دخترک همسایه
سایه به سایهی ما میآمد. حواسش به همه کس بود. از دور کار را مدیریت میکرد.
-به این آقاهه دادی... نه نه اون خانومه رو جاانداختی....یه نفر اونوره خیابونه.
خندهام گرفته بود. توقف کردم. ایستادم روبهرویش. لباس صورتیاش به چشمم آمد. همقدش شدم و گفتم:
-میخوای تو هم از این بستهها پخش کنی؟
قبل از تکان دادن سر، ستارههای چشمش برق زدند. چند بستهی خرما را داخل ظرف گذاشتم و طرفش گرفتم.
با دستهای کوچکش، محکم ظرف را چسبیده بود. انگاری مسئول چیز با ارزشی، مثل تکهای از وجودش، شده باشد.
نیازی به کمک من نداشت. با دقت بستههای خرما را بین مردم پخش کرد.
اصلا دخترهای صورتیپوش کار خود را خوب بلدند، مثل دختر کاپشن صورتی.
#همسایه_افغانستانی
#روایت_محلهکن
#قدم_کوچک_من_برای_غزه
#فرزند_رمضانیم
#دعایمن_سلاحمن
#سلاحنا_دعائنا
#رمضان_المقاومه
عکسها و روایتهای خود را از مشارکت در پویش برای ما بفرستید:
🆔 @so_ghaffari
با ما همراه باشید:
🔻بله | ایتا🔻