدن نگین به حضرت سلیمان (ع) را گفت . حضرت
سلیمان (ع) یک نگین دیگری به او داد و گفت احتیاط کن که این را هم گم نکنی
پیرمرد ازحضرت سلیمان (ع) تشکری کرد و خوشحال بسوی خانه روان شد در مسیر را ه نگین را ازجیب خود بیرون کشید و بالای سنگ گذاشت و خودش چند قدم دور نشست تانگین را خوب ببیند ولذت ببرد
دراین وقت ناگهان پرنده ای نگین را در نوکش گرفت وپرید
پیرمرد هرچه که دوید وهیاهو کرد فایده نداشت
پیرمرد چند روز از خانه بیرون نرفت همسرش گفت برای خوراک چیزی نداریم تا کی در خانه مینشینی
پیرمرد دوباره به طرف کوه رفت هیزم را جمع آوری کرد که صدای حضرت سلیمان (ع) را شنید دید که حضرت سلیمان (ع) ایستاده است وبه حیرت بسوی او می نگرد
پیر مرد باز قصه نگین را تعریف کرد که پرنده آن را ربود. حضرت سلیمان (ع) برایش گفت میدانم که تو به من دروغ نمی گویی این نگین را از هر دو نگین قبلی گرانبهاتر است بگیر و مراقب باش که این را گم نکنی
و حتما بفروش که در حالت زندگیت تغییری آید
پیر مرد وعده کرد که به قیمت خوب میفروشد پشتاره خود را گرفت بسوی خانه حرکت کرد خانه پیر مرد کنار دریا بود
هنگامی به لب دریا رسید خواست که کمی نفس بگیرد ونگین را از جیب خود کشید که در آب بشوید نگین از دستش خطا رفت به دریا افتاد
هرچه که کوشش کرد و شنا کرد. چیزی بدستش نیآمد .
با ناراحتی و عجز تمام به خانه برگشت از ترس سلیمان (ع) به کوه نمی رفت
همسرش به او اطمینان داد صاحب نگین هر کسی که است ترا بسیار دوست دارد اگر دوباره اورا دیدی تمام قصه برایش بگو من مطمئن هستم به تو چیزی نمیگوید
پیرمرد با ترس به طرف کوه رفت هیزم را جمع آوری کرد به طرف خانه روان شد که تخت حضرت سلیمان (ع) را دید پشتاره را به زمین گذاشت دویدو گریخت .
حضرت سلیمان (ع) میخواست مانعش شود
که فرستاده خدا جبریل امین آمد که ای سلیمان خداوند میگوید که تو کی هستی که حالت بنده مرا تغییر میدهی ومرا فراموش کرده ای !
سلیمان (ع) باسرعت به سجده رفت واز اشتباه خود مغفرت خواست
خداوند بواسطه جبرییل به حضرت سلیمان گفت که تو حال بنده مرا نتوانستی تغییر دهی حال ببین که من چطور تغییر میدهم
پیرمرد که به سرعت بسوی قریه روان بود با ماهی گیری روبرو شد
ماهی گیر به او گفت ای پیر مرد من امروز بسیار ماهی گرفتم بیا چند ماهی به تو بدهم
پیرمرد ماهی ها را گرفت وبرایش دعای خیر کرد وبه خانه رفت
همسر ش شکم ماهی ها را پاره کرد که در شکم یکی از ماهی ها نگین را یافت وبه شوهرش مژده داد
شوهرش با خوشحالی به او گفت توماهی را نمک بزن من به کوه میروم تا هیزم بیاورم
هنگامیکه زن پیرمرد نام نمک را شنید نگین اول به یادش آمد که در نمکدانی گذاشته بود سریع به خانه همسایه رفت وقتی که زن همسایه زن پیرمرد را دید ملتمسانه عذر خواهی کرد گفت نگینت را بگیرمن خطا کردم خواهش میکنم به شوهرم چیزی نگویی چون شخص پاک نفس است اگر خبردار شود من را از خانه بیرون خواهد کرد.
پیرمرد در جنگل بالای درختی رفت که شاخه خشک را قطع کند
چشمش به نگین قیمتی درآشیانه پرنده خورد .
نگین را گرفت به خانه آمد زنش ماهی ها را پخت و شکم سیر ماهی ها را خوردند
فردا پیرمرد به بازار رفت هر سه نگین را به قیمت گزاف فروخت .
حضرت سلیمان (ع) تمام جریان را به چشم دید و یقین یافت که بنده حالت بنده را نمیتواند تغییر دهد تاکه خداوند نخواهد
به خداوند یقین و باور داشته باشید.
