🌴خاطرات اذان🌴
خاطره شماره ۱
چند نفر از دوستانم برای تفریح به لب رودخانه رفته بودند.
ماشینی با وضع بد حجاب و موسیقی و ... هم ایستاد.
دوستانم از بزرگان شنیده بودند که وقتی همچین شرایطی پیش می آید، اذان بگویید.
وقتی آنها «الله اکبر» اذان را گفتند با اینکه شاید آن گروه صدای اذان آنها را نشنیده بودند، اما یکدفعه همگی جمع کردند و رفتند.
#من_هم_مؤذنم
🇮🇷💝🇮🇷💝🇮🇷💝🇮🇷💝
#پویش_اذان_زنده_معابر
🌸 کانال پویش اذان زنده معابر
@poyesh_azan_zendeh
https://eitaa.com/poyesh_azan_zendeh
🌴خاطرات اذان🌴
خاطره شماره۲
اذان و فرزند دار شدن
از وقتی صحبتهای آیتالله حائری و خاطرات فدائیان اسلام رو_ که همیشه موقع اذان هرجا بودن مشغول اذان گفتن میشدند_ خوندم،
تصمیم گرفتم که در خونه یا هرجای دیگه بودم موقع اذان، اذان بگم.
چون صدام خیلی خوب نبود خجالت میکشیدم
ولی به هر حال این کار رو کردم و برکات زیادی گرفتم😍.
🌱من جمله اینکه وقتی اذان میگفتم فضای «نماز جماعت» و «نماز اول وقت» در خونه یا میهمانی و... راه میافتاد.
🌱نکته بعد در مورد فرزند دار شدنمون بود.
شش سالی خدا صلاح ندید روزی بچه بهمون بده.
کم کم داشتیم نگران میشدیم.
یکی روزیمون شد ولی سقط شد.
از یه مدتی شروع کردم به اذان گفتن و خدا بچهای رو روزیمون کرد
و این بار هم تا نزدیکای سقط رفت. ولی به لطف خدا ماند و سالم به دنیا آمد😌.
بعد از این بچه، که یک سال و چهار ماهش شده بود، خدا سومی رو روزی داد.
سر این یکی قلب جنین تشکیل نشده بود 🫀
و مثل سری اول احتمال سقطش بالا بود
و شرایط خانمم هم مثل اولی که سقط شد، شده بود.
این بار شرایط هم خیلی سختتر شده بود.
چون خانمم کرونا هم گرفته بود، حالش خیلی بد بود، بدنش هم خیلی ضعیف شده بود.
خودمم کرونا گرفته بودم و حال خودم هم خیلی بد بود.
تقریبا منتظر سقط بچه بودیم😔.
فقط خودمان دوست نداشتیم سقطش کنیم منتظر بودیم خودش سقط بشه😥.
حال خانمم خوب نبود.
بهم تیکه انداخت که: «بگو اذان بگو بلند هم بگو ببینم بلا از خونه دفع میشه!»
گفتم: «حالا صبر کن، من اذانم رو میگم بلند هم میگم ببینیم خدا چه میکنه؟»
الان الحمدلله منتظریم این ماه به لطف خدا همون بچهای که قلبش تشکیل نشده بود و با اون شرایط منتظر سقط قطعیش بودیم، به دنیا بیاد😌
#من_هم_مؤذنم
🇮🇷💝🇮🇷💝🇮🇷💝🇮🇷💝🇮🇷
🌸 کانال پویش اذان زنده معابر
@poyesh_azan_zendeh
https://eitaa.com/poyesh_azan_zendeh
🌴خاطرات اذان🌴
خاطره شماره ۳
اذان و درمان بیماری
پدر و مادرم در شهرستان زندگی می کنند.
یک بار که به دیدنشان رفته بودم متوجه شدم پدرم به صورت غیرعادی مدام برای قضای حاجت می روند.
