Kojaye Ghalbamo Zadi @musicir.mp3
7.07M
🎙#رضا_صادقی
🎼 کجای قلبمو زدی💗
●━━━━━━───────⇆
◁ㅤㅤ❚❚ㅤㅤ▷ㅤㅤ
ㅤ
یه جایی تو قلبم❤️
☞🎵🎶 @proziba 🎶🎵☜
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
─𝐥𝐨𝐯𝐞 ᥫ᭡ 𝐲𝐨𝐮─
موند به قلبم حسرتش💞
بدست بیارمت💞
•••••❥•Jσιη 👉🏼 @proziba
─𝐥𝐨𝐯𝐞 ᥫ᭡ 𝐲𝐨𝐮─
من از دار دنیا فقط تو رو دارم💞
که باهات حرف بزنم،منتظرت بمونم
دلتنگت بشم،نگرانت بشم💞
رو کارات حساس بشم؛ متوجهی؟!
فقط تویی که اینقد واسه من مهمی!💞
•••••❥•Jσιη 👉🏼 @proziba
─𝐥𝐨𝐯𝐞 ᥫ᭡ 𝐲𝐨𝐮─
«تـو» را چـه بنامم جز نَفَس
کـه بـود و نبـود تـــو
بود و نبود من است!💞🦋💋
•••••❥•Jσιη 👉🏼 @proziba
Mehrzad-Esfandiyari-Tooye-In-Hava-320.mp3
8.17M
🎙#مهرزاد_اسفندیاری
🎼 توی این هوا💝
●━━━━━━───────⇆
◁ㅤㅤ❚❚ㅤㅤ▷ㅤㅤ
بزار زیر بارو بگیرم دستاتو❤️ㅤ
☞🎵🎶 @proziba 🎶🎵☜
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
─𝐥𝐨𝐯𝐞 ᥫ᭡ 𝐲𝐨𝐮─
اخ داره دام میره برات💞
•••••❥•Jσιη 👉🏼 @proziba
─𝐥𝐨𝐯𝐞 ᥫ᭡ 𝐲𝐨𝐮─
عاشق این عاشقانه ی
محمود درویش شدم
همونجایی که گفته:
تــــــو باقهوهام
درلذت و تلخی
وعادت همانند شــــــدی...❤️🖇
•••••❥•Jσιη 👉🏼 @proziba
─𝐥𝐨𝐯𝐞 ᥫ᭡ 𝐲𝐨𝐮─
🌙♥️🌟پایان شب من باش
چون جای درنگی نیست
🌙♥️🌟جز عشق برای ما
پایان قشنگی نیست
🌙♥️🌟شبت بی دلتنگی زندگیم
•••••❥•Jσιη 👉🏼 @proziba
─𝐥𝐨𝐯𝐞 ᥫ᭡ 𝐲𝐨𝐮─
همیشه خطابهای قرآن رو حس
میکنم خدا با منه ..
مخصوصا وقتی میرسم به آیهی
فاصبر لحكم ربك فإنك باعيننا ...
من مطمئنم خدا من رو هم همینقدر عزیز
میدونه و خب خدا عند ظن ماست✨🌚
شبتون بهشت✨🌚
•••••❥•Jσιη 👉🏼 @proziba
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
─𝐥𝐨𝐯𝐞 ᥫ᭡ 𝐲𝐨𝐮─
خورشید نه!
این یادِ توست
که هر صبح طلوع میکند در من!
