🌅🌅🌅🌅🌅🌅این سایت بسیار باارزش و معرفت ساز سه زبانه توسط موسسه منتظران منجی عج الله تعالی فرجه الشریف(موسسه ی استاد محمد شجاعی حفظه الله ) تهیه شده .
مطالب فوق العاده بارزشی دارد و هر کس در هر جای دنیا که خواستار جهان بینی درست و کسب معرفت نسبت به دنیا و آخرت و منجی موعود باشد ، به صورت عالی رهنمون خواهد شد .
لطفا مکرر در پیج هاتون به اشتراک بگذارید
لطفا از لیست هشتک های متفاوت برای نشر استفاده کنید.(بالای پیام سنجاق، لیست های متعدد موجود است )
لطفا در پی وی مخاطبان انگلیسی زبان هم بفرستید.
مطالعه ی سایت فارسی برای نک تک ما هم به شدت توصیه میشود.
ماجور باشید ان شاالله
꙰҈꙰҈☆:
📚#داستان_بخوانیم🔎
پیرمردی در دامنه کوه های دمشق هیزم جمع می کرد ودر بازار می فروخت تا ضروریات خویش را رفع کند
یک روز حضرت سلیمان (ع) پیر مرد را درحالت جمع آوری هیزم دید دلش برایش بسیار سوخت
تصمیم گرفت زندگی پیرمرد را تغییر دهد یک نگین قیمتی به پیرمرد داد که بفروشد تا در زندگی اش بهبود یابد
پیرمرد ازحضرت سلیمان (ع) تشکری کرد وبسوی خانه روان شد
و نگین قیمتی را به همسرش نشان داد همسرش بسیار خوشحال شد ونگین را در نمکدانی گذاشت یک ساعت بعد بکلی فراموشش شد که نگین را کجا گذاشته بود
زن همسایه نمک نیاز داشت به خانع آنها رفت و زن نمکدان را به او داد
اما زن همسایه که چشمش به نگین افتاد نگین را پیش خود مخفی کرد.
پیر مرد بسیار مایوس شد و از دست همسرش بسیار ناراحت و عصبانی
وخانم پیرمرد هم گریه میکرد که چرا نگین را گم کردم
چند روز بعد پیرمرد به طرف کوه رفت درآنجا با حضرت سلیمان (ع) روبرو شد جریان گم شدن نگین به حضرت سلیمان (ع) را گفت . حضرت
سلیمان (ع) یک نگین دیگری به او داد و گفت احتیاط کن که این را هم گم نکنی
پیرمرد ازحضرت سلیمان (ع) تشکری کرد و خوشحال بسوی خانه روان شد در مسیر را ه نگین را ازجیب خود بیرون کشید و بالای سنگ گذاشت و خودش چند قدم دور نشست تانگین را خوب ببیند ولذت ببرد
دراین وقت ناگهان پرنده ای نگین را در نوکش گرفت وپرید
پیرمرد هرچه که دوید وهیاهو کرد فایده نداشت
پیرمرد چند روز از خانه بیرون نرفت همسرش گفت برای خوراک چیزی نداریم تا کی در خانه مینشینی
پیرمرد دوباره به طرف کوه رفت هیزم را جمع آوری کرد که صدای حضرت سلیمان (ع) را شنید دید که حضرت سلیمان (ع) ایستاده است وبه حیرت بسوی او می نگرد
پیر مرد باز قصه نگین را تعریف کرد که پرنده آن را ربود. حضرت سلیمان (ع) برایش گفت میدانم که تو به من دروغ نمی گویی این نگین را از هر دو نگین قبلی گرانبهاتر است بگیر و مراقب باش که این را گم نکنی
و حتما بفروش که در حالت زندگیت تغییری آید
پیر مرد وعده کرد که به قیمت خوب میفروشد پشتاره خود را گرفت بسوی خانه حرکت کرد خانه پیر مرد کنار دریا بود
هنگامی به لب دریا رسید خواست که کمی نفس بگیرد ونگین را از جیب خود کشید که در آب بشوید نگین از دستش خطا رفت به دریا افتاد
هرچه که کوشش کرد و شنا کرد. چیزی بدستش نیآمد .
