eitaa logo
ادعیه و مناجات صوتی 🎧 زیارت عاشورا دعای کمیل عهد توسل ندبه عرفه امین الله حدیث کسا آل یاسین امام زمان
18.5هزار دنبال‌کننده
4.3هزار عکس
3.4هزار ویدیو
290 فایل
دعای جوشن کبیر صغیر نادعلی فرج مجیر مشلول یستشیر معراج ابوحمزه علقمه سمات صباح عشرات عدیله زیارت وارث جامعه مناجات خمس عشر ماه رجب شعبانیه رمضان عید فطر غدیر روز سحر نماز شب قدر نور گنج العرش استغفار افتتاح حرز امام حدیث کسا زهرا امیرالمومنین علی @m_mehr0
مشاهده در ایتا
دانلود
🔆 💠قسمت چهارم: تشرف سعد بن عبدالله قمی ❇️... بعد از اینکه آن کودک احکام هر یک از کیسه‌ها را بیان کرد و امام حسن عسکری علیه‌السلام او را تصدیق فرمود، امام علیه‌السلام به احمد بن اسحاق رو کرد و فرمود: این کیسه‌ها را به صاحبانش باز گردان که ما را در آن حاجتی نیست. 🔶سپس فرمود: جامه (لباس یا پیراهن) آن پیرزن را بیاور (ظاهرا یکی از هدایایی که احمد بن اسحاق همراه خود آورده بود لباس پیرزنی از اهالی قم بوده است). احمد بن اسحاق آن لباس را فراموش کرده بود و رفت تا آن جامه را از خورجینش بیاورد. 🔷وقتی که او رفت، امام علیه‌السلام رو به من کرده و فرمود: ای سعد! برای چه پیش ما آمدی؟ عرض کردم: احمد بن اسحاق مرا به دیدار مولایم تشویق نمود. فرمود: مسائلی نیز داشتی که می‌خواستی بپرسی؟ عرض کردم: همانگونه که فرمودید مسائل را با خود آوردم. فرمود هر چه می‌خواهی از فرزند و نور چشمم بپرس و اشاره به آن کودک نمود. آن کودک فرمود: هر چه می‌خواهی بپرس تا پاسخ آن را برای تو آشکار کنم. بعد از آن مشغول پرسیدن مسائل خود از آن کودک شدم و آن کودک، یک به یک پاسخ آن مسائل را داد. ⁉️چرا انتخاب امام نباید به دست مردم باشد... 📌ادامه دارد... 📔(برگرفته از حدیث سعد بن عبدالله قمی. کمال الدین و تمام النعمه، ج2 باب43 ص459)
🔆 💠قسمت ششم: تشرف سعد بن عبدالله قمی 🔶... بعد از آنکه پاسخ سوالاتم را از آن کودک مبارک دریافت کردم، دیدم وقت نماز شد و امام حسن عسکری به همراه فرزند خود مشغول نماز شدند. من از خدمت ایشان مرخص گشته و به دنبال احمد بن اسحاق قمی روانه شدم؛ اما دیدم احمد بن اسحاق، گریان به سمت من آمد. ♦️سوال کردم: چرا گریه می‌کنی؟ جواب داد: آن پیراهنی که امام فرمود بیاورم را گم کردم. گفتم: خدمت امام برو و مطلب را برای ایشان بیان کن که ایشان خاندان رحمت و کرم الهی هستند. گفت: همین‌کار را می‌کنم. ✅داخل حجره شد و بعد از اندکی لبخندزنان بیرون آمد. گفتم چه شد؟ پاسخ داد: وقتی وارد حجره شدم دیدم مولایم آن پیراهن را زیر پای خود قرار داده و مشغول نماز شده است. من هم خدا را شکر کردم که آن پیراهن به دست مولایم رسیده است. 🚩سعد بن عبدالله می گوید. بعد از آن ملاقات، چند مرتبه دیگر به منزل امام حسن عسکری مشرف شدیم و او را زیارت کردیم. اما دیگر آن کودک را ندیدیم. ✅پایان 📔(حدیث سعد بن عبدالله اشعری قمی. کمال الدین و تمام النعمه، ج2 باب43 ص463)
🔆 💠قسمت ششم: تشرف سعد بن عبدالله قمی 🔶... بعد از آنکه پاسخ سوالاتم را از آن کودک مبارک دریافت کردم، دیدم وقت نماز شد و امام حسن عسکری به همراه فرزند خود مشغول نماز شدند. من از خدمت ایشان مرخص گشته و به دنبال احمد بن اسحاق قمی روانه شدم؛ اما دیدم احمد بن اسحاق، گریان به سمت من آمد. ♦️سوال کردم: چرا گریه می‌کنی؟ جواب داد: آن پیراهنی که امام فرمود بیاورم را گم کردم. گفتم: خدمت امام برو و مطلب را برای ایشان بیان کن که ایشان خاندان رحمت و کرم الهی هستند. گفت: همین‌کار را می‌کنم. ✅داخل حجره شد و بعد از اندکی لبخندزنان بیرون آمد. گفتم چه شد؟ پاسخ داد: وقتی وارد حجره شدم دیدم مولایم آن پیراهن را زیر پای خود قرار داده و مشغول نماز شده است. من هم خدا را شکر کردم که آن پیراهن به دست مولایم رسیده است. 🚩سعد بن عبدالله می گوید. بعد از آن ملاقات، چند مرتبه دیگر به منزل امام حسن عسکری مشرف شدیم و او را زیارت کردیم. اما دیگر آن کودک را ندیدیم. ✅پایان 📔(حدیث سعد بن عبدالله اشعری قمی. کمال الدین و تمام النعمه، ج2 باب43 ص463)