هدایت شده از ادعیه و مناجات صوتی 🎧 زیارت عاشورا دعای کمیل عهد توسل ندبه عرفه امین الله حدیث کسا آل یاسین امام زمان
دعایسمات۩موسویقهار.mp3
3.22M
💠🌷 دعای سمات
🎙 با نوای سید قاسم موسوی قهار
📖 متن و ترجمه دعای سمات👇
✅🔝 eitaa.com/doa1357/252
این دعا معروف به دعای شبوّر [دعای عطا و بخشش] است که خواندن آن در ساعت آخر روز جمعه مستحب است و پوشیده نماند که این دعا از دعاهای مشهور است و بیشتر علمای گذشته بر خواندن این دعا مواظبت مینمودند.
❣️اللهم عـجل لوليڪ الفـرج❣️
🌧الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج🌧
#امام_زمان علیه السلام
#لبیک_یا_خامنه_ای
#فاطمیه
24BitR📀3MB⏰Time=17:36
┄═🌼💠🌷💠🦋💠🌸💠🌼═┄
دلنشین ترین ادعیه و مناجات صوتی
👇
@ppt_doa
هدایت شده از ادعیه و مناجات صوتی 🎧 زیارت عاشورا دعای کمیل عهد توسل ندبه عرفه امین الله حدیث کسا آل یاسین امام زمان
1_1212714191.mp3
7.53M
📿 صلوات ابوالحسن ضراب اصفهانی
لینک دسترسی به 📖 متن دعا👇
✅🔝 eitaa.com/ppt_doa/2696
👁👁خواندن از روی متن👆 7 دقیقه
👂گوش دادن صوت دعا 15 دقیقه
🎙 با نوای استدیویی مهدی نجفی
تهیه شده توسط موسسه فرهنگی مذهبی رفیعا
64BitR🚀7MB⏰Time=15:35
┄═🌼💠🌷💠🦋💠🌸💠🌼═┄
برایعضویت و دسترسی به صوت تمام ادعیه ومناجاتهادر«ایتا»از👇واردشوید
🌍 https://eitaa.com/joinchat/4293591059Cbf2d1beda7
📖 رمان «جان شیعه، اهل سنت... عاشقانه ای برای مسلمانان»
🖋 قسمت صد و شصت و هفتم
از ترسی که سراپای وجودم را گرفته بود، بیصدا نفس میکشیدم تا متوجه حضورم در خانه نشوند و فقط خدا را صدا میزدم تا به فریادم برسد که صدای نخراشیدهاش، پرده گوشم را پاره کرد: «کسی خونه نیس؟!!!» صدایم در نمیآمد و او مثل اینکه مطمئن شده باشد کسی در خانه نیست، سر به مسخره بازی گذاشته بود: «آهای! صابخونه؟!!! کجایی پس؟!!! ما اومدیم مهمونی!» و بعد همچنانکه صدای پایش میآمد که از پله ها پایین میرفت، با لحنی تمسخرآمیز ادامه داد: «برادرا! کسی اینجا نیس! از خودتون پذیرایی کنید تا این عبدالرحمنِ بیپدر برگرده ببینیم میخواد چه غلطی بکنه!» و صدای خندههای شیطانیشان راهرو را پُر کرد و دیگری میان خنده پاسخ داد: «میخوای چه غلطی بکنه؟ عبدالرحمن خرِ خودمونه! هر سازی براش بزنی، برات میرقصه! فقط باید تا میتونی خَرِش کنی! بعد افسار رو بنداز گردنش و هِی!!!!» و باز هیاهوی مشمئزکننده خندههایشان، خانه را پُر کرد.
حالا تپش قلبم کُند تر شده که خیالم از بابت خودم و دخترم راحت شده بود و در عوض با هر اهانتی که به پدرم میکردند، خنجری در سینهام فرو میرفت که دیگر توانم را از دست دادم و خودم را روی کاناپه رها کردم و شنیدم یکیشان میپرسید: «من که سر از کار این دختر و داماد عبدالرحمن در نیاوردم! اینا بلاخره چی کارن؟» و دیگری پاسخش را داد: «نوریه میگه دامادش خیلی مارموزه! نَم پس نمیده! ولی دختره بیبخاره! فقط فکر خونه زندگی خودشه! نوریه میگه کلاً بچههای عبدالرحمن همه شون بیبخارن! حالا این کتابهایی رو که اُوردی بده نوریه که بینشون پخش کنه، شاید یه اثری کرد! ولی من بعید میدونم از اینا آبی گرم شه!» که یکی دیگر با صدای بلند خندید و در جوابش گفت: «آب از این گرمتر میخوای؟ عبدالرحمن تو مُشت خودمونه! هر چی درمیاره، صاف میریزه تو جیبِ ما! دیگه چی میخوای؟» و باز خندههای مستانهشان در خانه بلند شد.