با ناراحتی و عجز تمام به خانه برگشت از ترس سلیمان (ع) به کوه نمی رفت
همسرش به او اطمینان داد صاحب نگین هر کسی که است ترا بسیار دوست دارد اگر دوباره اورا دیدی تمام قصه برایش بگو من مطمئن هستم به تو چیزی نمیگوید
پیرمرد با ترس به طرف کوه رفت هیزم را جمع آوری کرد به طرف خانه روان شد که تخت حضرت سلیمان (ع) را دید پشتاره را به زمین گذاشت دویدو گریخت .
حضرت سلیمان (ع) میخواست مانعش شود
که فرستاده خدا جبریل امین آمد که ای سلیمان خداوند میگوید که تو کی هستی که حالت بنده مرا تغییر میدهی ومرا فراموش کرده ای !
سلیمان (ع) باسرعت به سجده رفت واز اشتباه خود مغفرت خواست
خداوند بواسطه جبرییل به حضرت سلیمان گفت که تو حال بنده مرا نتوانستی تغییر دهی حال ببین که من چطور تغییر میدهم
پیرمرد که به سرعت بسوی قریه روان بود با ماهی گیری روبرو شد
ماهی گیر به او گفت ای پیر مرد من امروز بسیار ماهی گرفتم بیا چند ماهی به تو بدهم
پیرمرد ماهی ها را گرفت وبرایش دعای خیر کرد وبه خانه رفت
همسر ش شکم ماهی ها را پاره کرد که در شکم یکی از ماهی ها نگین را یافت وبه شوهرش مژده داد
شوهرش با خوشحالی به او گفت توماهی را نمک بزن من به کوه میروم تا هیزم بیاورم
هنگامیکه زن پیرمرد نام نمک را شنید نگین اول به یادش آمد که در نمکدانی گذاشته بود سریع به خانه همسایه رفت وقتی که زن همسایه زن پیرمرد را دید ملتمسانه عذر خواهی کرد گفت نگینت را بگیرمن خطا کردم خواهش میکنم به شوهرم چیزی نگویی چون شخص پاک نفس است اگر خبردار شود من را از خانه بیرون خواهد کرد.
پیرمرد در جنگل بالای درختی رفت که شاخه خشک را قطع کند
چشمش به نگین قیمتی درآشیانه پرنده خورد .
نگین را گرفت به خانه آمد زنش ماهی ها را پخت و شکم سیر ماهی ها را خوردند
فردا پیرمرد به بازار رفت هر سه نگین را به قیمت گزاف فروخت .
حضرت سلیمان (ع) تمام جریان را به چشم دید و یقین یافت که بنده حالت بنده را نمیتواند تغییر دهد تاکه خداوند نخواهد
به خداوند یقین و باور داشته باشید.
🌼مَنْ یتَوَکلْ عَلَی اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ إِنَّ اللَّهَ بالِغُ أَمْرِهِ
☘و هر کس بر خدا توکل کند پس او برایش کافی است؛ در حقیقت خدا کارش را (به انجام) می رساند.(طلاق آیه3)
🌹حق غنّی است، برو پیش غنی
🌹نزد مخلوق بجز حيراني نيست
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 #مهدویت | کار عالمانه درباره مسئله انتظار
💻https://eitaa.com/pourglam
📢 رفتار و پوشش اعضای هیئت دولت برای مردم الگو است
✏️ رهبر انقلاب: شما [هیئت دولت] الگو هستید برای یک جمعی؛ اوّلاً برای کارکنان خودتان، ثانیاً مردم به شما نگاه میکنند؛ رفتار شما، پوشش شما، چهرهی شما برای خیلی از مردم الگو است؛ به این توجّه داشته باشید.
✏️ یک کارهایی را شما باید انجام بدهید و مقیّد باشید که شاید یک آدم معمولی لزومی ندارد مقیّد باشد. من این توصیه را به آحاد مردم نمیکنم، امّا به شما چرا؛ چون شما الگو هستید، چون به شما نگاه میکنند، از شما یاد میگیرند، رفتار شما یک مجموعهای از رفتارها را در کشور شکل میدهد. و از خدای متعال بخواهید و تضرّع کنید که به شما کمک کند.
