eitaa logo
پژوهش های تاریخی دفاع مقدس شهرستان های کاشان و آران و بیدگل
48 دنبال‌کننده
119 عکس
11 ویدیو
0 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
🔴 با بدریون 🌹 سردار شهید امیرحسین نیکروش (۲) 🔹 سال ۶۱ امیرحسین در حالی که ۱۴ سال داشت سه مرتبه به جبهه اعزام شد . مرتبه اول در تابستان ۱۳۶۱ بعد از اینکه به او گفتند سنت کم است و نمی توانی به عنوان نیروی رزمی بسیج اعزام شوی رفت به دنبال آموزش های فنی تا با جهاد سازندگی اعزام شود و موفق به این کار شد . امیرحسین همزمان با عملیات رمضان در جبهه ها در قسمت تاسیسات سنگر سازی جهاد در اهواز مشغول به کار بود اما او را به خط نمی بردند . سماجت و اصرار او برای رفتن به خط برای کارهای سنگر سازی بالاخره جواب داد و او توانست برای اولین بار در سن ۱۴ سالگی میدان واقعی جنگ را از نزدیک ببیند .
🔴 با بدریون 🌹 سردار شهید امیرحسین نیکروش (۳) 🔹 اعزام اول امیرحسین ۴۰ روز طول کشید . این اعزام امیرحسین مقدمه ای بود تا علیرغم سن کم بتواند ادعا کند سابقه جبهه دارد و می تواند به عنوان نیروی رزمی بسیج اعزام شود . 🔹 امیرحسین شهریور ۱۳۶۱ آموزش جبهه را در پادگان غدیر اصفهان به مدت یک ماه گذراند و بعد از چند روز مرخصی به کردستان اعزام شد . 🔹 معمولا نیروهای رزمی نوجوان را در اعزام های اول به عنوان نیروهای پاسگاه های تامین کردستان اعزام می کردند . این اعزام امیرحسین در پاسگاه های ارتفاعات اطراف سنندج که همزمان با فصل سرما و برف بود ۱۰۰ روز طول کشید . ۱۰۰ روزی که امیرحسین در خاطراتش از سختی های آن زیاد می گفت . مقابله با گروههای ضدانقلاب - کمبود تدارکات و پشتیبانی در ارتفاعات و از همه سخت تر نگهبانی در شرایط یخبندان . 🔹 او یکی از شب ها را اینگونه تعریف می کند : ۳ ساعت نگهبانی داشتم . از شدت سرما گریه می کردم . با اسلحه ژ-س که داشتم بی جهت شلیک می کردم تا لوله اش داغ شود و با دست لوله را بگیرم . بعد از نگهبانی به سنگر که آمدم یخ زده بودم . یکی کلاهم را در آورد یکی پوتینم را یکی .....
🔴 با بدریون 🌹 سردار شهید امیرحسین نیکروش (۴) 🔹 امیرحسین بعد از ماموریت ۱۰۰ روزه کردستان فقط ۴ روز در شهر و خانه طاقت آورد و مجددا برای اعزام ثبت نام کرد . در آستانه عملیات والفجر مقدماتی در فکه بود . این بار امیدوار بود به جبهه جنوب اعزام و در یگان های رزم باشد . به جنوب و لشکر امام حسین علیه السلام اعزام شد ولی با اینکه سومین اعزامش بود باز هم کم سن بودن کار دستش داد . امیرحسین در دفتر خاطرات اینگونه می نویسد : به شهرک دارخوئین که رسیدیم گفتند شما کوچک هستید . برادر اعتصام مسئول پرسنلی تیپ ۳ ما را سوار ماشین کرد و به اهواز فرستاد . ما را به پادگان شهید صدوقی فرستادند و از آنجا مامور شدیم برای دژبانی قرارگاه فتح مرکز سپاه سوم صاحب الزمان (عج) 🔹 این ماموریت امیر حسین نیز نزدیک به سه ماه طول کشید . آشنایی با بچه های اطلاعات قرارگاه در این ماموریت ناخواسته زمینه های ورود او به واحد اطلاعات لشکر امام حسین علیه السلام را فراهم کرده بود .