سرم از حقایق وحشتناکی که غافل از حضور من به زبان میآوردند، منگ شده و دلم از بلایی که به سرِ خانوادهام آورده بودند، به درد آمده بود که تازه میفهمیدم نوریه جاسوسِ این خانه شده و هنوز نمیدانستم به جز اموال پدرم برای چه چیز دیگری در این خانه نقشه میکشند که یکی میان خنده گفت: «ولی حیف شد! نوریه میگه این دختر عبدالرحمن یه ساله با این پسره عروسی کرده! زودتر اومده بودیم، من خودم عقدش میکردم!» و دیگری با ناسزایی پاسخش را داد و باز نعره خندههایشان گوشم را کَر کرد و دیگر نمیفهمیدم چه میگویند که نگاه بیحیا و کثیف برادر جوان نوریه پیش چشمانم زنده شده و تمام وجودم را آتش میزد. تازه میفهمیدم مجید آن شب در انتهای چاه چشمان آلوده او چه نجاستی دیده بود که از داغ غیرت آتش گرفته و به هیچ آبی آرام نمیشد و چقدر دلم هوای حضورش را کرده بود که در این لحظه کنارم باشد و بین این همه حرامی، محرم دل تنهایم شود.
دستم را روی بدنم گذاشته و همچنانکه حرکت نرم دخترم را زیر انگشتانم احساس میکردم، آیتالکرسی میخواندم تا هم دل خودم، هم قلب کوچک او به نام و یاد خدا آرام بگیرد که همه جای خانه از حضور شیطانی برادران نوریه بوی تعفن گرفته و حتی توان نفس کشیدن را هم از سینه تنگم میگرفت. حالا تمام خاطرات ماههای گذشته مقابل چشمانم رژه میرفتند؛ از روزی که پدر معاملاتش را با همه شرکای خوش نام و قدیمیاش به هم زد و به طمع سودی کلان با تاجری غریبه وارد تجارت شد و به سرمایهگذاری در دوحه دل بست و هنوز سه ماه از مرگ مادر نگذشته، با دختر جوانی از همان طایفه ازدواج کرد و حالا هنوز سه ماه از این ازدواج نگذشته، این جماعت خود را مالک جان و مال و حتی ناموس پدرم میدانستند و هنوز نمیدانستم باز چه خواب شومی برای پدرم دیدهاند که بلاخره پس از ساعتی پدر و نوریه بازگشتند.
پدر نه تنها از حضور برادران نوریه در خانه تعجب نکرد، بلکه با روی باز خوش آمد گفت تا در اوج ناباوری، باور کنم که پدر خودش کلید خانه را به آنها داده است و من دیگر در این خانه چه امنیتی داشتم که کلید خانه و تمام زندگیام به دست این اراذل افتاده بود! ساعتی نشستند و صدایشان میآمد که چطور با پدر گرم گرفته و با چه زبانی چاپلوسیاش را میکردند تا بلاخره رفتند و شرّشان را از خانه کم کردند.
❤️.