🔹️بخشی از بیانات رهبر انقلاب در نخستین دیدار هیئت دولت چهاردهم. ۱۴۰۳/۶/۶
هدایت شده از صدای ظهور ۳۱۳ 🇮🇷🇵🇸🇾🇪
✅ #مهم / ارض موعود کجاست؟!
📌 اگر سه نقطه مسجد جمکران (قم #ایران)، مسجدالاقصی (قدس #فلسطین) و مسجدالحرام (مکه #حجاز) را به یکدیگر متصل نماییم، مثلثی حاصل خواهد شد که در مرکزیت آن، مسجد سهله کوفه و کربلای آقا اباعبدالله علیهالسلام (در #عراق) واقع خواهند شد.
✍ نظر شما درباره این زمین مقدس چیست؟
❤️ السلام عليک يا امیرالمومنین 🇮🇷🇵🇸
#علائم_ظهور #کربلا #ارض_موعود #ظهور
@sedaye_zohoor313 🏴🚩
اللّهُمَّ صَلِّ علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم 🌸🍃
اللّهُمَّ صَلِّ عَلَی فَاطِمَةَ و اَبِیهَا وَ بَعلِهَا وَ بَنِیهَا وَ السِّرِّ المُستَودَعِ فِیهَا بِعَدَدِ مَا اَحاطَ بِهِ عِلمُک🌸🍃
اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ وَ عَلَی الاَْرْواحِ الَّتی حَلَّتْ بِفِناَّئِکَ عَلَیْکَ مِنّی سَلامُ اللَّهِ (اَبَداً) ما بَقیتُ وَ بَقِیَ اللَّیْلُ وَ النَّهارُ وَ لاجَعَلَهُ اللَّهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّی لِزِیارَتِکُمْ "🌸🍃
"اَلسَّلامُ عَلَی الْحُسَیْنِ وَ عَلی عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ عَلی اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَ عَلی اَصْحابِ الْحُسَیْنِ " 🌸🍃
السلام علیک یا صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه الشریف🌸🍃
سلامصبح بخیر🌸🍃
🍃✨🌸🌹🌸✨🍃
#حدیث_روز
🔰 امام رضا علیه السلام :
🔸 هر که در مجلسی بنشیند که در آن یاد ما (اهل بیت) زنده می شود، قلبش، در روزی که قلب ها می میرند، نمی میرد.
🔹 وسائل الشیعه، ج ۴۴، ص ۲۷۸
https://eitaa.com/pourglam/20269
🔴 خادم مواکب سیدالشهداء علیهالسلام آقای مهدی وفادار که در حال خدمت در موکبی در نجف اشرف بود، به اربابش اباعبدالله پیوست و جان به جانان رسید
🔥شلنگ فشار قوی گاز مطبخ موکب طی حادثهای میترکد. ایشان فداکاری کرده و برای اینکه زوار دچار سانحه نشوند، خودش را روی شلنگ در حال انفجار میاندازد تا بتواند شلنگ را کنترل کند که تمام بدنش آتش گرفته و میسوزد!
😭 وقتی در حال سوختن بوده فریاد میزد مادر جان! فاطمه جان! بیبی جان! چی شد روزی که در خونه علی رو آتش زدن و تو سوختی؟
😭 میسوخت و فریاد میزد: حسین جان! مولا جان!
به فدای تو و اهلبیتت در عصر عاشورا که خیمهها رو آتش زدن. ارباب جان! اهلبیتت چی کشیدن؟
فریاد میزد و میسوخت!
🔻از آنجا که در ازدحام تردد ماشین نبوده با چهارچرخ ایشان را آوردند تا پیش آمبولانس که روی چهارچرخ گوشت تنش تکهتکه میافتاده روی زمین!و بالأخره با یک بالگرد وارد ایران و در اهواز بستری شد.