ازشون جویای حالشان شدم و فهمیدم مدتی است که پروستات ایشان در حال بزرگ شدن است و به من هم چیزی نگفته اند.
به طوری که هر وقت به آزمایش میرفتن، پروستات بزرگ تر شده بوده.
در روایات شنیده بودم که «اذان گفتن در خانه برای درمان بیماری ها مفید است»و خودم هم اذان میگفتم.
لذا بهشون از آثار مادی و معنوی اذان گفتن با صدای بلند در حیاط منزل گفتم.
برخی روایت های در این زمینه را هم براشون نقل کردم.
الحمدلله زمینه سحرخیزی را هم داشتند و شروع کردند به اذان گفتن.
بعد از چهار ماه یک بار که پدرم با من تماس گرفته بودند با خنده گفتند: «رفتم آزمایش. دکتر گفت پروستاتت بزرگتر که نشده، کوچکتر هم شده!!»
به عینه یکی از آثار مادی اذان گفتن برام روشن شد.
#من_هم_مؤذنم
🇮🇷💝🇮🇷💝🇮🇷💝🇮🇷💝
#پویش_اذان_زنده_معابر
🌸 کانال پویش اذان زنده معابر
@poyesh_azan_zendeh
https://eitaa.com/poyesh_azan_zendeh
🌴خاطرات اذان🌴
خاطره شماره ۴
دیروز در مطب نشسته بودم و منتظر ویزیت دکتر بودم که اذان ظهر گفت.
وقتی صدای اذانِ موبایلم بلند شد، مدام جمله های آیت الله حائری در ذهنم رژه می رفتند:👇
"اگر می خواهید یک چیزی بشوید، اذان بگویید."
"ترویج اذان، مقدمۀ ترویج امر به معروف و نماز است"
"هرکس اذان بگوید و زورش به خودش برسد، زورش به شیطان هم می رسد"
"می دانم اذان گفتن سخت است. صد تا یکی زورشان نمی رسد."
"اگر مرد میدان هستید، هر وقت اذان گفتند همانجا اذان بگویید"
خلاصه تصمیمم را گرفتم و شروع کردم به اذان گفتن در مطب دکتر!!
🍃نکتۀ جالب این بود که به محض اینکه شروع به اذان گفتن کردم، خانم های محترمی که مقداری حجابشان کم بود و در مطب حضور داشتند، ناخودآگاه حجابشان را مرتب می کردند و روسری را جلو می کشیدند!!!🍃
گویا خدا یک نفوذ معنوی در کلمات اذان گذاشته که باعث می شود ناخودآگاه بر دیگران تاثیر بگذارد.
آنجا بود که فهمیدم اذان چه پدیدۀ عجیب و موثری است و ما چقدر از تاثیر فرهنگی آن غافل بوده ایم.
🌱وقتی کسی با صدای خودش به صورت زنده می گوید، انگار تمام جوّ اطرافش را تحت تاثیر قرار میده و دین و خدا را به یاد آنها می آورد.🌱
#من_هم_مؤذنم
🇮🇷💝🇮🇷💝🇮🇷💝🇮🇷💝
#پویش_اذان_زنده_معابر
🌸 کانال پویش اذان زنده معابر
@poyesh_azan_zendeh
https://eitaa.com/poyesh_azan_zendeh
🌴خاطرات اذان🌴
خاطره شماره ۵
تأثیر اذان در تعطیلی یک مرکز فحشاء!!!!!!
یکی از روحانیون اهل شیراز که پدر شهید هم بود میگفت:
قبل از انقلاب وضع مالی من خیلی بد بود.
یک خانه کوچک با مبلغ جزئی اجاره کرده بودم. ولی اجاره همان را هم نمی توانستم بدهم.
برای اجاره خانه جدید به بنگاه رفتم. هر کجا به ما آدرس می دادند، همان مبلغ یا بیشتر از آن بابت اجاره میخواستند. ما هم توانایی نداشتیم.
