سلام بچهها از اونجایی که دو سه روز دیگه سال تموم میشه و همه توی چنلشون از ادمای مهم زندگیشون تشکر کردن، منم وظیفه خودم دونستم که ازتون قدردانی کنم😭🙏🏻
امیدوارم بچههای گپ پوتیتو هدز، موکو، رونان،سان، اون خانومی که میخواست بره هنر، شخص ایکس، اون ومپایری که میخواست ساعت سه بیاد خونمون، عمو جفری که خیلی جدی به شوخیای بی مزم گوش میداد، اونی که گیر زودیاک بود😭، دانی، اون خانومی که مریجین میدید، الیزابت و بقیه خواهرزادههای خوشگلم سال خیلی خوبی رو داشته باشن.چشم حسوداتون بترکه ایشالا🕯
خوشحالم که امسال تونستیم یه رابطه صمیمانه بینمون به وجود بیاریم و قول بدین سال بعد و سالهای بعد این رابطه رو نگه داریم. خیلی دوستتون دارم💞
آبی بچه باحال اینجا، اریکو که خیلی بهمون کمک کرد، سها و پارمیس که تئوریای خوشگل میدادن، ربکایی که توی بحثا درمورد قاتلا خیلی قدر بود، تهمینه با صدای نازش، همسایهها و کیمیا که منو حمایت عاطفی میکرد همشون سالی پر از خبرای خوب داشته باشن. امیدوارم همشون، و همتون، امسال به هرچیزی که میخواین برسین یا حداقل یه قدم به رسیدن بهش نزدیک بشین.
ما اینجا مشتاق شنیدن خبرای خوب از شماییم و خوشحالیم که هرچه قدر کم، اما یه جایی توی ذهنتون داریم. 💞
سلام بچهها چهارشنبه سوریتون خیلی خیلی مبارک باشه، امروز با یه قاتل سریالی دیگه همراهتونیم.
آشنایی با قاتل
دانیل کامارگو توی بیست و دوم ژانویه سال ۱۹۳۰ توی یه خانواده ثروتمند ساکن آند کلمبیا به دنیا اومد. اگه درمورد خانوادش بپرسید پدرش یه تاجر محلی و مادرش، ترزا باربوسا همسر دوم پدرش بود. اون یه خواهرناتنی بزرگتر هم داشت. وقتی دانیل سه ساله بود مادرش از دنیا رفت و پدرش کمی بعد دوباره با یه زن دیگه ازدواج کرد.
دانیل از اون قاتلای باهوش بود توی مدرسه خوب عمل میکرد.(میگن ضریب هوشیش ۱۱۶ بود ولی خب)
پدرش خیلی به اون تو سری میزد و بهش میگفت تو بی فایدهای که در نهایت باعث شد دانیل علاقش به تعامل با پدرش رو از دست بده و از طرف دیگه اون توانایی دروغ گفتنش رو قوی کنه.
دنیل از نظر عاطفی چندان قوی نبود و بیشتر از خانوادش به تجارت علاقه داشت. بچگیاش تحت تاثیر نامادریش دیوسلینا فرناندز بود. دیوسلینا زمان ازدواجش یه نووجوون بود و ارزوی داشتن یه دختر رو داشت که متوجه شد نمیتونه بچه دار بشه. به خاطر همین کلا به هم خورد و بچه های ناتنیش رو مجبور میکرد تا لباسای پایین تنش رو در بیارن و این هم با یه چیز شلاق مانند میزد بهشون تا تنبیه بشه.
همین رفتارا باعث شده بود تا دانیل هم تمایلات خشونت امیز پیدا کنه و توی مدرسه درگیر بشه اما وقتی درگیر شد دیوسلینا با همین روش تنبیهش کرد. دیوسلینا اونو مجبور کرد تا لباس دخترونه بپوشه و به همکلاسیاش گفت تا بیان اونو ببینن همین باعث شد که اون همه محبوبیتش رو از دست بده.
توی اوایل دهه چهل دانیل به یه مدرسه شبانه روزی پسرونه رفت و اونجا هم از نظر اکادمیک خوب عمل کرد تا اینکه خانوادش درگیر مشکلات اقتصادی شدن و اون دیگه نتونست درسشو ادامه بده. دانیل درسش رو رها کرد و به عنوان فروشنده خونه وارد بازار کار شد. توی این روند اون متوجه شد که چقدر متقاعد کردن و فریب دادن مردم پایتخت راحته. توی سال ۱۹۵۷ اون با یه مشتری جوون رابطه برقرار میکنه و راضیش میکنه تا بعد از چند بار قرار گذاشتن باهم یه خونه رو اجاره کنن. با این حال هزینهها بیشتر از انتظارش بوده و اون با سرقت تونسته هزینه ها رو حل کنه. یه بار هم دستگیر میشه که فرار میکنه. توی سال ۱۹۶۲ اون با یه زن دیگه اشنا میشه و با وجود اینکه اون دوتا بچه داشت بازم عاشقش میشه و باهم نامزد میکنن اما دنیل بعد از نامزدی متوجه میشه زنش باکـ ره نیست و بیخیالش میشه.