I #رمان_جان_شیعه_اهل_سنت
برای مشاهده قسمت های قبل روی👆# بزنید
🌼💠🌷💠🦋💠🌸💠🌼
صوت تمااااااام ادعیه و مناجاتها اینجا
👇
🌍 https://eitaa.com/joinchat/4293591059Cbf2d1beda7
هدایت شده از ادعیه و مناجات صوتی 🎧 زیارت عاشورا دعای کمیل عهد توسل ندبه عرفه امین الله حدیث کسا آل یاسین امام زمان
زیارتآلیاسین۩سلحشور.mp3
7.91M
🕌 زیارت آل یاسین
🎙 با نوای حاج مهدی سلحشور
لینک دسترسی به متن ترجمه زیارت👇
✅🔝 eitaa.com/ppt_doa/1436
جمعه 10 اردیبهشت در امامزاده عبدالله
بسیار دلنشین 👌
حسوحال معنوی: ⭐️⭐️⭐️⭐️⭐️عالی
64BitR🚀7/5MB⏰Time=16:22
┄═🌼💠🌷💠🦋💠🌸💠🌼═┄
برای عضویت و دسترسی به صوت تمام ادعیه و مناجات ها در«ایتا»از این👇لینک وارد شوید
🌍 https://eitaa.com/joinchat/4293591059Cbf2d1beda7
هدایت شده از ادعیه و مناجات صوتی 🎧 زیارت عاشورا دعای کمیل عهد توسل ندبه عرفه امین الله حدیث کسا آل یاسین امام زمان
ترجمهزیارتآلیاسین۩یاسردعاگو.mp3
3.84M
🕌 ترجمه فارسی زیارت آل یاسین
🎙 با صدای یاسر دعاگو
تهیه شده توسط مؤسسه شراب بهشتی
64BitR🚀3/7MB⏰Time=7:54
┄═🌼💠🌷💠🦋💠🌸💠🌼═┄
برای عضویت و دسترسی به صوت تمام ادعیه و مناجات ها در«ایتا»از این👇لینک وارد شوید
🌍 https://eitaa.com/joinchat/4293591059Cbf2d1beda7
🤲 نماز شب بیست و پنجم شعبان 🌙
برای رسیدن به ثواب آمران به معروف و ناهیان از منکر
🔵 پیامبراکرم ﷺ فرمودند:
🟡 هركس در شب بیست و پنجم ماه شعبان ده رکعت (پنج نماز دو رکعتی) بخواند در هر رکعت :
1⃣ سوره حمد و 1⃣ سورهى تَّكَاثُر را بخواند
🔆 خداوند متعال ثواب آمران به معروف و ناهیان از منکر و نیز ثواب هفتاد پیامبر را به او عطا می کند.
📚اقبال الاعمال
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم
أَلْهَاکُمُ التَّکَاثُرُ ﴿١﴾ حَتَّى زُرْتُمُ الْمَقَابِرَ ﴿٢﴾ کَلا سَوْفَ تَعْلَمُونَ ﴿٣﴾ ثُمَّ کَلا سَوْفَ تَعْلَمُونَ ﴿٤﴾ کَلا لَوْ تَعْلَمُونَ عِلْمَ الْیَقِینِ ﴿٥﴾ لَتَرَوُنَّ الْجَحِیمَ ﴿٦﴾ ثُمَّ لَتَرَوُنَّهَا عَیْنَ الْیَقِینِ ﴿٧﴾ ثُمَّ لَتُسْأَلُنَّ یَوْمَئِذٍ عَنِ النَّعِیمِ ﴿٨﴾
🟢 چه خوب است که این نماز پرفضیلت را به امام عصر ارواحنا فداه هـدیه کنیم
┄═🌼💠🌷💠🦋💠🌸💠🌼═┄
صوت تمااااااام ادعیه ماه شعبان و.... اینجا
👇
🌍 http://eitaa.com/joinchat/4293591059Cbf2d1beda7
مناجاتشعبانیه۩محمدداوود.mp3
7M
🤲 مناجات شعبانیه
🎙 با نوای محمد داوود
📖 متن و ترجمه مناجات 👇
✅🔝 eitaa.com/doa1357/183
#ماه_شعبان
56BitR📀7MB⏰Time=16:31
┄═🌼💠🌷💠🦋💠🌸💠🌼═┄
صوت تماااااام دعا و مناجاتها اینجا
👇
🌍 eitaa.com/joinchat/4293591059Cbf2d1beda7
مناجاتشعبانیه۩سماواتی➍.mp3
12.77M
🤲 مناجات شعبانیه
🎙 با نوای حاج مهدی سماواتی
صوت شماره 4⃣ 👈 زمان : 35 دقیقه
📖 متن و ترجمه مناجات👇
✅🔝 eitaa.com/doa1357/183
ا📜 Pdf متن و ترجمه آسان 👇