یکی از روزها که به بنگاه رفتم، بنگاه دار به من گفت: حاج آقا، شما خسته شدید. میدانم وضع مالی شما خوب نیست، اما من میخواهم تو را خانه دار کنم.
گفتم: ما نمی توانیم اجاره بدهیم، تو میخواهی ما را خانه دار کنی؟!
گفت: یک زمینی است فلان قسمت شهر شیراز، که صاحب آن میخواهد خیلی ارزان بدهد.
مثلاً اگر آنجا زمین متری هزار تومان است، این متری صد تومان میخواهد بدهد.
صد متر، دویست متر برای تو می خرم. دیواری بساز. سقفی بزن و داخل آن برو. از مستأجری هم راحت میشوی.
گفتم: من پول ندارم.
گفت: از یک جایی قرض کن. این بهتر است.
گفتم: چطور است که این قدر ارزان است؟
اول نمی خواست بگوید. بعد که یک مقدار تحقیق کردیم، معلوم شد این زمین کنار جایی است که محل فحشا و منکر است.
چون قبل از انقلاب فحشا و منکر رسمی بود. پروانه میدادند.
گفت: اینجا افراد بد هم نمیروند سکونت کنند.چه برسد به افراد خوب! ولی اینجا زمینی است که صاحب آن خیلی ارزان میدهد.
گفتم: من روحانی، با عبا و عمامه، به آنجا بروم؟! این چه حرفی است که میزنی؟! من با زن و بچه به اینجا بروم؟!
ولی این قدر فقر به من فشار آورد که مجبور شدم پولی قرض کنم و همان زمین را به قیمت خیلی ارزان بخرم. ولی بدنم میلرزید.
نشستم به خدا متوسل شدم: خدایا، ما را اینجا آوردهای؟ ما کجا و اینجا کجا؟
🍃خدا به من الهام کرد: هیچ نگران نباش! من تو را حفظ میکنم. بعد به وسیله تو کار بزرگی انجام میدهم. فقط موقع صبح، موقع ظهر، موقع مغرب، روی پشت بام خانه خود برو و اذان بگو.🍃
اذان هم که ممنوع نیست.
فردا ظهر اول وقت رفتم کنار محل فحشاء اذان گفتم.
موقع مغرب بلند شدم به پشت بام رفتم و اذان گفتم. صبح هم همین طور.
صدا به محلی میرفت که محل فحشا و منکر بود. بدن آن بیچارهها به لرزه میافتاد.
🌱پیش خود میگفتند: ما آمده ایم اینجا گناه کنیم، یک نفر «أشهد أن محمدا رسول الله» میگوید. وای بر ما! ما کنار اسم پیغمبر گناه کنیم؟🌱
این اذان مداوم ما باعث شد که مشتریهای اینجا کم شود.
ما اذان را ادامه دادیم.
🍃به برکت اذان ما دیگر هیچ کسی به آنجا نمیآمد و مرکز فحشا هم تعطیل شد.🍃
📚 زیبایی های نماز ؛ خلاصه ای از صفحه 166 تا 170.
#من_هم_مؤذنم
🇮🇷💝🇮🇷💝🇮🇷💝🇮🇷💝
#پویش_اذان_زنده_معابر
🌸 کانال پویش اذان زنده معابر
@poyesh_azan_zendeh
https://eitaa.com/poyesh_azan_zendeh
🌴خاطرات اذان🌴
خاطره شماره۶
نزدیک نماز بود. من و خانمم باید یک مسیر طولانی را برای اینکه به موقع به نماز اول وقت برسیم طی می کردیم. برای اینکه نماز اول وقتمان فوت نشود، ماشین گرفتیم.
چون مسیر طولانی بود کرایه مسیر نیز بالا بود.
قبل از رسیدن به مقصد بودیم که مصادف شد با وقت اذان.
من در همان ماشین شروع به اذان گفتن کردم.