🔴 با خیبریون 🌹در سالگرد آخرین شهید عملیات خیبر شهرما - معلم شهید حسن خدمتی (۱) 🔹 یکهفته از آغاز عملیات خیبر گذشته بود که حسن آقا از طرف دانشگاه اصفهان به جبهه اعزام می شود . خانواده عباس جندقیان در نامه ای با چند خبر دیگر از شهر خبر اعزام حسن را هم می گویند : (( نامه ات را عباس کاظمی امروز بعدازظهر آورد . حسن امروز بعدازظهر از اصفهان آمده و قرار است چهارشنبه (10-12-62) از دانشگاه اصفهان به جبهه اعزام شوند . اصغر صباغیان مجروح شده و در بیمارستان شیراز بستری است . امروز بعدازظهر دو شهید آورده اند . )) 📷 حسن آقا که تکلیف تقسیم شدنش در جبهه معلوم می شود و می داند خانواده دلواپس او هستند اولین نامه خود را می نویسد : (( پنجشنبه ۱۱-۱۲-۱۳۶۲ به مقر شهید مدنی در اهواز رسیدیم . اینقدر اینجا نیرو زیاد است که کسی نگاه هم به ما نمی کند . دو ماه است اینجا خوابیده اند هنوز آنها را به خط نبرده اند . نیروهایی که صد برابر من آموزش رزمی دیده اند . پس خاطرتان جمع باشد بادمجان بم آفت نمی گیرد . ))
🔴 با بدریون 🌹 سردار شهید امیرحسین نیکروش (۵) 🔹 امیرحسین بعد از سه ماه ماموریت دژبانی قرارگاه به خانه بازگشت . 🔹 ایام ماه مبارک رمضان بود . ماه رمضان سال ۶۲ را که از ۲۳ خرداد شروع شده بود در بیدگل بوده و روزه هایش را گرفت و بلافاصله بعد از ماه مبارک برای چهارمین بار در حالی که هنوز ۱۵ سالش نشده بود به جبهه اعزام شد . 🔹 این ایام همزمان با دو عملیات در غرب کشور بود . ابتدا عملیات والفجر۲ در پیرانشهر و بعد والفجر۴ در مریوان . 🔹 امیرحسین نحوه اعزامش به منطقه عملیاتی والفجر۲ را اینگونه می نویسد : از شهرک دارخوئین به پایگاه امیدیه اهواز که پایگاه پنجم شکاری است آمدیم . با هواپیما به تبریز و از آنجا با اتوبوس به پادگان جلدیان پیرانشهر رفتیم . از پادگان جلدیان با هلیکوپتر پشت خط اول منطقه عملیاتی هلی برن شدیم . 📷 از راست شهید امیرحسین نیکروش - مرحوم عباس حق پرست - شهید مهدی نجفی دوست
✳️ در سالگرد عملیات فتح المبین با یاد اولین فرمانده رزمی شهرستان های کاشان و آران و بیدگل - سردار شهید علی معمار(۱) 📷 توصیحات تصویر : اسفند ۱۳۶۰ اهواز - مدرسه پروین اعتصامی - پایگاه مبارزان - حجه الاسلام قرائتی در جمع رزمندگان تیپ المهدی (عج) ✅ تیپ المهدی قبل از عملیات فتح المبین با فرماندهی سردار حاج علی فضلی و معاونت سردار شهید علی معمار و ریاست ستاد سردار حاج حسین دقیقی تشکیل گردید . بخش عمده فرماندهان و نیروی های این تیپ تازه تاسیس از شهرستان های کاشان و آران و بیدگل بودند .
13.81M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✳️ در سالگرد عملیات فتح المبین با یاد اولین فرمانده رزمی شهرستان های کاشان و آران و بیدگل - سردار شهید علی معمار(۲) 📹 توضیحات فیلم : اواخر دهه ۶۰ - سردار حاج علی فضلی درباره نقش رزمندگان کاشان و آران و بیدگل و یادی از سرداران شهید علی معمار - سید مصطفی سید حسن زاده و قاسم عربیان آقای حاج احسان درستکار رئیس وقت جهاد سازندگی کاشان در فیلم حضور دارند .
