فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴چرا نماز رو عربی می خونیم⁉️
اگه نمازمون رو فارسی بخونیم چه ایرادی داره⁉️
رفیق ! شده تاحالا یه گره خیلیی بزرگ تو زندگیت به وجود بیاد؟ شده تا حالا به بن بست زندگیت رسیده باشی اما یه دفعه یه نوری بیاد و وارد زندگیت بشه و اون مشکل حل بشه طوری که واقعا وجود اون فرد رو کاملا در کنارت حس کنی !بله درست فکر کردی اون یکی از الطاف و نگاه های ائمه به ما هست ✨🌱
اگر این اتفاق برات افتاده میتونی خاطره اش رو برای ما به آیدی زیر👇
@Majnoonhosain
ویا از طریق این لینک ناشناس 👇
https://daigo.ir/secret/9446824659
باما به اشتراک بزاری تا در کانال بارگذاری کنیم 💖🌸
https://eitaa.com/pro_mis_ed_313
جاماندهٔ کربلا💔
”حسینی باش که در محشر نگویند
”چرا پرونده ات امضاء ندارد…؟💔
شروع نوکری👈🏻1403/6/1
کپی؟ واجبه رفیق فقط برای شهادتم دعا کن🙂
لینک؟!👌🏻
https://eitaa.com/jamande_Karbala_1403
https://eitaa.com/jamande_Karbala_1403
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خلاصه بگم همه چیز منه...:!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ازیکدخترچادریپرسیدند ):
🔮🔮#من_میترا_نیستم🔮🔮
قسمت سی و نهم
یکی از همسایه ها ما را برای عروسی پسرش دعوت کرد مادرم و شهلا نیامدن زینب به خاطر اینکه من تنها نباشم همراهم عروسی آمد.
آن روز زینب روزه بود وقتی وارد خانه همسایه شدیم هنوز اذان مغرب نشده بود آنها با میوه و شیرینی از من پذیرایی کردند زینب از اول با من شرکت کرد که جلوی مهمان ها طوری رفتار نکنند که آنها بفهمند روزه است من هم حرفی نزدم وقتی که اذان خیلی آرام و بی سروصدا برای خواندن نماز به خانه رفت.
یک شب هوا خیلی سرد بود متوجه شدم که زینب توی رختخوابش نیست آرام بلند شدم و دنبالش گشتم سراغ اتاق خالی خانه رفتم در را باز کردم زینب تمام قد با چادر سفید رو به قبله مشغول خواندن نماز شب بود.
اتاق آنقدر سرد بود که آدم لرزش می گرفت منتظر ماندم تا نمازش تمام شد میخواستم زینب را از آن اتاق بیرون برم تمام ترسم از این بود که او با جثه ضعیفش مریض شود .
وقتی نمازش تمام شد و متوجه من شد قبل از اینکه حرفی بزنم با بغض به من نگاه کرد دلش نمی خواست که من در حال خواندن نماز شب او را ببینم .
در تمام عمرم کمتر کسی را دیدم که مثل زینب از خواندن نماز لذت ببرد به خاطر روح پاکی که داشت خواب های قشنگی میدید زینب با دلش زندگی می کرد به خاطر همین خیلی دوست داشتنی بود
ادامه دارد....
نویسنده:معصومه رامهرمزی
(کپیباذکرصلواتبرایظهورحلالاست) 💚
🌼🌼#من_میترا_نیستم🌼🌼
قسمت چهل
او به شرکت در کلاس های اعتقادی و اخلاقی علاقه داشت و در کنار درس و مدرسه در کلاس های عقیدتی بسیج و جامعه زنان شرکت میکرد.
جامعه زنان در خیابان فردوسی قرار داشت .استاد کلاس اخلاق زینب آقای «هویدافر» بود او و خواهرش هردو از معلم های دوره عقیدتی بودند.
آقای هویدافر در یکی از جلسات از همه افراد کلاس خواست که دعای نور حضرت زهرا را حفظ کنند و در همان جلسه تاکید زیادی روی دعای نور کرد و قول داد بعد از حفظ دعا توسط افراد کلاس، تفسیرش را هم درس بدهد.
زینب همان شب در خانه دعا را حفظ کرد شب که خوابید خواب عجیبی دید و صبح خوابش را برای من تعریف کرد.
او دید که یک زن سیاه پوش در کنارش می نشیند و دعای نور را برایش تفسیر می کند آنقدر زیبا تفسیر را می گوید که زینب در خواب گریه میکند.
زینب در همان عالم خواب وقتی تفسیر دعا را یاد میگیرد به یک گروه کودک یاد می دهد. کودکانی که در حکم بزرگان بودند.
او دعای نور را در خواب می خواند البته نه خواندن عادی بلکه از عمق وجود.
هنگامی که زینب دعا را میخوانده رودخانه و زمین و کوه هم گریه می کردند زینب آن شب در عالم خواب حرفهایی شنید و صحنه هایی دید که خبر از یک عالم دیگر می داد.
او از من خواست که خوابش را برای هیچکس حتی مادرم تعریف نکنم با وجود روحیه معنوی اش در جمع دوستان و خانواده رفتارش خیلی عادی بود.
با خوش رویی و لبخند با همه برخورد میکرد. یک روز قرار بود از طرف جامعه زنان به اردو بروند صبح زود با هم از خانه بیرون رفتیم.
قرار بود او را به جامعه زنان برسانم و خودم به خانه برگردم آن جا که رسیدیم تعدادی دانش آموز و معلم جمع شده بودند.
تا رسیدیم زینب رفت و یک سفره نان آورد و مقداری پنیر و خرما هم که از قبل تهیه کرده بودند روی سفره گذاشت و خیلی فرز و زرنگ نان و پنیر و خرما را لقمه درست می کرد و در کیسه فریزر میگذاشت تا در اردو به دخترها بدهد.
خیلی از معلم ها نشسته بودند و نگاه میکردند اما زینب تند تند کار میکرد من بعد از رساندن زینب به آنجا به خانه برگشتم.
در مسیر برگشت به خانه به این فکر می کردم که او خیلی زود توانسته بود آدمهایی مثل خودش را پیدا کند و با جوّ شهر کنار اید
ادامه دارد....
نویسنده:معصومه رامهرمزی
(کپیباذکرصلواتبرایظهورحلالاست)💚
❤ عشق یعنی
هر زمان یادش کنم بی اختیار
قطره یِ اشکی
فرو ریزد از این چشمانِ تار 🥀🍃
❤ عشق یعنی
لک زده قلبم به دیدارش
ولی تا به کِی باشم
نمیدانم چُنین چشم انتظار 🌼🍃
#اللهـم_عجـل_لولیـک_الفـرج 🤲 🌼
✋سلام بر قطب عالم امکان 🌼🍃
صبحت بخیر آقا جانم ❤️
#دلنوشته_مهدوی
▫️من بیتو بمانم؟؟
گمان مبر!
اگر هنوز در امتداد این میلههای بیانتهای جدائی
تاب آوردم؛ به انتظار ملاقات نشستهام،
وگرنه کیست که در این حجم قفس؛
آن هم بیهمنفس دلخوش به ماندن باشد...
▫️دلنگرانم!
مباد که به حکم «لن ترانی»
در حبس ابدِ فراق،
عمر پایانپذیرد و این درمانده نبیند عهد وصال را...
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#امام_زمان_سرباز_میخواد
آخرالزمان و افزایش حضور شیاطین در زمین!
حملات بیشتر شده و بیشتر هم میشه ....
حواسمون باشه از خیمه امام زمان بیرون نباشیم....
خیلی مهمه حتما نگاه کنید