فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
─𝐥𝐨𝐯𝐞 ᥫ᭡ 𝐲𝐨𝐮─
صبـح یعنی
تار موهایت به هم آمیختن
از لبانت چای خوشرنگ
غزل را ریختن
چشم درچشم تـو و
دیدار لبها در سکوت
دست را چون حلقه ای
بر گردنت آویختن
صبح بخیر،،
دلیل هر صبح بیدار شدن من 💋
•••••❥•Jσιη 👉🏼 @proziba
─𝐥𝐨𝐯𝐞 ᥫ᭡ 𝐲𝐨𝐮─
به زندگیت جزئیات قشنگ وشاد اضافه کن؛
خوشبختی یه چیز بزرگ نیست،
مجموعه چیزهای کوچیکُ خوبیه که باید
دونه دونه شون روبسازیم...🌱
روزتون بخیر💞
•••••❥•Jσιη 👉🏼 @proziba
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
─𝐥𝐨𝐯𝐞 ᥫ᭡ 𝐲𝐨𝐮─
السلام علیک یا اباعبدالله🩶
•••••❥•Jσιη 👉🏼 @proziba
AUD-20220802-WA0083.mp3
4.76M
🎙#رضانریمانی
🎼 منو یکم ببین
🚩 اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ وَ عَلَى الاَْرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِناَّئِکَ🚩
☞🎵🎶 @proziba 🎶🎵☜
🌸💜🌱🌈
❤🍂💋
🌺🦋
*
#مــن_بــا_تــو
✍لـیـلــے سـلـطـانــے
🌹قـسـمـت سـیـزدهــم
*
ڪتاب رو گذاشتم تو ڪیفم،نمیتونستم درس بخونم،تو شوڪ رفتار دیروز امین و عاطفہ بودم!نمیخواستم فڪر و خیال ڪنم،مشغول سالاد درست ڪردن شدم،مادرم وارد خونہ شد همونطور ڪہ چادرش رو آویزون میڪرد گفت:هانیہ بلا،چرا بہ من نگفتے؟
با تعجب نگاهش ڪردم.
_چیو نگفتم مامان؟
رو بہ روم ایستاد
_قضیہ امین!
بدنم بے حس شد،بہ زور آب دهنم رو قورت دادم،زل زدم بہ چشم هاش.
_چہ قضیہ اے؟!
_یعنے تو خبر نداشتے؟
_نمیفهمم چے میگے مامان!
_قضیہ خواستگارے دیگہ!
نفسم بند اومد،خواستگارے چہ صیغہ اے بود؟!
بہ زور گفتم:چہ خواستگارے اے؟! _امشب خواستگارے امینہ! خواستگارے؟امین؟!ڪلمات برام قابل هضم نبود،براے قلب بے تابم غریبہ بودن،قلبے ڪہ بہ عشق امین مے طپید،با صداے امین جون میگرفت،مگہ دوستم نداشت؟مگہ نگفت هانیہ؟هانیہ اے ڪہ چاشنیش یڪ دنیا عشق بود؟غیر ممڪن بود!
_هانیہ دستتو چے ڪار ڪردے؟! انقدر وجودم بے حس شدہ بود ڪہ نفهمیدم دستم رو بریدم!اما این دستم نبود ڪہ بریدہ شد این رشتہ عشق من بہ امین بود ڪہ پارہ شدہ بود،باید مطمئن میشدم،با سردرگمے و قدم هاے لرزون رفتم سمت ظرف شویے تا آب سرد بگیرم بہ قلب آتیش گرفتم پس انگشتم رو گرفتم زیر آب!
_ام ..چیزہ..حالا خالہ فاطمہ ڪے رو در نظر گرفتہ؟
_فاطمہ خودشم تعجب ڪردہ بود،امین خودش دخترہ رو معرفے ڪردہ از هم دانشگاهیاشہ!
قلبم افتاد،شڪست،خورد شد!