✅🔝 eitaa.com/ppt_doa/168
#یک_درصد_طلایی
#لحظه_طلایی
#امام_زمان
┄═🌼💠🌷💠🦋💠🌸💠🌼═┄
صوت تماااااام دعا و مناجاتها اینجا
👇
@ppt_doa
هدایت شده از ادعیه و مناجات صوتی 🎧 زیارت عاشورا دعای کمیل عهد توسل ندبه عرفه امین الله حدیث کسا آل یاسین امام زمان
دعایگشایشدرکارهاو رزق۩امامزمان.mp3
793K
💠 سه سفارش امام زمان (عج)
برای گشایش در کارها و رزق و روزی
1️⃣ بعد از فجر صبح دست بر سینه گذارد و هفتاد مرتبه بگوید👈"یا فَتّاح"
2️⃣ بعد از نماز صبح این دعا را بخواند:
❇️ وَ أُفَوِّضُ أَمرِي إِلَى اللَّهِ
❇️ إنَّ اللَّهَ بَصِيرٌ بِالعِبَادِ
❇️فوَقَاهُ اللَّهُ سَيِّئَاتِ مَامَكَرُوا لاَإِلَهَإِلاَّ أَنتَ
❇️ سُبحَانَكَ إِنِّي كُنتُ مِنَ الظَّالِمِينَ
❇️ فَاستَجَبنَا لَهُ وَ نَجَّينَاهُ مِنَ الغَمِّ
❇️ و كَذَلِكَ نُنجِي المُؤمِنِينَ
❇️ حَسبُنَا اللَّهُ وَ نِعمَ الوَكِيلُ
❇️ فانقَلَبُوابِنِعمَةٍ مِنَ اللَّهِ وَفَضلٍ
❇️ لم يَمسَسهُم سُوءٌ
❇️ مَا شَاءَ اللَّهُ لاَ حَولَ وَ لاَ قُوَّةَ إِلاَّ بِاللَّهِ
❇️ مَا شَاءَ اللَّهُ لاَ مَا شَاءَ النَّاسُ
❇️ مَا شَاءَ اللَّهُ وَ إِن كَرِهَ النَّاسُ
❇️ حَسبِيَ الرَّبُّ مِنَ المَربُوبِينَ
❇️ حسبِيَ الخَالِقُ مِنَ المَخلُوقِينَ
❇️ حَسبِيَ الرَّازِقُ مِنَ المَرزُوقِينَ
❇️ حسبِيَ اللَّهُ رَبُّ العَالَمِينَ
❇️ حَسبِي مَن هُوَ حَسبِي
❇️ حسبِي مَن لَم يَزَل حَسبِي
❇️حَسبِي مَنكَانَ مُذكُنتُ لَم يَزَل حَسبِي
❇️ حسبِيَ اللَّهُ لاَ إِلَهَ إِلاَّ هُوَ
❇️علَيهِ تَوَكَّلتُ وَهُوَ رَبُّ العَرشِ العَظِيمِ
3️⃣ مواظبت کن به خواندن این دعا👇
لاحَولَ وَلاقُوَّهَ اِلاّ بِاللهِ تَوَکَّلتُ عَلَی الحَیِّ الَّذی لایَمُوتُ وَ اَلحَمدُللِهِ الَّذی لَم یَتَّخِذ صاحِبَةً وَ لا وَلَداً وَ لَم یَکُن لَهُ شَریکٌ فِی المُلکِ وَ لَم یَکُن لَهُ وَلِیٌّ مِنَ الذُّلِّ وَ کَبِّرهُ تَکبیرا
#امام_زمان عج
┄═🌼💠🌷💠🦋💠🌸💠🌼═┄
دلنشین ترین ادعیه و مناجات صوتی👇
@ppt_doa
هدایت شده از ادعیه و مناجات صوتی 🎧 زیارت عاشورا دعای کمیل عهد توسل ندبه عرفه امین الله حدیث کسا آل یاسین امام زمان
دعااللَّهُمَّارزُقنَاتوفیقالطاعة۩امامزمان۩سماواتی.mp3
1.06M
دعاى امام زمان (عج)
🎙 سماواتی
☀️ بسمِ اللَّهِ الرَّحمَنِ الرَّحِيم ☀️
❇️ اللهم ارزقنا
🔶 توفیق الطاعه وَ بُعدَ المَعصِيَة
❇️ و صِدقَ النِّيَّةِ وَ عِرفَانَ الحُرمَة
🔶 و أَكرِمنَا بِالهُدَى وَ الاستِقَامَة
❇️ و سَدِّد أَلسِنَتَنَا بِالصَّوَابِ وَ الحِكمَة
🔶 و املَأ قُلُوبَنَا بِالعِلمِ وَ المَعرِفَة
❇️ و طَهِّر بُطُونَنَا مِنَ الحَرَامِ وَ الشُّبهَة
🔶 و اكفُف أَيدِيَنَا عَنِ الظُّلمِ وَ السِّرقَة
❇️واغضُض أَبصَارَنَاعَنِالفُجُورِ وَالخِيَانَة
🔶 و اسدُد أَسمَاعَنَا عَنِ اللَّغوِ وَ الغِيبَة
❇️ و تَفَضَّل عَلَى عُلَمَائِنَابِالزُّهدِ وَالنَّصِيحَة