اذان گفتنم که تمام شد به مسجد مورد نظر رسیدیم.
راننده تاکسی آنقدر تحت تأثیر قرار گرفته بود که بعد از اتمام اذان، به من گفت:
«آقا شما یک صحنهای را برای من ایجاد کردید که تا عمر دارم فراموش نمیکنم».
وقتی هم خواستیم کرایه را حساب کنیم اصلا از ما پولی نگرفت و با تأکید گفت:
«برادر! شما این سوویچ ماشین را بگیرید و بروید کارتان را انجام دهید. بعد من میام همین جا از شما ماشین را میگیرم».
که البته ما نپذیرفتیم.
#من_هم_مؤذنم
🇮🇷💝🇮🇷💝🇮🇷💝🇮🇷💝
#پویش_اذان_زنده_معابر
🌸 کانال پویش اذان زنده معابر
@poyesh_azan_zendeh
https://eitaa.com/poyesh_azan_zendeh
🌴خاطرات اذان🌴
خاطره شماره ۷
اذان و شفای سرطان
بعد از گذشت مدتی از فارغ التحصیلی دانشگاه که به شهر محل سکونتم برگشته بودم به یکی از دوستان بسیار صمیمی در دوره دانشجویی هرچه تماس می گرفتم پاسخ نمیداد و یا گوشیش خاموش بود.
نگران شدم.
در سفری که به تهران رفتم پیگیر شدم ببینم آیا میتوانم پیداش کنم؟
متوجه شدم علت این پاسخ ندادن این بوده که گرفتار بیماری سرطان شده و اتفاقاً در بیمارستانی در حال شیمی درمانی می باشد.
🌱به او بعد از گله کردن از بی خبر گذاشتنش گفتم: روایتی داریم که امام رضا علیه السلام برای درمان بیماری، سفارش به اذان گفتن می کنند.
اگر مستمر و سه نوبت بگویی ان شاء الله بهبود پیدا خواهی کرد.🌱
این قضیه گذشت و بعد از شش ماه که در سفری مجدد به تهران رفته بودم با او تماس گرفتم و قراری گذاشتیم.
🍃وقتی او را دیدم آثاری از سرطان در ظاهرش وجود نداشت.🍃
هم من بسیار خوشحال شدم هم او.
و من را بسیار متفاوت از گذشته مورد لطف قرار داد
و از دیدن من بسیار خوشحال بود و تشکر کرد
و نکته جالبی به من گفت: «هر باری که با صدای بلندتر میگفتم حالم بهتر میشد تا اینکه بهبودی کامل حاصل شد»
#من_هم_مؤذنم
🇮🇷💝🇮🇷💝🇮🇷💝🇮🇷💝
#پویش_اذان_زنده_معابر
🌸 کانال پویش اذان زنده معابر
@poyesh_azan_zendeh
https://eitaa.com/poyesh_azan_zendeh
🌴خاطرات اذان🌴
خاطره شماره ۸
ترک عادت به گناه
نزدیک به ۱۷ سال از یک گناه رنج میبردم. تا اینکه با پویش شما آشنا شدم.
الان الحمدلله چند روزه که اثر اذان گفتن رو (چه در وقتش، چه خارج از وقت) با تمام وجودم حس میکنم.
مشکلی که هیچ کتاب و روانشناس و حتی دستورالعمل دیگه ای نتونست حلش کند
اذان خیلی راحت حل کرده
#من_هم_مؤذنم
🇮🇷💝🇮🇷💝🇮🇷💝🇮🇷💝
#پویش_اذان_زنده_معابر
🌸 کانال پویش اذان زنده معابر
@poyesh_azan_zendeh
https://eitaa.com/poyesh_azan_zendeh
🌴خاطرات اذان🌴
خاطره شماره ۹
سلام علیکم. خسته نباشید.
خدا خیرتون بده با این پویش اذان ارزشمندتون.
