eitaa logo
پایگاه ثارالله مسجد الزهرا(س) 🇮🇷
180 دنبال‌کننده
3.8هزار عکس
2.2هزار ویدیو
131 فایل
پایگاه ثارالله مسجد الزهرا(س) زرین شهر استان اصفهان ارائه گزارش فعالیت های انجام شده در پایگاه ارائه مطالب روشنگری سیاسی، اجتماعی، عقیدتی و... مطالب مناسبتی و اموزشی برگزاری مسابقات 💐💐💐 🆔 @ahgh1379 اللّهمَّ‌عَجِّلْ‌لِوَلِیِّڪَ‌الفَرَج❤🌺
مشاهده در ایتا
دانلود
🌹 ⁣ هیچ وقت یادم نمی رود: ⁣ روزی کفش های خودشان را که واکس می زدند، ⁣ کفش های مهدی، پسر ارشدمان را هم واکس زدند.⁣ گفتم: «چرا این کار را کردید؟» ⁣ گفت: « من نمی توانم مستقیم به پسرم بگویم که این کار را انجام بده، چون جوان است و امکان دارد به او بَربخورد.⁣ میخواهم کفش هایش را واکس بزنم و عملاً این کار را به او بیاموزم.⁣ ⁣📕کتاب طلایه‌داران نور 🖋خاطره ای از شهید صیاد شیرازی⁣ 💐 💐 @psarallahh
🌹 مادر حاج قاسم سلیمانی که از دنیا رفتند، پس از چند روز با جمعی از خبرنگاران تصمیم گرفتیم برای عرض تسلیت به روستای قنات ملک برویم. با هماهنگی قبلی، روزی که سردار هم در روستا حضور داشتند، عازم شدیم. وقتی رسیدیم ایشان را دیدیم که کنار قبر مادرشان نشسته و فاتحه می‌خوانند. بعد از سلام و احوال پرسی، به ما گفت: «من به منزل می‌روم. شما هم فاتحه بخوانید و بیایید.» بعد از قرائت فاتحه به منزل پدری ایشان رفتیم.... گفت: « همیشه دلم می‌خواست کف پای مادرم را ببوسم ولی نمی‌دانم چرا توفیق نصیبم نمی‌شد. آخرین بار قبل از مرگ مادرم که اینجا آمدم بالاخره سعادت پیدا کردم.... با خودم فکر می‌کردم حتماً رفتنی‌ام که خدا توفیق داد و این حاجتم برآورده شد.» سردار درحالی که اشک جاری شده بر گونه‌هایش را پاک می‌کرد، گفت: «نمی‌دانستم دیگر این پاهای خسته را نخواهم دید تا فرصت بوسیدن داشته باشم.» 📚 رد پای گل سرخ، ص18 ؛ انتشارات زائر رضوی 🖋خاطره ای از قاسم سلیمانی ▫️ ▫️ ❣️@psarallahh
🌹 ♦️دیده بوسی از مأموریت که برمی‌گشت، مستقیم می‌آمد خانه‌ی ما. میدانست خانم و بچه‌هایش چشم انتظار دیدنش هستند؛ ولی در حد چند دقیقه هم که شده بود، سری میزد. جلوی رواق خانه، احوالپرسی و دیده بوسی میکردیم. بعد هم خداحافظی می‌کرد و می‌رفت خانه خودشان. بعد دوباره با خانم و بچه‌هایش می‌آمد و سری بِهمان می‌زد. قبـل از رسـیدن بـه خانـه، چندبـار بین راه تمـاس می‌گرفت تا ببینید اگر چیزی نیاز داریم، بخرد؛ مثلاً زنگ می‌زد و می‌گفت: ببیند ا گر چیزی نیاز داریم، بخرد؛ مثلاً «من میدان امام هستم...، من نزدیک بازار هستم، چیزی نمی‌خواهید؟» 📚 رد پای گل سرخ، ص۱۹ ؛ انتشارات زائر رضوی 🖋خاطره ای از محمود رادمهر ▫️ ▫️ ❣️@psarallahh
🌹 🤝پایه رفاقت محمدرضا پایه رفاقت بود و هر وقت با بچه‌ها برای رفتن بـه هیئت یا تفریح برنامه‌ریزی می‌کردیم، با ما همراه می‌شد. تنها جایی که قید همراهی با ما را می‌زد، زمانی بود که خانواده‌اش چیز دیگری می‌گفتند. دعوت ما را رد می‌کرد و با آنها می‌رفت. به شدت مطیع حرف پدر و مادرش بود. هرچه آنها می‌گفتند، در اولویت بود؛ درصورتیکه هر کدام از ما، ممکن بود به خاطر همراهی با رفقا، برنامه‌های خانوادگی‌مان را کنسل کنیم؛ ولی محمدرضا از این اخلاق‌ها نداشت. 📚 رد پای گل سرخ، ص۱۹ ؛ انتشارات زائر رضوی 🖋خاطره ای از محمدرضا دهقان امیری ▫️ ▫️ @psarallahh