🔶 و عَلَى المُتَعَلِّمِينَ بِالجُهدِ وَ الرَّغبَة
❇️ وعَلَى المُستَمِعِينَ بِالاتِّبَاعِ وَالمَوعِظَة
🔶 وعَلَیمَرضَیالمُسلِمِينَبِالشِّفَاءِوَالرَّاحَة
❇️ و عَلَى مَوتَاهُم بِالرَّأفَةِ وَ الرَّحمَة
🔶 و عَلَى مَشَايِخِنَا بِالوَقَارِ وَ السَّكِينَة
❇️ و عَلَى الشَّبَابِ بِالإِنَابَةِ وَ التَّوبَة
🔶 و عَلَى النِّسَاءِ بِالحَيَاءِ وَالعِفَّة
❇️ و عَلَى الأَغنِيَاءِ بِالتَّوَاضُعِ وَ السَّعَة
🔶 و عَلَى الفُقَرَاءِ بِالصَّبرِ وَ القَنَاعَة
❇️ و عَلَى الغُزَاةِ بِالنَّصرِ وَ الغَلَبَة
🔶 و عَلَى الأُسَرَاءِ بِالخَلاصِ وَ الرَّاحَة
❇️ و عَلَى الأُمَرَاءِ بِالعَدلِ وَ الشَّفَقَة
🔶وعَلَى الرَّعِيَّةِ بِالإِنصَافِ وَحُسنِ السِّيرَة
❇️وبَارِك لِلحُجَّاجِ وَالزُّوَّارِ فِيالزَّادِ وَالنَّفَقَة
🔶واقضِمَاأَوجَبتَعَلَيهِممِنَالحَجِّوَالعُمرَة
❇️ بفَضلِكَ وَ رَحمَتِكَ يَا أَرحَمَ الرَّاحمین
┄═🌼💠🌷💠🦋💠🌸💠🌼═┄
صوت تمام دعا و مناجاتها 👇
@ppt_doa
هدایت شده از ادعیه و مناجات صوتی 🎧 زیارت عاشورا دعای کمیل عهد توسل ندبه عرفه امین الله حدیث کسا آل یاسین امام زمان
دعایعهد۩حسینحقیقی.mp3
3.08M
📜 دعای عهد امام زمان (عج)
🎙 با نوای حسین حقیقی
متن و ترجمه دعای عهد 👇
✅🔝 eitaa.com/ppt_doa/12886
با مرور سریع
هر روز صبح فقط و فقط 6 دقیقه از وقت خود را برای امام زمان (عج) خرج کنید
64BitR🚀3MB⏰Time=6:18
┄═🌼💠🌷💠🦋💠🌸💠🌼═┄
صوت تماااااام دعا و مناجاتها اینجا
👇
🌍 eitaa.com/joinchat/4293591059Cbf2d1beda7
هدایت شده از ادعیه و مناجات صوتی 🎧 زیارت عاشورا دعای کمیل عهد توسل ندبه عرفه امین الله حدیث کسا آل یاسین امام زمان
دعایصباح۩اباذرحلواجی.mp3
6.74M
🌅 دعای صباح امیرالمومنین (ع)
🎙 با نوای اباذر حلواجی
لینک متن و ترجمه دعا👇
✅🔝 eitaa.com/doa1357/205
64BitR🚀6/4MB⏰Time=13:56
┄═🌼💠🌷💠🦋💠🌸💠🌼═┄
برای عضویت و دسترسی به صوت تمام ادعیه و مناجات ها در«ایتا»از این👇لینک وارد شوید
🌍 https://eitaa.com/joinchat/4293591059Cbf2d1beda7
📖 رمان «جان شیعه، اهل سنت... عاشقانه ای برای مسلمانان»
🖋 قسمت صد و شصت و هشتم
نمیدانستم باید چه کنم که بیش از این خانه و سرمایه خانوادگیمان به تاراج نوریه و برادرانش نرود و فکرم به جایی نمیرسید که میدانستم با آتش عشقی که نوریه به جان پدرم انداخته، هیچ حرفی در گوشش اثر نمیکند. از دست ابراهیم و محمد و عبدالله هم کاری بر نمیآمد که تمام نخلستانها به نام پدر بود و کسی اختیار جابجا کردن حتی یک رطب را هم نداشت، ولی باز هم نمیتوانستم بنشینم و تماشاگرِ بر باد رفتن همه زندگی پدرم باشم که از شدت خشم و غصهای که پیمانه پیمانه سر میکشیدم، تا صبح از سوز زخمهای سینهام ناله زدم و جام صبرم سرریز شده بود که هر بار که مجید تماس میگرفت، فقط گریه میکردم.