10.63M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✳️ اشعار حماسی - با یاد دوران دفاع مقدس و هشدار تهاجم فرهنگی 📹 سال ۱۳۷۴ -کاشان - گردهمایی سنگرسازان بی سنگر - برادر آزاده آقای عظیم زاده
✳️ در سالگرد عملیات فتح المبین با یاد اولین فرمانده رزمی شهرستان های کاشان و آران و بیدگل - سردار شهید علی معمار(۳) 😊 خواب های طنز فتح المبینی طی سالهای گذشته مقداری از کارهای تحقیقاتی زندگی شهید علی آقای معمار را انجام داده ایم . تعدادی مصاحبه و جمع آوری مقداری آثار . دیشب داشتم فکر می کردم مجددا مقداری جدی تر دنبال بقیه کار را بگیریم . قبل از خواب هم گفتم چقدر خوب میشد علی آقا به خوابم بیاد و رهنمودی بدهد . خوشبختانه علی آقا به خوابم آمد ولی رهنمودی نداد و خواب هایی بود با زمینه طنز . 🔹 خواب اول : عملیات فتح المبین شروع شده بود . خط عراقی ها شکسته شده بود و آنها در حال فرار بودند . آقای طاهر علی معاون گروهان آقای تابنده گفت من می روم جلوتر تا عراقی ها را دستگیر کنم و بکشم و از خاکریز رفت آنطرف . مقداری که رفت در تاریکی یکباره یکی را جلوی خود دید . علی آقای معمار بود . معاون تیپ . طاهر علی : علی آقا شما اینجا چه کار می کنید ؟ شما نباید اینقدر جلو باشید . علی آقا : شما اینجا چه کار می کنید ؟ طاهر علی : آمده ام دنبال عراقی های فراری تا دستگیرشان کنم . علی آقا : ‌خدا به فریادت برسد . طاهر علی :‌چرا ؟ علی آقا :‌من هم به همین خاطر آمدم . وقتی به یکی از عراقی ها رسیدم برگشت و یک سیلی محکم به من زد . من هم در جوابش یک سیلی محکم به او زدم . او بلافاصله یک لگد محکم به زیر شکم من زد و من همینطور که از درد به خودم می پیچیدم فرار کرد . 🔹 خواب دوم : در حین عملیات آقای معمار سراغ آقای عباس تابنده (شهید) را گرفت . به او گفتند مجروح شده است ولی عقب نیامده . علی آقا بی سیم را گرفت و صدای آقای تابنده زد . یکی آنطرف بی سیم گفت : بله بفرمائید . آقای معمار گفت گوشی را بدهید به آقای تابنده . دوباره همان شخص گفت بله بفرمائید . این بار آقای معمار مقداری محکم تر و آمرانه تر گفت : گفتم گوشی را بده به آقای تابنده . این بار آقای تابنده گوشی را گرفت و جواب داد : بله آقای معمار آقای معمار گفت : عباس آقا اول بگو ببینم این کی بود گوشی دستش بود می گفت تابنده ام ؟ آقای تابنده با کمی خنده جواب داد : این پسر خاله ام بود . از بس بچه ها به او گفته اند تو شبیه آقای تابنده هستی او هم یواش یواش باورش شده که تابنده است و به جای من صحبت هم می کند . 🔹خواب سوم : کامل فراموش کرده ام 😔
📷 کارنامه جهادی سردار شهید سید علیرضا بنی طباء در ۱۵ قاب 🌹🌷 هشتم فروردین ۱۳۶۵ سالروز شهادت سردار و معلم شهید سید علیرضا بنی طباء فرمانده گردان و مسئول محور لشکر ۸ نجف اشرف
12.91M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✳️ در سالگرد عملیات فتح المبین با یاد اولین فرمانده رزمی شهرستان های کاشان و آران و بیدگل - سردار شهید علی معمار(۴) 📹 دهم فروردین ۱۳۶۱ کاشان غوغایی بود . تشیع پیکر سردار شهید علی معمار به همراه ۱۷ تن دیگر از شهدای گرانقدر عملیات فتح المبین