لبم رو بہ دندون گرفتم تا اشڪ هام سرازیر نشہ،داشتم خفہ میشدم!
حضور مادرم رو ڪنارم احساس ڪردم.
_هانیہ خوبے؟رنگ بہ رو ندارے! چیزے نگفتم با حرف بعدیش انگار یڪ سطل آب سرد ریختن رو سرم!
_فڪرڪردم دلبستگے دورہ نوجوونیت تموم شدہ!
از مادر ڪے نزدیڪ تر؟!
ساڪت رفتم سمت اتاقم،میدونستم مادرم صبر میڪنہ تا حالم بهتر بشہ بعد بیاد آرومم ڪنہ!
تمام بدنم سست شدہ بود،طبق عادت همیشگے حیاطشون رو نگاہ ڪردم و دیدمش با...
با ڪت و شلوار....
چقدر بهش میومد!نگاهم همراہ شد با بالا اومدن سرش و چشم تو چشم شدنمون،نگاهش سرد نبود اما با احساس هم نبود بلڪہ شڪے بود بین عشق و چیزے ڪہ نمیتونستم بفهمم!
این صحنہ رو دیدہ بودم تو خوابم،سرڪلاس،موقع غذا خوردن اما قرار بود شب خواستگارے مون باشہ،من با خجالت از پشت پنجرہ برم ڪنار،امین سرش رو بندازہ پایین و لبخندے از جنس عشق و خجالت و خوشحالے بزنہ،بیان خونہ مون همونطور ڪہ سر بہ زیرِ دستہ گل رو بدہ دستم بعد....
دیگہ نتونستم طاقت بیارم زانو زدم داشتم خفہ میشدم احساس میڪردم تو وجودم آتیش روشن ڪردن،بہ پهناے تمام عاشقانہ هام گریہ ڪردم گریہ اے از عمق وجود دخترانہ ام در حالے ڪہ دستم روے قلبم بود و با هق هق نالہ ڪردم:آخ قلبم...
•••••❥•Jσιη👇🏻🐼🍓
💟 @proziba
22.72M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
─𝐥𝐨𝐯𝐞 ᥫ᭡ 𝐲𝐨𝐮─
السلام علی الرضیع الصغیر🤍
•••••❥•Jσιη 👉🏼 @proziba
1_12534090634.mp3
9.75M
🎙#محمدحسین_حدادیان
🎼 حنجراصغر
🚩 اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ وَ عَلَى الاَْرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِناَّئِکَ🚩
☞🎵🎶 @proziba 🎶🎵☜
🌸💜🌱🌈
❤🍂💋
🌺🦋
#رمان
#اجبار
#پارت۲۳۹
سکوت کرد. فقط به من خیره شد.
آن قدر عمیق و معنادار که دردم آمد.
بغض آلود پرسیدم:
-چی کار کنم حسن نیتمو بهت ثابت کنم؟ چیکار کنم که متوجه شی من چقد پشیمونم؟ چیکار کنم باورم کنی؟ بگو
سعی کرد حرفم را تصحیح کند
--منظورت اینه که میخوای بهم ثابت کنی که به غلط کردن افتادی؟
با درد تأییدش کردم
-آره میخوام ثابت کنم که به غلط کردن افتادم
--آها خیلی خب پس آزادی شغلی که برات جور کردمو داشته باشی چون من مثل تو بیشرف نیستم بخوام و بتونم نون کسی و
آجر کنم! ولی یه ولی داره، ولی بقیه ی چیزایی که من برات خریدم یعنی ،موبایل ماشین ،لباس ،هرچی همه شو میذاری همینجا و بعد گم میشی میری من الان از خونه میرم، ساعت هشت صبح فردا بر میگردم وقتی که برگشتم بهتره که اینجا نبینمت بهتره که گم شده باشی
صدای ماتم زده ام بیش از حد خفه و بی رمق بود:
-میرم تا قبل اومدنت میرم نمیذارم چشمت دوباره به من بیفته داغت تازه بشه.