هرچند نمیتوانستم برایش بگویم چه شده و چه بر سر قلبم آمده، ولی به بهانه دردهای بدنم هم که شده، گریه میکردم و میدانستم با این بیتابیها چه آتشی به دلش میزنم، ولی من هم سنگ صبوری جز همسر مهربانم نداشتم که همه خونابههای دلم را به نام سردرد و کمردرد به کامش میریختم تا سرانجام شب طولانیِ تنهاییام سحر شد و مجید با چشمانی سرخ و خسته از کار و بیخوابی دیشب به خانه بازگشت. دیگر خنکای صبحگاهی زمستان بندر برایم دلچسب نبود که از فشار غصههای دیشب لرز کرده و روی کاناپه زیر پتوی ضخیمی دراز کشیده بودم و مجید، دلواپس حال خرابم، پایین پایم روی زمین نشسته بود و مدام سؤال میکرد: «چی شده الهه جان؟ من که دیروز میرفتم حالت خوب بود.»
در جوابش چه میتوانستم بگویم که نمیخواستم خون غیرت را در رگهایش به جوش آورده و با نیشتر بیحیاییهای برادران نوریه، عذابش دهم. حتی نمیتوانستم برایش بگویم دیشب آنها در این خانه بودند و از حرفهایشان فهمیدم که برای تمام اموال پدرم کیسه دوختهاند، چه رسد به خیال کثیفی که در خاطر ناپاکشان دور میزد و باز تنها به بهانه حال ناخوشم ناله میزدم که آنچه نباید میشد، شد و نوریه همان اول صبح به در خانه آمد.
مجید در را باز کرد و نوریه با نقاب پُر مِهر و محبتی که به صورت سبزه تندش زده بود، قدم به خانه گذاشت و روی مبل مقابلم نشست. در دستش چند عدد کتاب بود و مدام با نگاهش من و مجید را نشانه میرفت تا اطلاعات جدیدی دستگیرش شود. مجید مثل اینکه دیگر نتواند حضور پلیدش را تحمل کند، به اتاق خواب رفت و من هم به بهانه سرگیجه چشمانم را بسته بودم تا نگاهم به چهره نحسش نیفتد. با کتابهایی که در دستش گرفته بود، میدانستم به چه نیتی به دیدنم آمده و پاسخ احوالپرسیهایش را به سردی میدادم که با تعجب سؤال کرد: «تو دیشب خونه بودی؟!!!» از شنیدن نام دیشب چشمانم را گشودم و او در برابر نگاه متحیرم، با دلخوری ادامه داد: «من فکر کردم دیشب با شوهرت رفتی بیرون، ولی صبح که دیدم شوهرت تنها اومد خونه، فهمیدم دیشب خونه بودی. پس چرا در رو واسه داداشهای من باز نکردی؟ یه ساعت پایین تنها نشسته بودن تا من و عبدالرحمن برگردیم، خُب میومدی پایین ازشون پذیرایی میکردی! داداشم میگفت اومده بالا در زده، ولی در رو باز نکردی!»
از بازگویی ماجرای دیشب وحشت کردم که میدانستم صدای نوریه تا اتاق خواب میرود و از واکنش مجید سخت میترسیدم که پتو را کنار زدم، مضطرب روی کاناپه نیمخیز شدم و خواستم پاسخی سرِ هم کنم که ابرو در هم کشید و گفت: «من که خیلی ناراحت شدم! عبدالرحمن هم بفهمه، خیلی بهش بر میخوره!» در جواب اینهمه وقاحت نوریه مانده بودم چه بگویم و مدام نگاهم به سمت اتاق خواب بود که مجید از شنیدن این حرفها چه فکری میکند که نوریه کتابهایش را روی میز شیشهای مقابلش گذاشت و با صدایی آهسته شروع کرد: «این کتابها رو برات اُوردم که بخونی. یکیاش درمورد عقاید وهابیته، سه تای دیگه هم راجع به خرافاتی که شیعهها به هم میبافن! درمورد اینکه بیخودی گریه زاری و عزاداری میکنن و به زیارت اهل قبور میرن و از اینجور کارها! که البته میدونی همه اینا از مصادیق شرک به خداست! خیلی خوبه! حتماً بخون!»