❤️و به ارباب باوفایشان ملحق شدند
و در راه خدمت به شهادت رسیدند
بنام خدا
سلام صبحتون بخیر
روزتون سر شار از موفقیت
دلتون شاد لبتون خندون تنتون سلامت
فرجامتون نیکو ودر پناه خدا
الهی زندگیتون پر از عشق و محبت باشه
آورده اند كه ...
در زمان قاجاریه یك فوج سرباز مأمور شدند كه برای سركوب یك عده اشرار از مركز به طرفی عزیمت كنند.
در عرض راه همین كه لشگر به گردنه ای رسید، دو نفر دزد مسلح از ترس جان خود به آنها حمله و شلیك كردند .
سربازها بر اثر ظلم و فساد حاكم بر مملكت انگیزه و شجاعتی برای تفنگها در خود نداشته و از شدت ترس و وحشت تفنگها را بر زمین ریختند و دستها را بالا بردند و تسلیم شدند .
دزدان چون بر جسارت خود را فزودند و از پشت سنگر فرود آمدند، تمامی نقدینه و اشیاء سبك و سنگین قیمت آنها را گرفتند و از پی كار خود رفتند.
وقتی خبر این واقعه به سلطان رسید سربازان را احضار كرد و از آنها با خشم و غضب پرسید :
چگونه دو نفر توانستند شما یكصد نفر سرباز مسلح را لخت كنند ؟
اندام تمامی سربازان به لرزه افتاد و سخت دستخوش وحشت و دهشت گردید.
در جواب دادن در ماندند ولی یكنفر كه جرأت بیشتری داشت ، قدم پیش نهاد و به عرض رساند،
قربان ما صد نفر بودیم تنها ، آنها دو نفر بودند همراه.
این مثل را وقتی می آورند كه بی نظمی بر یك گروه حاكم باشد.
«اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم»
هدایت شده از جهاد کشاورزی خراسان رضوی
30.29M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#خبر
🎥 مشارکت کشاورزان و اعضای سازمان بسیج جامعه کشاورزی خراسان رضوی در تهیه اقلام موکب شهید مهندس دامرودی محور فریمان مشهد
تصویر بردار:امیر باوندی
🟢سازمان بسیج جامعه کشاورزی خراسان رضوی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
«بسمالله الرحمن الرحیم
دهم شهریورماه، روز پدافند هوایی، یادآور ایثار، فداکاری و مجاهدتهای مردان مردی است که با دفاع از آسمان کشورمان و با انهدام صدها فروند از هواپیماهای دشمن زبون، ضمن ممانعت از توقف چرخه اقتصادی کشور، نقش بسیار مهمی در تسهیل پیروزی رزمندگان اسلام در جبهههای حق علیه باطل در دوران دفاع مقدس ایفا کردند.
دلیرمردان پدافند هوایی امروز نیز با تلاش جهادی، با پیشگامی در تولید و تجهیز یگانهای خود به پیشرفتهترین سامانه دفاعی متناسب با فناوریهای روز، با چشمان تیزبین و هوشیاری کامل، به رصد و پایش تحرکات هوایی منطقه مشغول بوده و همواره آماده دفاع از حریم هوایی کشور عزیزمان هستند.
ضمن تقدیم درود به ارواح طیبه شهدا و گرامیداشت مجاهدتهای پیشکسوتان قهرمان پدافندی، روز پرافتخار پدافند هوایی را به همه همرزمان ولایتمدار اعم از فرماندهان و آحاد کارکنان مؤمن و غیرتمند عرصه دفاع از آسمان عزت و شرف در اقصی نقاط کشور تبریک و تهنیت عرض نموده و توفیقات روزافزون همه رزمندگان اسلام و فداییان جان برکف مردم قهرمان پرور کشور عزیزمان ایران را از درگاه خداوند متعال مسئلت مینماییم.
👌اگر روزی شهداء مانند اصحاب کهف از آرامگاه ابدی برخیزند و به شهرهائی برگردند که بیش از۴۰ سال پیش از آنجا به جبههها اعزام شدند و به خیل شهداء پیوستند ، با دیدن صحنههای زیر، چه آرزویی میکنند!!؟
●چادرهایی که افتاده اند
●روسریهایی که عقب رفته اند
●سرهایی که بی رو سری شده اند
●بدنهایی که برهنه شده اند
●مردانی که بیغیرت شده اند.