نزدیکم شد. در یک قدمی ام ایستاد. دیگر غمگین نبود، بلکه تنها خشمگین بود
--فکر میکردم تو با خانواده ت فرق داری ولی فهمیدم توام لنگه ی همون پدر و مادری که دزد بزرگ شدی، امیدوارم این آخرین باری باشه که قیافه ی نحستو میبینم، بدرود.
رفت. در را چنان پشت سرش کوبید که لرزیدم روی زمین سر خوردم همان جا روی پارکتهای سرد سالن نشستم. حرف هایش دوباره و دوباره توی گوشهایم پیچیدند:
«فکر میکردم تو با خانواده ت فرق داری ولی فهمیدم توام لنگه ی همون پدر و مادری که دزد بزرگ شدی!»
نتیجه ی استفراغ کردن بیرحمانه ی آن کلمات، توی صورتم به جنون رسیدن من بود.
طوری که دستانم را روی گوشهایم گذاشتم و تا میتوانستم خشمم را با جیغ زدن تخلیه کردم من از اینکه بچه ی همچین پدر و مادری باشم متنفر بودم بیزار
بودم!
آن قدر جیغ زدم و گریه کردم که کمی آرام شدم.
می رفتم. من باید میرفتم
به آشپزخانه برگشتم فوری چراغ را روشن کردم سرم داشت از فرط درد میترکید روبه روی سینک ظرف شویی قرار گرفتم تندتند به صورتم آب پاشیدم به حدی خشونت آمیز این کار را انجام میدادم که به دنبال صورت و گردنم بلوزم هم خیس شد و به بالاتنه ام چسبید.
مشغول جمع کردن میز شام شدم ظرفهای کثیف را توی ماشین ظرف شویی انداختم.
بعد هم به طبقه ی بالا رفتم
من احتیاج داشتم به حمام بروم و پیش از رفتن، دوش بگیرم.
•••••❥•Jσιη👇🏻🐼🍓
💟 @proziba
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
─𝐥𝐨𝐯𝐞 ᥫ᭡ 𝐲𝐨𝐮─
السلام علیک ایها الطفل الرضیع🩶
•••••❥•Jσιη 👉🏼 @proziba
YEKNET.IR - shor - shabe 7 muharram 1401 -banifatemehi (2).mp3
3.59M
🎙#مجید_بنی_فاطمه
🎼 شب تا صبح میخونم برات لالایی
🚩 اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ وَ عَلَى الاَْرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِناَّئِکَ🚩
☞🎵🎶 @proziba 🎶🎵☜
🌸💜🌱🌈
❤🍂💋
🌺🦋
*
#مــن_بــا_تــو
✍لـیـلــے سـلـطـانــے
🌹قـسـمـت چـهـاردهــم
*
مادرم ڪہ از اتاق بیرون رفت،سریع از روے تخت خواب بلند شدم،ساعت دہ بود هنوز برنگشتہ بودن،خدایا روزے هزارتا صلوات میفرستم ماہ رمضون و ماہ محرم بہ فقرا غذا میدم بهش جواب رد بدن!
با گفتن این جملہ قطرہ اشڪے از گوشہ ے چشمم چڪید،تبم پایین نمے اومد داشتم میسوختم.
همونطور زل زدہ بودم بہ حیاطشون،چند دقیقہ گذشت نمیدونم چند دقیقہ ولے گذشت!
خالہ فاطمہ و عمو حسین وارد حیاط شدن پشت سرشون عاطفہ و امین وارد شدن،نفسم بند اومد ڪاش میفهمیدم چے شدہ؟!
همہ رفتن داخل خونہ اما امین نشست روے تخت!
ڪتش رو درآورد و گذاشت ڪنارش،انگار ناراحت بود خدایا یعنے بهش جواب منفے دادن؟!
بے اختیار آروم خندیدم،نیم رخش رو میدیدم،با اخم بہ زمین زل زدہ بود دستے بہ ریشش ڪشید و ڪلافہ سرش رو بلند ڪرد اما بہ رو بہ رو خیرہ شد!