جنایات
به گفته خود دانیل اون از روسپیا متنفر بود و اونا هم از اون بیزار بودن. دانیل میگفت اون از بیماریای اونا میترسید.
دانیل در ابتدا میخواست به نامزدیش با اون زن پایان بده اما فهمید که نمیتونه پس یه حرکت کاملا هوشمندانه(🤣) زد و همسرش رو متقاعد کرد تا دخترای خوشگل باکـ ره رو واسش بیاره تا کمبود خودشو جبران کنه، اونم قبول کرد و پنج تا دختر رو فریب داد تا بیان خونشون بعدشم اونا رو بیهوش کرد تا دانیل در حالی که اونا بیهوشن بهشون تـ جاوز کنه. این تا سال ۱۹۶۴ ادامه پیدا میکنه تا اینکه پنجمین قربانیش متوجه میشه و به پلیس گزارش میکنه. این زوج هم دستگیر میشن. دانیل ابتدا به سه سال حبس محکوم شد و بعد به هشت سال تغییر کرد. دانیل بعد از اینکه ازاد شد به برزیل رفت.
توی سال ۱۹۷۴ دانیل در حال قدم زدن توی خیابون بود که یه دختر نه ساله رو دید و اونو به یه منطقه خلوت کشوند و بهش تـ جاوز کرد. در اخر اون رو خفه کرد و جسدش رو همونجا رها کرد. به خاطر این جرم دستگیر شد و به سی سال گوشه نشینی توی گورگونا، جزیره ای که توی سی و پنج کیلومتری سواحل اقیانوس ارام محکوم شد.
دانیل باز هم با دست و پا زدن و شنا کردن فرار کرد
توی هیجدهم دسامبر دانیل یه دختر نه ساله دیگه رو توی اکوادور دزدید و اون رو کشت. اون در طول دو سال حداقل پنجاه و پنج مورد تـ جاوز و قتل دخترای جوون رو از خودش به جا گذاشت.
دانیل توی بیست و ششم فوریه ۱۹۸۶ توسط دو پلیس کیتو دستگیر شد. دلیل دستگیریش هم این بود که لباسایی که خون الیزابت تلپس، اخرین قربانیش، روی اون بود توسط پلیسا دیده شده بود. اتفاقا چمدونی که دستش بود هم گشتن و توش یه نسخه از کتاب جنایات و مکافات داستایفسکی رو پیدا کردن که وقتی تو حبس بود اونو دزدید(؟)
دانیل بعد از اینکه یه زن به نام ماریا الکساندرا اعلام کرد از حمله اون جون سالم به در برده اون دوباره بازداشت شد و به گوایاکیل منتقل شد. دانیل اونجا اعتراف کرد که بعد از اخرین فرار از زندانش هفتاد و یک نفر رو به قتل رسونده. توی سال 1989 اون مجرم شناخته شد و حکمش شد شونزده سال حبس که بیشترین حکم برای قتل در اکوادوره.
متود قتلها
هدف مورد علاقه دانیل خانمایی از قشر عادی جامعه بودن. معمولا هم خدمتکارا و دانش اموزایی که دبستان یا کالج میرفتن. اون خودش رو یه کشیش جا میزد و از اونا درخواست پول میکرد. به قربانیای جوون هدیه هایی مثل ابنبات و به بزرگترا پیشنهاد کار توی کلیسا رو میداد. اگه نقشش خوب پیش میرفت اون قربانیا رو با تیغ تهدید میکرد تا اجازه بدن بهشون تـ جاوز کنه. یه بار هم یه زن حین تـ جاوز با سنگ زد به سرش که اونو خیلی عصبانی کرد و در اخر دانیل سرش رو از بدنش جدا کرد.
اون معمولا ریه، کلیه و قلب قربانیا رو از بدنشون بیرون میاورد و قبل از اینکه اونا رو رها کنه لباس یا وسایل گرون قیمتشون رو ازشون میگرفت.
اون همیشه یه دست لباس همراه خودش داشت تا لباسای خونیشو عوض کنه و هروقت هم دستاش خونی میشد روش ادرار میکرد تا تمیز بشن. اون همه جزئیات قربانیاش رو حفظ میکرد، حتی موارد ریز