●زنهایی که بی حیا و بی عفت شده اند
●سینه چاکانی که بی تفاوت شده اند
●بیتفاوتهایی که ساکت شده اند
●شکم هایی که از حرام پُر شده اند
●بی دردهایی که مرفه شده اند
●مرفهینی که بی درد شده اند
●کاخهایی که برگُرده مستضعفین بنا شده اند
●مسئولینی که دنیاپرست شده اند
●آقازادههایی که منحرف شده اند
●منحرفینی که وطن فروش شده اند
●یقه بستههای ظاهرالصلاحی که با دشمن هم سفره شده اند
●دو آتیشه هایی ضد آمریکائی که طرفدار آمریکا شده اند
●غرب رفته هایی که طرفدارغرب شده اند
●همراهانی که از قطار انقلاب پیاده شده اند
●خط امامی هایی که از خط امام خارج شده اند
●وصیت نامههایی که فراموش شده اند.
●ارزشهایی که عوض شده اند
●عوضی هایی که ارزشمند شده اند
●شعارهایی که کم رنگ شده اند
●رزمندگانی که منزوی شده اند
●پیش کسوتان جهاد و شهادت که در کوچه پس کوچه های زندگی فراموش شده اند
●انقلابیونی که مطرود شده اند
●و در یک کلام:
امام و ولیفقیه که در میان مسئولانی منفعتطلب،تنها و مظلوم شدهاست!!!
●فکر میکنید شهداء با دیدن این صحنهها چه میکنند!!؟ آیا مانند اصحاب کهف آرزوی بازگشت به جایگاه ابدی میکنند!!؟
●روزگار غریبی شده است!!!
دین، احکام نورانی اسلام، ولایت فقیه، انقلاب و ملت در اوج مظلومیت است!!!
●از خواب گران بیدار شویم و گرنه بقول امام علی(ع) بالگد دشمن از خواب بیدار می شویم!!!
هدایت شده از موسسه قرآنی انوار المصطفی العالمیه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 تلاوت نوجوانی شهید حاج محسن حاجی حسنی کارگر 💠
👌بسیار زیبا و شنیدنی ببینید ولذت ببرید🔰
🍃 موسسه قرآنی انوار المصطفی العالمیه🍃
┄┄┅┅┅❅💠❅┅┅┅┄┄
🆔 @Ostad_hajihasani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
باسلام وادب خدمت تمامی پرچمداران و علمگردانهای مخلص اربابمان حضرت ابوالفضل (ع) این کلیپ علمگردانی نفراول حاج محسن حسنی از علمدارهای کرمان که از محافظین حاج قسم عزیزمان بود وسال قبل بعداز مراسم اربعین به دیارحق شتافت وچه زیباست که اربابمان اینگونه پذیرایمان باشد و شخص دوم که نوکری ارباب را انجام دادم بنده حقیرهستم امیدوارم اینگونه اربابمان پذیرایمان باشد درزیر بیرق اربابمان حضرت ابوالفضل (ع) موفق وموید باشید التماس دعا ارادتمند شما (رحیمی)
21.16M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔰اعتراض حضرت آقای علم الهدی حفظه الله در مورد ولنگاری فضای مجازی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
https://eitaa.com/pourglam
بنام خدا
سلام صبحتون عالی
روزتون و روزگارتون پر برکت
تنتون سلامت و کیفتون کوک
دلتون شاد ،شاد با ذکر و دعا
حاجت روا باشید و امیدوار
فرجامتون نیکو با یاد خدا
حکایت_عبدالله_دیوونه را چند بار در گروها گذاشتم،باز هم احساس میکنم باید زیاد گفته بشه ،تا باور کنیم حضور صاحبمان را در عالم ونگاهش را به ما و..............
اسمش عبدالله بود...
تو شهر معروف بود به عبدالله دیوونه
همه میشناختنش!
