eitaa logo
ادعیه و مناجات صوتی 🎧 زیارت عاشورا دعای کمیل عهد توسل ندبه عرفه امین الله حدیث کسا آل یاسین امام زمان
18.9هزار دنبال‌کننده
4.3هزار عکس
3.4هزار ویدیو
293 فایل
دعای جوشن کبیر صغیر نادعلی فرج مجیر مشلول یستشیر معراج ابوحمزه علقمه سمات صباح عشرات عدیله زیارت وارث جامعه مناجات خمس عشر ماه رجب شعبانیه رمضان عید فطر غدیر روز سحر نماز شب قدر نور گنج العرش استغفار افتتاح حرز امام حدیث کسا زهرا امیرالمومنین علی @m_mehr0
مشاهده در ایتا
دانلود
1ناله‌های‌فراق‌امام‌زمانۖ۩استادشجاعی.mp3
3M
✍️غم نامه؛ امام زمان، از ما گله می کند... با همه رحمتش، با همه عشقش... اول دعایمان می کند؛ بعد گلایه... 🎙 استاد شجاعی 😭 ناله های فراق 😭 (عج) ┄═🌼💠🌷💠🦋💠🌸💠🌼═┄ صوت‌ تماااااام دعا و مناجات‌ها اینجا 👇 🌍 eitaa.com/joinchat/4293591059Cbf2d1beda7
تندخوانی‌سوره‌واقعه۩منصوری.mp3
3.01M
📖 تند خوانی سوره ۩ واقعه ۩ 🎙 با صدای استاد کریم منصوری 64BitR🚀2/8MB⏰Time=6:2 ┄═🌼💠🌷💠🦋💠🌸💠🌼═┄ برای‌عضویت‌ و دسترسی‌ به‌ صوت‌ تمام ادعیه ومناجات‌هادر«ایتا»از👇وارد‌شوید 🌍 https://eitaa.com/joinchat/4293591059Cbf2d1beda7
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📖 رمان «جان شیعه، اهل سنت... عاشقانه ای برای مسلمانان» 🖌 قسمت هشتاد و سوم با صدایی که میان گریه گم شده بود، رو به عبدالله کردم: «عبدالله! دکتر گفت سرطانش خیلی پیشرفت کرده، گفت دیگه نمیشه جلوشو گرفت. عبدالله! من دارم دِق می‌کنم...» و باز هجوم گریه راه گلویم را بست و چشمانم غرق اشک شد. مجید نگاهش را به زمین دوخته و هیچ نمی‌گفت که عبدالله با لحنی که دیگر شبیه ناله شده بود، صدایش کرد: «مجید! به هر حال دست درد نکنه! از دختر عمه‌ات هم تشکر کن...» و دیگر چیزی نگفت و با همین سکوت تلخ و غمگینش که بوی ناامیدی می‌داد، از جایش بلند شد و بی‌آنکه منتظر جوابی از مجید باشد یا به گریه‌های غریبانه من توجهی کند، با قدم‌هایی که به زحمت خودشان را روی زمین می‌کشیدند، از خانه بیرون رفت. حالا ما بودیم و بار مصیبت هولناکی که بر دوش‌مان سنگینی می‌کرد و اوج سنگینی‌اش را زمانی حس کردیم که شب، در محکمه پدر و ابراهیم قرار گرفتیم. پدر پای پیراهن عربی‌اش را بالا زده و تکیه به پشتی، نگاه شماتت‌بارش را بر سرِ مجید می‌کوبید که ابراهیم رو به من و مجید عتاب کرد: «اینهمه تهران تهران کردید همین بود؟!!!! که برید و بیاید بگید هیچ کاری نمیشه کرد؟!!!» من اشکم را با سرانگشتانم پاک کردم و خواستم حرفی بزنم که مجید پیش‌دستی کرد: «من گفتم شاید با امکانات بیمارستان تهران بشه سریعتر مامانو درمان کرد...» که ابراهیم به میان حرفش آمد و عقده دلش را با عصبانیت خالی کرد: «انقدر امکانات تهران رو به رخ ما نکش آقا مجید! امکانات تهران اینه که بگه طرف مُردنیه و هیچ کاری نمیشه براش کرد؟!!!» عبدالله به اتاقی که مادر خوابیده بود، نگاهی کرد و به ابراهیم هشدار داد:«یواش‌تر! مامان میشنوه!» و بعد با صدایی نجواگونه ادامه داد: «دکتر بیمارستان بندر هم گفته بود خیلی دیر شده!» پدر با اشاره دست به ابراهیم فهماند که ساکت باشد و خودش مجید را مخاطب قرار داد: «خُب شاید نظر یه دکتر این باشه. شاید یه دکتر دیگه نظرش چیز دیگه‌ای باشه.» مجید مکثی کرد و با صدایی گرفته پاسخ داد: «نمی‌دونم، شاید همینطور باشه که شما میگید ولی اونجا تو بیمارستان چند تا دکتر دیگه هم بودن که همه شون همین نظرو داشتن.» که ابراهیم خودش را روی مبل جلو کشید و به سمت مجید خروشید: «پس بیجا کردی که اینهمه به مادر ما عذاب دادی و