من از وقتی با کانال آیة الله حائری آشنا شدم، بچه هام شکر خدا صبح و ظهر و مغرب از پنجره خونه با هم اذان میگن.
امروز یک خانم بسیار محترم از همسایه های ساختمانهای روبرویی مون اومدن و پرسیدن:
«بچه های شما هر صبح، اذان میگن؟»
راستش من اولش ترسیدم و فکر کردم با صداشون مزاحمت ایجاد کردیم. و جواب کاملی ندادم.
اما بعد که گفتم آره بچه های من هستن، ایشون با کمال بزرگواری فرمودن که هدیه ای واسه بچه هام خریدن
و این ماشین زیبا رو هدیه دادن و از پسرم خواستن که صبحها اذانشون رو طولانی تر کنن
واقعا تو روحیه خودم و بچه هام اثری عمیق و زیبا گذاشت
و بچه هام تصمیم گرفتن اذان رو با ریتم مخصوص اذان تمرین کنن.
واقعا امروز از بهترین و زیباترین روزهای عمرم بود
#من_هم_مؤذنم
🇮🇷💝🇮🇷💝🇮🇷💝🇮🇷💝
#پویش_اذان_زنده_معابر
🌸 کانال پویش اذان زنده معابر
@poyesh_azan_zendeh
https://eitaa.com/poyesh_azan_zendeh
🌴خاطرات اذان🌴
خاطره شماره ۱۰
بنده فرزندی چهار ونیم ساله دارم که در جمع، خجالتی است. تا جایی که از خجالت حتی گاهی سلام هم نمیده.
در صورتیکه بسیار مؤدبه.
شاید باورتون نشه از وقتی اثرات اذان رو خوندم، ایشون رو تشویق کردم اذان بگه.
البته گاهی شبکه نهال هم از پویش اذان، برنامه میزاره و باعث شده که پسرم اذان بگه.
جالبه که دیگه از اون خجالت، خبری نیست
و روابط اجتماعیش خیلی بهتر شده
راحت برخورد میکنه
نمایش عروسکی میزاره
مداحی میکنه
و از همه بهتر: وقتی اذان میگه برادر یک سال و نیمه اش هم همراهیش میکنه
#من_هم_مؤذنم
🇮🇷💝🇮🇷💝🇮🇷💝🇮🇷💝
#پویش_اذان_زنده_معابر
🌸 کانال پویش اذان زنده معابر
@poyesh_azan_zendeh
https://eitaa.com/poyesh_azan_zendeh
🌴خاطرات اذان🌴
خاطره شماره ۱۱
حدودا ۱۲ سال پیش بود که به همراه سه تا خانواده از دوستانمون رفته بودیم کلوتهای شهداد برای تفریح.
مکان به گونه ای بود که ما بالا بودیم و چند تا ماشین پایین بودن
🍂که بعد از گذشت نیم ساعتی ضبطهای ماشینهاشون رو روشن کردن
و صدا رو هم بسیار زیاد کردن
و زن و مرد با هم شروع کردن به رقصیدن.🍂
یکی از دوستان گفت: بیایید بریم، اینجا جای ما نیست.
گفتم: چرا بریم؟ برید امر به معروف کنید
همین موقع، زمان اذان شد.
یکی از دوستان گفت: اذان بگید. شاید اونها هم بخوان نماز بخونن.
🌱شروع کردند به اذان گفتن که با کمال تعجب دیدیم با شروع صدای اذان، اونها ضبطهای ماشینهاشون رو خاموش کردن
و لوازمشون رو جمع کردن و رفتن.🌱
#من_هم_مؤذنم
🇮🇷💝🇮🇷💝🇮🇷💝🇮🇷💝
#پویش_اذان_زنده_معابر
🌸 کانال پویش اذان زنده معابر
@poyesh_azan_zendeh
https://eitaa.com/poyesh_azan_zendeh