مشکل ذهنی داشت
خانمش هم مثل خودش بود ... وضع مالی درست و حسابی نداشت
زوری خرج شکم خودش و خانمش رو میداد
تو شهر این آقا عبدالله دیوونه، یه هیئتی بود، هر هفته خونه یکی از خادمای هیئت بود
نمیدونم کجا و چطور ولی هرجا هیئت بود عبدالله دیوونه هم میومد...
یه شب بعد هیئت مسئول هیئت اعلام کرد که هرکی میخواد هفته بعد هیئت خونه اش باشه بیاد اعلام کنه
دیدن عبدالله دیوونه رفت پیش مسئول هیئت، نمیتونست درست صحبت کنه به زبون خودش میگفت...
حسین حسین خونه ما
مسئول هیئت با خادما تعجب کرده بودن
گفتن آخه عبدالله تو خرج خودتو خانمت رو زوری میدی
هیئت تو خونه گرفتن کجا بود این وسط...!'
عبدالله دیوونه ناراحت شد
به پهنای صورت اشک میریخت میگفت آقا ؛ حسین حسین خونه ما....
خونه ما
بعد کلی گریه و اصرار قبول کردن
حسین حسین خونه عبدالله باشه . .
اومد خونه
به خانمش گفت ، خانمش عصبانی شد گفت عبدالله تو پول یه چایی نداری
خونه هم که اجاره ست ... !!
چجوری حسین حسین خونه ما باشه
کتکش زد...
گفت عبدالله من نمیدونم
تا هفته دیگه میری کار میکنی پول هیئت رو در میاری...
واِلا خودتم میندازم بیرون از خونه
عبدالله قبول کرد
معروف بود تو شهر، کسی کار بهش نمیداد هرجا میرفت قبول نمیکردن که
هی میگفت آقا حسین حسین قراره خونه ما باشه . .
روز اول گذشت ، روز دوم گذشت ... تا روز آخر
خانمش گفت عبدالله وقتت تموم شد هیچی هم که پول نیاوردی
تا شب فقط وقت داری پول آوردی آوردی نیاوردی درو به رو خودت و هیئتیا باز نمی کنم...
عبدالله دیوونه راه افتاد تو شهر هی گریه میکرد میگفت حسین حسین خونه ما
رفت ؛ از شهر خارج شد
بیرون از شهر یه آقایی رو دید
آقا سلام کرد گفت عبدالله کجا ؟ مگه قرار نبود حسین حسین خونه شما باشه ؟!
عبدالله دیوونه گریش گرفت
تعریف کرد برا اون آقا که چی شد و . . .
آقا بهش گفت برو پیش حاج اکبر تو بازار فرش فروشا
بگو یابن الحسن سلام رسوند گفت امانتی منو بهت بده ، بفروش خرج حسین حسین خونه رو بده
عبدالله خندش گرفت دوید به سمت بازار فرش فروشا
به هرکی میرسید میخندید میگفت حسین حسین خونه ما . . خونه ما
رسید به مغازه حاج اکبر
گفت یابن الحسن سلام رسوند گفت امانتی منو بده !
حاج اکبر برق از سرش پرید عبدالله دیوونه رو میشناخت
گریش گرفت چشمای عبدالله رو بوسید عبدالله ... !!!
امانتی یابن الحسن رو داد بهش
رفت تو بازار فروخت با پولش میشد خرج ۱۰۰ تا حسین حسین دیگه رو هم داد . .
با خنده دوید سمت خونه نمیدونم گریه میکرد،
میخندید میگفت حسین حسین خونه ما رسید به خونه شب شده بود . .
دید خادمای هیئت خونه رو آماده کردن
خانم عبدالله رفت چایی و شیرینی گرفت
چه هیئتی شد اون شب،
آره یابن الحسن خرج هیئت اون شب خونه عبدالله دیوونه رو داد.
عبدالله خودش که متوجه نشد
ولی دیگه عبدالله دیوونه نبود، خیلی خوب صحبت میکرد. آخه یابن الحسن رو دیده بود.
«اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم»
هدایت شده از هیئت امامین عسکریین (ع)
21.16M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔰اعتراض حضرت آقای علم الهدی حفظه الله در مورد ولنگاری فضای مجازی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
https://eitaa.com/pourglam