و من که خبر آوردن این کتابها را دیشب از میان قهقهه مستانه برادرانش شنیده بودم، به حرفهایی که میزد توجهی نمیکردم و در عوض از اضطراب برخورد مجید، فقط خدا را میخواندم تا این ماجرا هم ختم به خیر شود و او همچنان به خیال خودش ارشادم میکرد: «ببین ما وظیفه داریم اسلام اصیل رو به همه دنیا معرفی کنیم! باید همه مردم دنیا بدونن دین اسلام چه دین خوب و کاملیه! ولی تا وقتی ننگ و نکبت شیعه به اسم اسلام خودش رو به امت اسلامی میچسبونه، هیچ کس دوست نداره مسلمون بشه! باید همه دنیا بفهمن که این رافضیها اصلاً مسلمون نیستن تا انقدر مایه آبروریزی اسلام نشن!»
❤️.
I #رمان_جان_شیعه_اهل_سنت
برای مشاهده قسمت های قبل روی👆# بزنید
🌼💠🌷💠🦋💠🌸💠🌼
صوت تمااااااام ادعیه و مناجاتها اینجا
👇
🌍 https://eitaa.com/joinchat/4293591059Cbf2d1beda7
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 میدونی خمس و سال خمسی چیه؟!
❇️ احکامی که باید بدانیم
نکته :
برای اطلاع از جزئیات مسئله به رساله ی مرجع تقلید تان مراجعه کنید.
📎#سال_خمسی
📎#کلیپ_آموزشی
📎#کلیپ_احکام
🍃جمعهها به غروب که نزدیک میشوند،
برای آدمهای معمولی وقت دلگرفتن میشود و برای آدمهای عاشق منتظر، وقت جان دادن.
🍃 این جمعه هم آمد و رفت و من حس احتضار را در خود ندیدم و این یعنی من هنوز عاشق نشدهام. چه حقیقت تلخی!
🍃من در خیالم شیرینی احتضار غروب جمعه را چشیدهام.
یک روز بچشان به کامم احتضار جمعۀ نیامدنت را.
#جمعه
#بهانه_بودن
#محسن_عباسی_ولدی
هدایت شده از ادعیه و مناجات صوتی 🎧 زیارت عاشورا دعای کمیل عهد توسل ندبه عرفه امین الله حدیث کسا آل یاسین امام زمان
زیارتعاشورا۩باسمکربلایی.mp3
2.72M
🔹زیارت عاشورا
11 دقیقه بسیار عالی
🎙 با نوای عربی زیبا ملا باسم کربلایی
32BitR🚀2/5MB⏰Time=11:7
┄═🌼💠🌷💠🦋💠🌸💠🌼═┄
برای عضویت و دسترسی به صوت تمام ادعیه و مناجات ها در«ایتا»از این👇لینک وارد شوید
🌍 https://eitaa.com/joinchat/4293591059Cbf2d1beda7
📖 رمان «جان شیعه، اهل سنت... عاشقانه ای برای مسلمانان»
🖋 قسمت صد و شصت و نهم
و بعد لبخندی تحویلم داد تا باور کنم تا چه اندازه دلش برای اسلام میتپد و با لحنی به ظاهر مهربان ادامه داد: «تو این کتابها رو بخون تا اطلاعات دینیات افزایش پیدا کنه! ما همهمون به عنوان یه مسلمون وظیفه داریم به هر وسیلهای که میتونیم برای نابودی این رافضیها تلاش کنیم تا اسلام از شرّ شیعه نجات پیدا کنه! حالا هر کس به یه روشی این کار رو میکنه؛ یکی مثل من و تو فقط میتونه کتاب بخونه و بقیه رو راهنمایی کنه، یکی که امکانات مالی داره، اموالش رو در اختیار مجاهدین قرار میده. یکی هم که توانایی جنگیدن داره، میره سوریه و عراق و افغانستان تا در راه خدا جهاد کنه و این رافضیها رو به جهنم بفرسته!» و حالا نه فقط از ماجرای دیشب که از اراجیفی که از دهان نوریه بیرون میزد و به نام جهاد در راه خدا، ریختن خون مسلمانان شیعه را مباح اعلام میکرد و میدانستم همه را مجید میشنود، دلم به تب و تاب افتاده بود.
