جمعهزیارتامامزمان(عج)۩صدقی.mp3
872.2K
💠 زیارت امام زمان (عج)در روز جمعه
❇️السَّلامُ عَلَيكَ يا حُجَّةَ اللهِ في اَرضِهِ
🔶السَّلامُ عَلَيكَ يا عَينَ اللهِ في خَلقِه
❇️السَّلامُ عَلَيكَ يا نُورَ اللهِ الَّذي يَهتَدي بِهِ المُهتَدُونَ
🔶ويُفَرَّجُ بِهِ عَنِ المُؤمِنينَ
❇️السَّلامُ عَلَيكَ اَيُّهَا المُهَذَّبُ الخآئِفُ
🔶السَّلامُ عَلَيكَ اَيُّهَا الوَلِيُّ النّاصِحُ
❇️السَّلامُ عَلَيكَ يا سَفينَةَ النَّجاةِ
🔶السَّلامُ عَلَيكَ يا عَينَ الحَيوةِ
❇️السَّلامُ عَلَيكَ صَلَّي اللهُ عَلَيكَ
🔶وعَلي آلِ بَيتِكَ الطَّيِّبينَ الطّاهِرينَ
❇️السَّلامُ عَلَيكَ عَجَّلَ اللهُ لَكَ ما وَعَدَكَ مِنَ النَّصرِ وَظُهُورِ الامر
🔶السَّلامُ عَلَيكَ يامَولايَ
❇️انا مَولاكَ عارِفٌ بِاُوليكَ وَاُخريكَ
🔶اتَقَرَّبُ اِلَي اللهِ تَعالي بِكَ وَبِآلِ بَيتِكَ
❇️واَنتَظِرُ ظُهُورَكَ، وَظُهُورَ الحَقِّ عَلي يَدَيكَ
🔶واَسئَلُ اللهَ اَن يُصَلِّيَ عَلي مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد
❇️واَن يَجعَلَني مِنَ المُنتَظِرينَ لَكَ
🔶والتّابِعينَ وَالنّاصِرينَ لَكَ عَلي اَعدآئِكَ
❇️والمُستَشهَدينَ بَينَ يَدَيكَ في جُملَةِ اَولِيآئِكَ
🔶يا مَولايَ يا صاحِبَ الزَّمان
❇️صلَواتُ اللهِ عَلَيكَ وَعَلي آلِ بَيتِك
🔶هذا يَومُ الجُمُعَةِ وَهُوَ يَومُكَ
❇️المُتَوَقَّعُ فيه ظُهُورُكَ
🔶و الفَرَجُ فيه لِلمُؤمِنينَ عَلي يَدَيكَ
❇️وقَتلُ الكافِرينَ بِسَيفِكَ
🔶واَنَا يا مَولايَ فيهِ ضَيفُكَ وَجارُكَ
❇️واَنتَ يا مَولايَ كَريمٌ مِن اَولادِ الكِرامِ
🔶ومأمُورٌ بِالضِّيافةِ وَالاجارَةِ
❇️ فاَضِفني وَ اَجِرني
🔶صلَواتُ اللهِ عَلَيكَ وَعَلي اَهلِ بَيتِكَ الطّاهِرين
🎙 با نوای مهدی صدقی
👇
@ppt_doa
رمان «جان شیعه، اهل سنت... عاشقانه ای برای مسلمانان»
🖋 قسمت صد و نهم
نخلهای حیاط خانه به بهانه وزش باد در یک بعد از ظهر گرم تابستانی، برایم دست تکان میدادند تا لااقل دلم به همراهی این دوستان قدیمی خوش باشد. یک هفته از رفتن مادر مهربانم میگذشت و از دیروز که مراسم هفت مادر برگزار شده بود، همه به خانههایشان بازگشته و امروز پدر و عبدالله هم به سر کارشان رفته بودند و من مانده بودم با خانهای که همه جایش بوی مادرم را میداد. همانطور که لب تختِ گوشه حیاط نشسته بودم، چشمانم دور حیاط میگشت و هر چه بیشتر نگاه میکردم، بیشتر احساس میکردم خانه چقدر سوت و کور شده و دیگر صفای روزهای گذشته را ندارد. دلم میسوخت وقتی یاد غصههایی میافتادم که مادر در جگرش میریخت و دم بر نمیآورد. جگرم آتش میگرفت وقتی به خاطر میآوردم روزهایی را که روی همین تخت از دل درد به خودش میپیچید و من فقط برایش قرص معده میآوردم تا دردش تسکین یابد و نمیدانستم روزی همین دردها خانه خرابم میکند.
چقدر به دعای توسل دل بسته بودم و چقدر به گریههای شب قدر امید داشتم و چه ساده امیدم نا امید شد و مادرم از دستم رفت. چقدر به وعدههای مجید دل خوش کرده بودم و چقدر انتظار روز موعودی را میکشیدم که بار دیگر مادر به خانه برگردد و چه آسان آرزوهایم بر باد رفت. با سر انگشتانم اشکم را از صورتم پاک کردم و آهی از سرِ حسرت کشیدم، بلکه قدری قلبم سبک شود که نمیشد و به این سادگیها غبار غصه از قلبم رفتنی نبود. نگاهم به طبقه بالا افتاد؛ یک هفتهای میشد که قدم به خانه نوعروسانه و زیبایم نگذاشته بودم که دلم نمیخواست حتی قدم به جایی بگذارم که خیال روزهای بودن با مجید را به خاطرم بیاورد. از کسی متنفر شده بودم که روزی با تمام وجودم عاشقش بودم و این همان احساس تلخی بود که بعد از مصیبت مادر، قلبم را در هم شکسته بود.