🌼مَنْ یتَوَکلْ عَلَی اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ إِنَّ اللَّهَ بالِغُ أَمْرِهِ
☘و هر کس بر خدا توکل کند پس او برایش کافی است؛ در حقیقت خدا کارش را (به انجام) می رساند.(طلاق آیه3)
🌹حق غنّی است، برو پیش غنی
🌹نزد مخلوق بجز حيراني نيست
10.64M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📹 #مهدویت | کار عالمانه درباره مسئله انتظار
💻https://eitaa.com/pourglam
📢 رفتار و پوشش اعضای هیئت دولت برای مردم الگو است
✏️ رهبر انقلاب: شما [هیئت دولت] الگو هستید برای یک جمعی؛ اوّلاً برای کارکنان خودتان، ثانیاً مردم به شما نگاه میکنند؛ رفتار شما، پوشش شما، چهرهی شما برای خیلی از مردم الگو است؛ به این توجّه داشته باشید.
✏️ یک کارهایی را شما باید انجام بدهید و مقیّد باشید که شاید یک آدم معمولی لزومی ندارد مقیّد باشد. من این توصیه را به آحاد مردم نمیکنم، امّا به شما چرا؛ چون شما الگو هستید، چون به شما نگاه میکنند، از شما یاد میگیرند، رفتار شما یک مجموعهای از رفتارها را در کشور شکل میدهد. و از خدای متعال بخواهید و تضرّع کنید که به شما کمک کند.
🔹️بخشی از بیانات رهبر انقلاب در نخستین دیدار هیئت دولت چهاردهم. ۱۴۰۳/۶/۶
هدایت شده از صدای ظهور ۳۱۳ 🇮🇷🇵🇸🇾🇪
✅ #مهم / ارض موعود کجاست؟!
📌 اگر سه نقطه مسجد جمکران (قم #ایران)، مسجدالاقصی (قدس #فلسطین) و مسجدالحرام (مکه #حجاز) را به یکدیگر متصل نماییم، مثلثی حاصل خواهد شد که در مرکزیت آن، مسجد سهله کوفه و کربلای آقا اباعبدالله علیهالسلام (در #عراق) واقع خواهند شد.
✍ نظر شما درباره این زمین مقدس چیست؟
❤️ السلام عليک يا امیرالمومنین 🇮🇷🇵🇸
#علائم_ظهور #کربلا #ارض_موعود #ظهور
@sedaye_zohoor313 🏴🚩
اللّهُمَّ صَلِّ علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم 🌸🍃
اللّهُمَّ صَلِّ عَلَی فَاطِمَةَ و اَبِیهَا وَ بَعلِهَا وَ بَنِیهَا وَ السِّرِّ المُستَودَعِ فِیهَا بِعَدَدِ مَا اَحاطَ بِهِ عِلمُک🌸🍃
اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ وَ عَلَی الاَْرْواحِ الَّتی حَلَّتْ بِفِناَّئِکَ عَلَیْکَ مِنّی سَلامُ اللَّهِ (اَبَداً) ما بَقیتُ وَ بَقِیَ اللَّیْلُ وَ النَّهارُ وَ لاجَعَلَهُ اللَّهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّی لِزِیارَتِکُمْ "🌸🍃
"اَلسَّلامُ عَلَی الْحُسَیْنِ وَ عَلی عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ عَلی اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَ عَلی اَصْحابِ الْحُسَیْنِ " 🌸🍃
السلام علیک یا صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه الشریف🌸🍃
سلامصبح بخیر🌸🍃
🍃✨🌸🌹🌸✨🍃
#حدیث_روز
🔰 امام رضا علیه السلام :
🔸 هر که در مجلسی بنشیند که در آن یاد ما (اهل بیت) زنده می شود، قلبش، در روزی که قلب ها می میرند، نمی میرد.
🔹 وسائل الشیعه، ج ۴۴، ص ۲۷۸
https://eitaa.com/pourglam/20269
🔴 خادم مواکب سیدالشهداء علیهالسلام آقای مهدی وفادار که در حال خدمت در موکبی در نجف اشرف بود، به اربابش اباعبدالله پیوست و جان به جانان رسید
🔥شلنگ فشار قوی گاز مطبخ موکب طی حادثهای میترکد. ایشان فداکاری کرده و برای اینکه زوار دچار سانحه نشوند، خودش را روی شلنگ در حال انفجار میاندازد تا بتواند شلنگ را کنترل کند که تمام بدنش آتش گرفته و میسوزد!
😭 وقتی در حال سوختن بوده فریاد میزد مادر جان! فاطمه جان! بیبی جان! چی شد روزی که در خونه علی رو آتش زدن و تو سوختی؟
😭 میسوخت و فریاد میزد: حسین جان! مولا جان!
به فدای تو و اهلبیتت در عصر عاشورا که خیمهها رو آتش زدن. ارباب جان! اهلبیتت چی کشیدن؟
فریاد میزد و میسوخت!
🔻از آنجا که در ازدحام تردد ماشین نبوده با چهارچرخ ایشان را آوردند تا پیش آمبولانس که روی چهارچرخ گوشت تنش تکهتکه میافتاده روی زمین!و بالأخره با یک بالگرد وارد ایران و در اهواز بستری شد.
❤️و به ارباب باوفایشان ملحق شدند
و در راه خدمت به شهادت رسیدند