هر چند از ترس توبیخ پدر نمیتوانستم جوابی به سخنان شیطانیاش بدهم و فقط دعا میکردم زودتر شرش را از خانهام کم کند که با انگشتان لاغر و استخوانیاش، کتابها را روی میز شیشهای به سمتم هُل داد و با حالتی دلسوزانه تأکید کرد: «فقط این کتابها با هزینه بیتالمال تهیه شده و تعدادش خیلی زیاد نیس! وقتی خودت خوندی، به شوهرت و برادرهات هم بده بخونن تا توی ثوابش شریک شی!» و من به قدری سرگیجه و حالت تهوع گرفته بودم که دیگر نمیفهمیدم چه میگوید و شاید از رنگ پریدهام فهمید حوصله خطابههایش را ندارم که بلاخره بساط تبلیغ وهابی گریاش را جمع کرد و رفت و من بار دیگر روی کاناپه افتادم.
حالا منتظر خروج مجید از اتاق و جوشش خون غیرت در جانش بودم که نه تنها نوریه تا توانسته به مذهب تشیع توهین کرده بود، بلکه تکلیف ماجرای دیشب هم باید برایش روشن میشد و همین که صدای بسته شدن در بلند شد، مجید از اتاق بیرون آمد. صورتش از غیظ غیرت سرخ شده و به وضوح احساس میکردم تمام بدنش از ناراحتی میلرزد، ولی همین که نگاهش به رنگ سفیدم افتاد، سراسیمه به سمت آشپزخانه رفت و بلافاصله با قوطی شیر و ظرف خرما بازگشت. فرصت نکرده بود شیر را در لیوان بریزد و میخواست هر چه زودتر حالم را جا بیاورد که خودش خرماها را دانه دانه در دهانم میگذاشت و وادارم میکرد تا شیر را با همان قوطی بزرگ بنوشم و باز دلش قرار نگرفت که دوباره به آشپزخانه رفت و پس از چند لحظه با سفره نان و شیشه عسل کنارم نشست.
به روی خودش نمیآورد از زبان زهرآلود نوریه چه شنیده و هر چند هنوز چشمانش از خشمی غیرتمندانه میسوخت، ولی به رویم لبخند میزد و با مهربانی برایم لقمه میگرفت. کمی که حالم بهتر شد، سرش را پایین انداخت تا مبادا خشم جوشیده در چشمانش، دلم را بلرزاند و با صدایی گرفته پرسید: «دیشب اینجا چه خبر بوده الهه؟» و دیگر دلیلی نداشت بر زخم قلبم سرپوش بگذارم که همه چیز را از زبان نوریه شنیده بود و چه فرصتی بهتر از این که لااقل کمی از دردهای مانده بر دلم شکایت کنم که مظلومانه نگاهش کردم و گفتم: «دیشب ساعت هفت بود که برادرهای نوریه اومدن. خودشون کلید داشتن و اومدن تو خونه، یعنی فکر کنم بابا بهشون کلید داده بود. من ترسیدم یه وقت بیان بالا، برای همین فوری در رو از تو قفل کردم. یکی شون اومد بالا و در زد، ولی من ساکت یه گوشه نشسته بودم تا اصلاً نفهمن من خونه ام. بعد هم رفتن پایین تا بابا و نوریه برگشتن.»
صورتش هر لحظه برافروختهتر میشد و با هر کلامی که میگفتم، نگاهش از عصبانیت بیشتر آتش میگرفت و مثل اینکه دیگر نتواند حجم خشم انباشته در سینهاش را تحمل کند، فریادش در گلو شکست: «الهه! من وقتی شب تو رو تو این خونه تنها میذارم و میرم، خیالم راحته که بابات تو همین خونه اس، خیالم راحته که حواسش به دخترش هست! اونوقت بابات اینجوری از ناموسش مراقبت میکنه؟!!! کلید خونهاش رو میده دست یه عده غریبه تا هر وقت خواستن بیان تو این خونه و تن زن من رو بلرزونن؟!!!»
❤️.
I #رمان_جان_شیعه_اهل_سنت
برای مشاهده قسمت های قبل روی👆# بزنید
┄═🌼💠🌷💠🦋💠🌸💠🌼═┄
برایعضویت و دسترسی به صوت تمام ادعیه ومناجاتهادر«ایتا»از👇واردشوید
🌍 https://eitaa.com/joinchat/4293591059Cbf2d1beda7