eitaa logo
تقویم بیداری از نگاه دوربین #استغاثه_مقدس
431 دنبال‌کننده
278 عکس
164 ویدیو
1 فایل
🇮🇷﷽🇮🇷 اللهم عجل لولیک الفرج جهت تبادل،اشتراک نظربه کانالهای مختلف انقلابی، فرهنگی،محرومیت زدایی،مهدویت و...باادمینهامرتبط باشیم شیخ هادی بکشلو👇 @poyeshe312 استادرنجبر👇 @poyeshe45 استادحسین زاده(نابودی اسرائیل)👇 @bashir1336
مشاهده در ایتا
دانلود
🇮🇷🇮🇷 ✨﷽✨🇮🇷🇮🇷 ✍️ شخصی می گفت: یک شب هوای مسجد مقدس جمکران کردم اما دیر وقت شده بود و تردد ماشین برای جمکران یا پر بود یا جمکران نمی رفت ... خسته شدم، گفتم به منزل برگردم که ناگهان یک ماشین آمد و توکل بر الله ، با چهره ای کم امید،به راننده گفتم؛ جمکران ، گفت بفرمایید... تا نشستم،مسافرین دیگر اعتراض کردند و گفتند که ما جمکران نمی رویم؟‼️ راننده گفت ابتدا مسافرین را می رسانم سپس این آقا را به جمکران می برم... بعد از رساندن آنها به مقصد ، به سمت جمکران رفتیم اما با تعجب گفتم جسارت نباشه، دربس نمیخواستم بریم جمکران ! چرا مرا به جمکران می رسانید با اینکه جمکران در مسیر شما نبود ؟! گفت:کسی بگوید جمکران، زانوهای من می لرزد و نمی توانم او را نبرم... مسجد جمکران حکایتی بین من و آقا دارد... خواهش کردم حکایت را تعریف کند... گفت:شبی ساعت دوازده پاییز سرد ، خسته از سرکار به سمت منزل می رفتم که یک خانم و آقا به همراه دو بچه کنار ایستگاه جمکران ایستاده بودند... چون خسته بودم از کنار آنها رد شدم، اما مقداری رفتم و بعد فکر کردم، نکند خدا وظیفه ای بر گردن من نهاده و لطف امام زمان(عجل الله فرجه الشریف) باشد که آنها را برسانم؟! با وجود کم میلی آنها را به جمکران رسانده و به خانه برگشتم... به بچه هایم گفتم امشب خیلی خسته ام، نماز صبح،مرابیدار کنید... ده دقیقه بود که دراز کشیده بودم و تازه خوابم می برد که صدایی به من گفت چرا خوابیدی؟! بلند شو ... بلند شدم گفتم: کسی من را صدا زد؟! به خودم گفتم، خسته ام ، هزیان می گویم بخوابم‼️ باز هم دراز کشیدم نزدیک بود که بخوابم، صدایی دوباره گفت: باز خوابیدی؟! با چشمان بسته با صاحب صدا صحبت کردم، گفتم چرا نخوابم؟! فرمود:برو جمکران... گفتم تازه جمکران بودم برای چه بروم؟! گفت:آن خانواده میکنند و نگران هستند... گفتم به من چه؟! گفت:کیف پولشان در ماشینت جا مانده، برو و آنرا تحویل بده ... به خودم گفتم ماشین را نگاه کنم، ببینیم اگر خواب می بینم و توهم است، برگردم بخوابم... در ماشین را باز کردم دیدم که کیفی در صندلی عقب است... آنرا باز کردم، دیدم داخل آن چند میلیون تومان پول هست ... سوار ماشین شدم و رفتم جمکران... دیدم دم درب یکی از ورودی ها همان زن با دو بچه اش نشسته و در حال گریه و استغاثه هستند... گفتم:خواهرم چرا گریه میکنی؟ گفت:برادر من، شما که نمی توانی کاری بکنی، چرا سوال می کنی؟! گفتم:شوهرتان کجاست؟ گفت:چرا سوال میکنی؟! گفتم:من همان راننده ای هستم که شما را به مسجد جمکران آوردم، گمشده نداری؟! گفت:برای گمشده ام ، شوهرم در مسجد متوسل به امام زمان(عجل الله فرجه الشریف) شده است ... گفتم بلند شوید، داخل مسجد برویم... به یکی از خدام اسم شوهرش را گفتیم تا صدایش کند، آن مرد با صورت و چشمانی سرخ آمد و شروع به فریاد زد که چرا نمی گذارند به توسلم برسم چرا نمی گذارند به بدبختیم برسم و...؟! زن گفت:این آقا آمده و گفته که مشکلتان را حل میکنم... گفت شما کی باشید؟! کیف را در آوردم و به او دادم... مرد کیف را گرفت و درب آنرا با خوشحالی باز کرد و گفت چرا این را آوردی؟! گفتم آقا به من گفت که بیایم توسل و استغاثه شما مستجاب شده ... گفتم این جمله برای خود آقا امام زمان (عجل الله فرجه الشریف) است که می فرمایند: *"«إِنّا غَیْرُ مُهْمِلینَ لِمُراعاتِکُمْ، و لاناسینَ لِذِکْرِکُمْ»" همانا ما شما را لحظه ای رها نمی کنیم و یاد شما را فراموش نمی کنیم(غفلت و گناه شماست،که حجاب ماست) و در آیه نهم سوره انفال و گریه در ساحت قدسی ولیّ زمان" آمده که استغاثه آن سیصدو سیزده نفر را در جریان بدر، به یاد آورید ؛ اذ تستغیثونَ ربکم فاستجاب لکم... به یاد آورید زمانیکه همگی با قلوب، نمودید، پس دعای شما را خداوند ، استجابت نمود ... مرد گفت: ما با این پول می خواستیم خانه بخریم و گفتیم اول به جمکران بیاییم و آنرا تبرک کنیم و در دلم می گفتم که ما و گرفتارهای عالَم چیست که این اتفاق برایمان افتاد و راهشگای ما شد ... 💐 تا نیایی گره از کار بشر وا نشود درد ما جز به ظهور تو مداوا نشود 👇 ┄┅═☫ @poyeshe313 ☫═┅┄