چشماش رو بست و سرش رو تڪیہ داد بہ دیوار،زیر لب چیزایے میگفت!
از خوشحالے نمیدونستم چے ڪار ڪنم حتما جواب رد دادن ڪہ حالش خوب نیست!
خدایا عاشقتم،یعنے میشہ؟!
قلبم تند تند میزد،دستم رو گذاشتم روش اما دستم تندتر میلرزید!
دستم رو مشت ڪردم و نفس عمیقے ڪشیدم،هانیہ آروم باش هانیہ چیزے نیست!
نمیخواستم منو ببینہ اما پاهام اجازہ نمیدادن از ڪنار پنجرہ برم،چشم هام میخ شدہ بودن روش!
چشم هاش رو باز ڪرد و بے حال برگشت سمتم یادم رفت نفس بڪشم!
لبم رو گاز گرفتم،هانیہ چرا ایستادے؟تا ڪے میخواے ڪوچیڪ بشے؟!
ساڪت من دوستش دارم!
اما امین با دیدنم تعجب نڪرد!
از روے تخت بلند شد و رفت داخل خونہ!
قلبم گرفت،این چہ رفتارے بود؟!
چند لحظہ بعد دوبارہ برگشت،صداے موبایلم باعث شد از ڪنار پنجرہ فرار ڪنم!
با تعجب بہ صفحہ موبایلم ڪہ شمارہ عاطفہ روش افتادہ بود نگاہ ڪردم با تردید جواب دادم:بلہ!
جوابے نداد صداے نفس ڪشیدنش مے اومد،صداے نفس ڪشیدن امین!
با تعجب رفتم جلوے پنجرہ،ایستادہ بود نزدیڪ دیوارمون و موبایل رو بہ گوشش چسبوندہ بود!
صداش پیچید:نڪن هانیہ نڪن!
سرش رو بلند ڪرد و نگاهم ڪرد،باعجلہ رفت داخل خونہ!
چرا اینطورے میڪنہ خدایا؟!
صداے قلبم قطع نمیشد!موبایل روے با وسواس گذاشتم تو ڪشو!بوے صداے امینم رو میداد!
•••••❥•Jσιη👇🏻🐼🍓
💟 @proziba
51.97M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
─𝐥𝐨𝐯𝐞 ᥫ᭡ 𝐲𝐨𝐮─
السلام علیک یا اباعبدالله🩶
•••••❥•Jσιη 👉🏼 @proziba
─𝐥𝐨𝐯𝐞 ᥫ᭡ 𝐲𝐨𝐮─
یک حسین گفتم و غم ها همه از یادم رفت
همه ی دلخوشی ما ز جهان است حسین
#أنامجنونالحسین_علیهالسلام 🩶
•••••❥•Jσιη 👉🏼 @proziba
YEKNET.IR - roze 2 - shabe 1 fatemie 2 - 1401 - khalaj.mp3
7.5M
🎼 من ماندم و فاطمه جانم
🚩 اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ وَ عَلَى الاَْرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِناَّئِکَ🚩
☞🎵🎶 @proziba 🎶🎵☜
🌸💜🌱🌈
❤🍂💋
🌺🦋
#رمان
#اجبار
#پارت۲۴۰
مشغول جمع کردن میز شام شدم. ظرفهای کثیف را توی ماشین ظرف شویی انداختم
بعد هم به طبقه ی بالا رفتم
من احتیاج داشتم به حمام بروم و پیش از رفتن دوش بگیرم
یک ساعت بعد بود که در حال بستن چمدان چرخ دارم بودم اقلاً این چمدان متعلق به خودم بود هدیه ی علیرضا بود.