من شبی را نمیتوانستم بدون مجید تاب بیاورم و حالا هفت روز بود که حتی صورتش را ندیده و صدایش را نشنیده بودم که حتی حس حضورش در طبقه بالا عذابم میداد. عطیه میگفت بعد از آن شب باز هم چند باری به طبقه پایین آمده تا مرا ببیند و هر بار یکی او را طرد کرده و اجازه نداده که داخل بیاید. لعیا میگفت هر روز صبح که میخواهد از خانه برود، مقداری در حیاط معطل میکند بلکه مرا ببیند و هر شب که از سر کار باز میگردد، در راه پله کمی این پا و آن پا میکند، شاید من از در خارج شوم و فرصت صحبتی پیدا کند و من خوب زمان رفت و آمدش را میدانستم که در آن ساعتها، پایم را از خانه بیرون نگذارم.
مجید زمانی مرا به بهانه توسل به امامانش به شفای مادرم امیدوار کرد که همه از بهبودی اش قطع امید کرده و منتظر خبر فوتش بودند و من تازه هر روز از شیعهای ذکر توسلی یاد میگرفتم و با تمام وجودم دل بسته اثر بخشیاش میشدم و این همان جنایت هولناکی بود که مجید با دل من کرده بود. جنایتی که دریای عشقش را به آتش نفرتی بدل کرده بود که هنوز در سراپای وجودم شعله میکشید و تا مغز استخوانم را میسوزاند.
❤️.
I #رمان_جان_شیعه_اهل_سنت
برای مشاهده قسمت های قبل روی👆بزنید
┄═🌼💠🌷💠🦋💠🌸💠🌼═┄
دلنشینترین مداحی دعا و مناجات صوتی👇
🌍 https://eitaa.com/joinchat/4293591059Cbf2d1beda7
💠#تلاوت_روزانـہ یــڪ صفحـہ قرآטּ بـہ همراـہ ترجمـہ
📖#سوره_مبارڪه_نحل آیات 7 تا 14
📄#صفحـہ_268
┄═🌼💠🌷💠🦋💠🌸💠🌼═┄
صوت تماااااام دعا و مناجاتها اینجا
👇
🌍 eitaa.com/joinchat/4293591059Cbf2d1beda7
268-nahl-ar-parhizgar.mp3
864.3K
🎙#تلاوت_ترتیل_روزانه
📄#صفحه268
📖#سوره_مبارڪہ_نحل
┄═🌼💠🌷💠🦋💠🌸💠🌼═┄
صوت تماااااام دعا و مناجاتها اینجا
👇
🌍 eitaa.com/joinchat/4293591059Cbf2d1beda7
4_5811901765867538216.m4a
3.97M
🎙#ترجمه_روان
📄 امروز #صفحه_268
📖#سوره_مبارڪہ_نحل
┄═🌼💠🌷💠🦋💠🌸💠🌼═┄
صوت تماااااام دعا و مناجاتها اینجا
👇
🌍 eitaa.com/joinchat/4293591059Cbf2d1beda7
268-nahl-ta-1.mp3
3.41M
#صوت_تفسیر_صفحه_268
#بخش_اول
📖#سوره_مبارڪہ_نحل
🎙 حجت الاسلام قرائتی
┄═🌼💠🌷💠🦋💠🌸💠🌼═┄
صوت تماااااام دعا و مناجاتها اینجا
👇
🌍 eitaa.com/joinchat/4293591059Cbf2d1beda7
268-nahl-ta-2.mp3
3.45M
#صوت_تفسیر_صفحه_268
#بخش_دوم
📖#سوره_مبارڪہ_نحل
🎙 حجت الاسلام قرائتی
┄═🌼💠🌷💠🦋💠🌸💠🌼═┄
صوت تماااااام دعا و مناجاتها اینجا
👇
🌍 eitaa.com/joinchat/4293591059Cbf2d1beda7
💎 نماز بسیار پرفضیلت جمعه های ماه رجب
👳🏻♂ سيّد بن طاووس از حضرت رسول اکرم صلّی اللّه عليه و آله و سلّم روایت کرده است كه هر كه در روز جمعه ماه رجب، چهار ركعت نماز بين نماز ظهر و عصر بخواند (2⃣ نماز دو رکعتی)
بخواند در هر ركعت:
1⃣ حمد و 7⃣ آية الكرسی و 5⃣ توحيد
🔸 و پس از چهار ركعت 🔟 ده مرتبه بگويد:
🙏اَستَغفِرُ اللهَ الَّذی لا اِلـهَ اِلاّ هُوَ وَ اَسئَلُهُ التَّوبَة
📝 بنويسد حقّ تعالی برای او از روزی كه اين نماز را خوانده تا روزی كه بميرد هر روزی هزار حسنه و عطا فرمايد او را به هر آيهای كه خوانده شهری در بهشت از ياقوت سرخ و به هر حرفی قصری در بهشت از دُرّ سفيد و تزويج فرمايد او را حورالعين و به گونه ای از او راضی خواهد شد که ، پس از آن خشمی نباشد و نوشته شود از عابدين و ختم فرمايد برای او به سعادت و مغفرت.
📚 مفاتیح الجنان/ اعمال ماه رجب
#ماه_رجب
┄═🌼💠🌷💠🦋💠🌸💠🌼═┄
صوت تماااااام دعا و مناجاتها اینجا
👇
🌍 eitaa.com/joinchat/4293591059Cbf2d1beda7