#صبح_بخیر_عشق_جانم 😘💋💞
•••••❥•Jσιη 👉🏼 @proziba
─𝐥𝐨𝐯𝐞 ᥫ᭡ 𝐲𝐨𝐮─
برای رسیدن به موفقیت در زندگی،
باید چیزی را پیدا کنید که به آن بچسبید، چیزی برای ایجاد انگیزه در شما،
چیزی برای الهام بخشیدن به شما
روزتون بخیر🩵🌱
•••••❥•Jσιη 👉🏼 @proziba
audio-2025574304.mp3
1.34M
🎙#کارن_همایونفر
🎼 سفر سبز💚
●━━━━━━───────⇆
◁ㅤㅤ❚❚ㅤㅤ▷ㅤㅤ
بی کلام❤️ㅤ
☞🎵🎶 @proziba 🎶🎵☜
🌸💜🌱🌈
❤🍂💋
🌺🦋
#رمان
#اجبار
#پارت۹۵
بعداز حمام، مشغول چیدن لوازممان درون اتاق شدم کارم که به اتمام رسید، رژلبی
صورتی مالیدم و شالی روی موهایم انداختم.
اردشیر هنوز از حمام بیرون نیامده بود حوصله ام سر رفت.
اتاق مان پنجره ای شیشه ای و قدی داشت که درست در کنار تخت خواب بود. پنجره را باز کردم به شنهای ساحل و امواج آرام دریا چشم دوختم چقدر زیبا بود. نسیم ملایم و نوازشگری می وزید. چشمهای آهویی ام را چند ثانیه ای بستم و در حالی که دستانم را آزادانه باز کرده بودم اجازه دادم نوازشم کند. به حدی آرام شده بودم که سابقه نداشت. آن قدر که دلم میخواست از اتاق بیرون بروم.
تخت خوابی که تاج مخمل و بلندی داشت را مرتب کردم بعد هم بیرون رفتم و در را پشت سرم بستم.
چهار اتاق در محوطه ی طبقه بالا وجود داشت سرویس بهداشتی هم داشت. پنجره های قدی و شیشه ای این جا هم حضور داشتند و در کنارشان یک دست مبل راحتی چیده شده بود. لبخند ریزی به روی آن فوتبال دستی که جایش کنج محوطه بود پاشیدم
از پله ها پایین رفتم. سالن سوت و کور بود تلویزیون خاموش بود. مبلهای اسپرت خالی بودند البته پنجره ها باز بودند.
سروصدایی که از داخل آشپزخانه می آمد، موفق شد و من را به آنسو کشید.
بردیا را دیدم که داشت میز هشت نفره ناهار را میچید غذا را از بیرون سفارش داده بود چلوکباب همراه با مخلفات
متوجه حضورم شده بود؟ نمیدانستم چرا که واکنش نشان نمیداد. اخم ریزی داشت.
پیش روی کردم. عطر خوش غذا زیر بینی ام پیچید. نزدیکش ایستادم
-آقا بردیا کمکتون کنم؟
این بار همان طور که پشت به من مقابل سینک ظرف شویی ایستاده بود
و یخ می شکست جواب داد
---نه!
قلبم از این همه سردی یخ زد. لبم را فرو بردم
-من اشتباه کردم؟ کاری کردم؟
تکه یخهای شکسته شده را درون پارچ انداخت
---نه!
آن قدر اضطراب داشتم که مفصل انگشتانم را شکاندم
-آخه با من حرف نمیزنید
در یک آن، سرش با ضرب به سمتم چرخید و طوری به رویم توپید که قلبم ثانیه ای شکافته شدن قفسه ی سینه ام را طلبید
---انقد انگشتات و نشکون داری رو اعصابم رژه میری
•••••❥•Jσιη👇🏻🐼🍓
💟 @proziba
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
─𝐥𝐨𝐯𝐞 ᥫ᭡ 𝐲𝐨𝐮─
دیگه دستا ندارم ندارم 💞
•••••❥•Jσιη 👉🏼 @proziba
─𝐥𝐨𝐯𝐞 ᥫ᭡ 𝐲𝐨𝐮─
عطر خواستنت
تمام قلمرو احساسم
راگرفته
و من برای همیشه
بنده ی چشمانِ
مهر گستر توام💞🦋💋
•••••❥•Jσιη 👉🏼 @proziba