عصبی بودم از همه چیز و همه کس عصبی بودم. آن قدر که دستانم میلرزیدند میلرزیدند و من کماکان لوازمی که متعلق به خودم بودند را درون چمدان بنفشم جای میدادم. بعد از این که زیپ چمدان را بستم سراغ ساک دستی ام رفتمـ بعدش هم سیم کارتم را از توی گوشی اهدایی اردشیر در آوردم و آن را دوباره داخل گوشی قدیمی ام که نگهش داشته بودم گذاشتم.
الان وقت رفتن نبود باید لااقل کمی میخوابیدم. روی تخت خزیدم یقیناً این آخرین باری بود که سرم را روی همچین تخت نرم و راحتی میگذاشتم روی تنم پتو کشیدم هر چقدر سعی کردم خودم را با دلداری دادن آرام کنم، نشد. قطره اشکی از گوشه ی چشمم آزاد شد و روی بالش غلتید.
بیشترین چیزی که آزارم میداد ریخته شدن آبرویم در مقابل بردیا بود ماجرا را که می شنید چه فکری درباره ام میکرد؟ خوشحال میشد که در موردم درست فکر کرده بود؟ یا ناراحت میشد که من یک تنه دل عمویش را شکسته بودم؟
گریه ام شدید شد لعنت که او هنوز هم برایم اهمیت داشت صورتم را به بالش فشردم
رفت آبروم رفت حیثیتم رفت. همه چیزم رفت! له شدم خرد شدم شکستم الان چی فکر میکنه درباره ی من؟
اشک بود که از چشمهایم میبارید
فکر میکنه من ه. ر. ز. ه م؟ دزدم؟ مفت خورم؟ بی شرفم؟ چی فکر میکنه درباره م؟ چی فکر میکنه؟
آن قدر اشک ریختم که نفهمیدم کی خوابم برد. آخرین باری که این همه گریه کرده بودم روزی بود که از علیرضا جدا شدم.
حول وحوش چهار صبح از خواب پریدم صبحانه نخوردم باید امروز را مرخصی میگرفتم
مانتوی ضخیم و پاییزه ام را به تن پوشیدم روسری کلفتم را هم انداختم آرایشی نکردم
چمدان ساک دستی و کیفم را برداشتم و بعد آژانس گرفتم.
رفتم حتی برنگشتم پشت سرم را نگاه کنم. دقایقی بعد بود که برای همیشه از خانه ی اردشیر رفتم
عاقبت من کسی بودم که او را ترک کردم
•••••❥•Jσιη👇🏻🐼🍓
💟 @proziba
33.6M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
─𝐥𝐨𝐯𝐞 ᥫ᭡ 𝐲𝐨𝐮─
السلام علیک یا اباعبدالله🩶
•••••❥•Jσιη 👉🏼 @proziba
─𝐥𝐨𝐯𝐞 ᥫ᭡ 𝐲𝐨𝐮─
کربلا درسی که میگوید :
آیا حاضرید برای خدا از طفل شش ماهه خود
نیز بگذرید و در این راه فدا کنید ؟
•••••❥•Jσιη 👉🏼 @proziba
04 Shur 1.mp3
21.47M
🎙#نریمان_پناهی
🎼 عمه جان
🚩 اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ وَ عَلَى الاَْرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِناَّئِکَ🚩
☞🎵🎶 @proziba 🎶🎵☜
🌸💜🌱🌈
❤🍂💋
🌺🦋
*
#مــن_بــا_تــو
✍لـیـلــے سـلـطـانــے
🌹قـسـمـت پــانـزدهــم
*
عصبے پاهام رو تڪون میدادم،چند دقیقہ بعد شهریار اومد و سوار ماشین شد،بے حرف ماشین رو،روشن ڪرد! رسیدیم سر خیابون ڪہ ماشین پدر امین رو دیدم،چندتا ماشین هم پشت سرشون مے اومد!
سریع سرم رو برگردوندم،شهریار سرعتش رو بیشتر ڪرد.