این چند روز آواره شهر غریب کردیش!» و لحنش به قدری خشمگین بود که مجید ماند در جوابش چه بگوید و تنها با چشمانی حیرت‌زده نگاهش می‌کرد که پدر با صدایی بلند رو به ابراهیم عتاب کرد: «ابراهیم چته؟!!! ساکت شو ببینم چی میگن!» صورت سبزه ابراهیم از عصبانیت کبود شد و بی‌آنکه ملاحظه مادر را کند، فریاد کشید: «ساکت شم که شما هر کاری می‌خواید بکنید؟!!! ساکت شم که مادرم هم مثل سرمایه نخلستونا به باد بدید؟!!!» و همین کلمه نخلستان کافی بود تا هر دو بیماری مادر را فراموش کنند و هر چه در این مدت از معامله جدید نخلستان‌های خرما در دل عقده کرده بودند، بر سر هم فریاد بکشند. حتی تذکرهای پی در پی عبدالله و گریه‌های من و حضور فرد غریبه‌ای مثل مجید هم ذره‌ای از آتش خشم‌شان کم نمی‌کرد و دست آخر ابراهیم در را بر هم کوبید و رفت و حالا نوبت پدر بود که عقده حال وخیم مادر و زبان درازی‌های ابراهیم را سر من و مجید خالی کند. از جایش بلند شد و همچنانکه به سمت دستشویی می‌رفت، با عصبانیت صدا بلند کرد: «شما هم هر چی باید می‌گفتید، گفتید. منم خسته‌ام، می‌خوام بخوابم.» و با این سخن تلخ و تندش، رسماً ما را از خانه بیرون کرد و من و مجید با تنی که دیگر توانی برایش نمانده بود، به طبقه بالا رفتیم ❤️. I برای مشاهده قسمت های قبل روی👆بزنید ┄═🌼💠🌷💠🦋💠🌸💠🌼═┄ دلنشین‌ترین مداحی دعا و مناجات صوتی👇 🌍 https://eitaa.com/joinchat/4293591059Cbf2d1beda7
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شهید جهاد، الگوی جوانان عرب و جبهه مقاومت به مناسبت سالروز شهادت شهید جهاد مغنیه. الروحية الإيمانية الجهادية شهیدجهاد آقازاده بود ولی هیچ وقت مثل آقازادها زندگی نکرد و در راه امنیت کشورش جام شهادت را نوشید ┄═🌼💠🌷💠🦋💠🌸💠🌼═┄ صوت‌ تماااااام دعا و مناجات‌ها اینجا 👇 🌍 eitaa.com/joinchat/4293591059Cbf2d1beda7
برادران! هرگاه خداوند مقاومت ما را ديد، رحمتش را شامل حال ما مى گرداند. اگر از يك گردان 300 نفرى يك نفر زنده بماند، بايد مقاومت كند. حتى اگر فرمانده شما شهيد شد، نگوييد نجنگيم، چون فرمانده نداريم. اين وسوسه شيطان است. فرماندهان اصلى ما خدا و امام زمان(عج) هستند. 📆 تاریخ شهادت: ۱۳۹۳/۱۰/۲۸ 🌹سـالروز شـهادت شـهید اسماعیلی دقایقی و شهید جهاد مغنیه گرامـی بـاد🌹 شادی روحشون صلوات بفرستید 🌼💠🌷💠🦋💠🌸💠🌼 صوت‌ تمام دعا و مناجات‌ها 👇 🌍 eitaa.com/joinchat/4293591059Cbf2d1beda7
حاج قاسم سلیمانی: جهاد الگوی جوانان بود. 🌷 به مناسبت سالروز شهادت ┄═🌼💠🌷💠🦋💠🌸💠🌼═┄ صوت‌ تماااااام دعا و مناجات‌ها اینجا 👇 🌍 eitaa.com/joinchat/4293591059Cbf2d1beda7
واقعا خواندنی اول وقت خوابی با درس بزرگ 🌼خوابی که مادربزرگ شهید جهاد مغنیه دید. دو هفته بعد از شهادت جهاد، خواب دیدم آمده پیشم، مثل زمانی که هنوز زنده بود و به من سر می‌زد و می‌آمد پیشم. گفتم: جهاد، عزیز دلم، چرا اینقدر دیر آمدی؟ خیلی منتظرت بودم. جهاد گفت: بازرسی‌ها طول کشید، برای همین دیر آمدم. در عالم خواب یادم نبود شهید شده، فکر کردم بازرسی های سوریه را می گوید. گفتم: مگر تو از بازرسی رد می شوی؟ گفت: آره، بیشتر از همه سر بازرسی نماز ایستادم. با تعجب گفتم بازرسی چی؟ گفت: بازرسی نماز. و ادامه داد، بیشتر از همه چیز از صبح سؤال می شود. نماز صبح. تازه یادم آمد جهادم شهید شده. پرسیدم: حساب قبر چی؟ گفت: شهدا حساب قبر ندارند. حسابی در کار نیست. ما هم الان کارمان تمام شد و راه افتادیم... شهادت ┄═🌼💠🌷💠🦋💠🌸💠🌼═┄ صوت‌ تماااااام دعا و مناجات‌ها اینجا 👇 🌍 eitaa.com/joinchat/4293591059Cbf2d1beda7