نفس عمیقے ڪشیدم،مثلا براے رفع خستگے امتحان ها داشتم میرفتم باغ عمہ تو ڪرج،داشتم فرار میڪردم! اولین بار ڪہ مادرم این پیشنهاد رو داد قبول نڪردم،تحمل شلوغے رو نداشتم حتے دوست نداشتم خونہ باشم!
دلم میخواست یہ جاے تاریڪ تنها تنهاے باشم!
ڪار این روزهام شدہ بود یا آهنگ گوش دادن بہ قدرے ڪہ قلبم درد بگیرہ یا تو خونہ راہ رفتن تا پاهام خستہ بشن!
بے قرارے میڪردم،عصبے میشدم بهونہ میگرفتم اما باز آروم نمیشدم از همہ بدتر این تب لعنتے بود ڪہ دست از سرم برنمیداشت!
شیشہ ماشین رو دادم پایین و سرم رو بردم بیرون بلڪہ باد بهمن ماہ آتیشم رو سرد ڪنہ! شهریار با مهربونے گفت:هانیہ سرتو ندہ بیرون خطرناڪہ! چیزے نگفتم و شیشہ رو دادم بالا! با این همہ حال بد فقط خجالتم ڪم بود!
مادر و پدرم فهمیدہ بودن و از همہ مهمتر شهریار! وقتے دید ساڪتم بہ شوخے گفت:اہ جمع ڪن بساط لوسے بازے رو دخترہ ے لوس!
اما باز چیزے نگفتم!
برگشت سمتم و با ناراحتے نگاهم ڪرد،دستش رو گذاشت روے پیشونیم!
با نگرانے گفت:هانیہ چقدر داغے!
آب دهنم رو قورت دادم و آروم گفتم:چیزیم نیست حتما سرما خوردم!
دروغ گفتم،من عشق خوردہ بودم! با بے طاقتے گفتم:شهریار میشہ شیشہ رو بدم پایین؟
بہ نشونہ مثبت سرش رو تڪون داد.
دوبارہ شیشہ رو دادم پایین،نگاهے بہ چادرم انداختم و بہ زور درش آوردم شهریار با تعجب نگاهم ڪرد اما چیزے نگفت!
چادرم رو از پنجرہ دادم بیرون و سپردم بہ دست باد! امروز عقد امین بود!
من بندہ ے امین بودم نہ خدا! دیگہ امینے نبود ڪہ بخوام بندگے ڪنم!
پس دلیل اون رفتارهاش چے بود؟!مطمئن بودم اشتباہ برداشت نڪردم اصلا همہ ش رو اشتباہ برداشت ڪردہ باشم هانیہ گفتن هاش چے؟!شب خواستگاریش ڪہ بهم زنگ زد چے؟!
با فڪر رفتار ضد و نقیضش قلبم وحشیانہ مے تپید! دوبارہ اشڪ هام بہ سمت چشمم هجوم آوردن،چشم هام رو بستم تا سرازیر نشن،این مردے ڪہ ڪنارم نشستہ بود،برادرم بود و اشڪ هاے من شاهرگش!
مهم نبود جسم و روحم خفہ میشہ!
•••••❥•Jσιη👇🏻🐼🍓
💟 @proziba
22.44M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
─𝐥𝐨𝐯𝐞 ᥫ᭡ 𝐲𝐨𝐮─
السلام علیک یا اباعبدالله🩶
•••••❥•Jσιη 👉🏼 @proziba
─𝐥𝐨𝐯𝐞 ᥫ᭡ 𝐲𝐨𝐮─
ازبچگی
درگیرعشقیبودیم
کههرچهبزرگترمیشویم
بیشتردرگیرشمیشویم(:
💚یا ابوالفضل العباس💚
•••••❥•Jσιη 👉🏼 @proziba
مداحی آنلاین - حالم خرابه - طاهری.mp3
8.28M
🎙#حسین_طاهری
🎼 حالم خرابه
🚩 اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ وَ عَلَى الاَْرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِناَّئِکَ🚩
☞🎵🎶 @proziba 🎶🎵☜