#قصه 📖
صدای گریه😭
الله اکبر! پیامبر نماز عصر را شروع کرد. بسم الله الرحمن الرحیم...
نوای زیبای «بسم الله» در میان مسجد🕌 پیچید! پس آهسته شروع کرد به خواندن حمد و سوره.
نمازگزاران غرق در سکوت، در صفهای زیبا و منظم👥👥 ایستاده بودند.
مسجد سرشار از عشق ❤️و معنویت 💚بود. پیامبر رکعت اول و دوم را مثل همیشه با آرامش😊 خواند.
ناگهان صدای گریه😭 کودکی👶 از دور بهگوش👂 رسید! گریه لحظه به لحظه شدیدتر میشد..
رکعت سوم شد. 😔پیامبر، نماز را سریع تر می خواند و به سرعت رکعت چهارم را بهپایان رساند.
نمازگزاران با تعجب به هم نگاه میکردند! چی شده؟ چرا پیامبر اینقدر نماز را تند خواند؟
مردی سکوت 🗣را شکست: ای پیامبر خدا، چه اتفاقی افتاده است؟
آیا خبر بدی آوردهاند؟🤔چرا با عجله نماز خواندید؟»
پیامبر نگاهی به صفها انداخت و فرمود: آیا صدای گریۀ👶کودک را نشنیدید؟ 😊🌹
#پیامبر #پیامبر_اکرم
@pvsqadiri
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎞 انیمیشن گریه کودک👶
#پیامبر_اکرم
@pvsqadiri
✴️ مهمانی كودكانه
روزي گروهي از كودكان👦👶🧒 دور هم جمع شده بودند. مشغول بازي و خوردن غذا🍞 بودند که چشم شان به امام☀️حسن مجتبي علیه السلام افتاد. امام در حال گذشتن از کوچه بود.
یکی از بچه ها🧒 گفت: بیایید امام☀️ را دعوت کنیم تا هم سفره ی ما شود.
دیگری👦 گفت: چه می گویی؟😳 خجالت نمی کشی این حرف را می زنی؟! امام مجتبی(ع) در کنار ما و بر روی خاک بنشیند؟!😒
کم کم امام حسن☀️ در حال دور شدن از آن ها بود.
چند نفر از بچه ها به سرعت به سمت امام دویدند و ایشان را به مهماني🍞🍞 خود دعوت نمودند. امام حسن علیه السلام خیلی زود قبول کرد و به جمع كودكان پيوست، در کنار آن ها نشست و با آنان غذا🍞خورد.
پس از غذا امام حسن☀️ رو به بچه ها کرد و به آنان گفت حالا همه ی شما مهمان خانه ی🏡 من هستید.
بچه ها با شنیدن این حرف، شاد😃و خوشحال😍 بالا و پایین می پریدند و فریاد می زدند امام مجتبی ما را به خانه اش دعوت کرد!❤️
همگی با خوشحالی به خانه ی امام☀️ رفتند.
امام حسن مجتبی(ع) در خانه ی خود به آنان غذا🥗🍞🥛 و لباس نو👕👖 هديه داد.
بچه ها با خنده و شادی🤩از مهربانی و محبت امام تشکر🙏 می کردند.
امام حسن☀️ فرمود: بخشش اين بچه ها🧒👦بيشتر از من بود. آنان هرچه داشتند به من دادند، درحالي كه من بخشي از آنچه را داشتم، به آنان دادم.
#شهادت_امام_حسن_مجتبی
#امام_حسن
@pvsqadiri
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎞🎙 کلیپ
قربون کبوترای حرمت امام حسن😭
قربون این همه لطف و کرمت امام حسن
#امام_حسن
@pvsqadiri
💠امام رضا علیه السلام:
هر که غم و نگرانی مومنی را بزداید،
خداوند در روز قیامت گرهِ غم از دل او بگشاید.
میزان الحکمه ج5 ص280
#امام_رضا
#شهادت_امام_رضا
@pvsqadiri
🔺فرشچیان: چهره امام رضا(ع) را در خواب دیدم و کشیدم.
🔹علیرضا ذاکری، طراح و نقاش پیشکسوت: سال ۱۳۷۵ در مشهد در مراسمی نسبتا خصوصی از استاد فرشچیان پرسیدم مینیاتوریستها چهره اهلبیت را با نور یا پوشیه نشان میدهند، شما چهره امام رضا(ع) را از کجا در تابلوی ضامن آهو ترسیم کردید؟
🔹فرشچیان پاسخ داد: سال ۵۹ برای عمل قلب به آمریکا رفته بودم. دکترها اصرار داشتند که حتماً عمل قلب انجام دهم و چندین نوبت آزمایش گرفتند و من در این فواصل متوسل بودم به امام هشتم که «آقا کمکم کنید». در آخرین آزمایش دکترها شگفتزده گفتند که شما طی این مدت نزد کدام دکتر دیگر رفتهای؟! هر چه گفتم جایی نرفتم باور نمیکردند و به من گفتند که قلب شما کامل سالم است و نیازی به عمل ندارد. شما درمان شدهاید!
🔹پس از این اتفاق در همانجا که برای طولانی مدت در هتل بودم، تصمیم گرفتم تابلوی «ضامن آهو» را بکشم. تابلو ۶ ماه طول کشید. وقتی به قسمتهای چهره مبارک حضرت رسید، به دلم افتاد که تمثال ایشان را بکشم. لذا متوسل شدم و همان شب در خواب صورت مبارک حضرت را دیدم و ایشان با مهربانی فرمودند من را ببین و بکش!
#امام_رضا
📣📣مسابقه 📣📣مسابقه
مسابقه بزرگ کتابخوانی با محوریت کتاب محضر رئوف
◻️در سه بخش:
▫️کودک
▫️نوجوان
▫️بزرگسال
🎁هدایا:
🔸اسکان در زائر سرای رضوی
🔸صدها بسته فرهنگی و متبرک
✅ لینک شرکت در مسابقه👇👇
Fatemi.amfm.ir
#شهادت_امام_رضا
#امام_رضا
#مسابقه
نورالهدا.pdf
19.39M
📣📣مسابقه 📣📣مسابقه
مسابقه بزرگ 📗کتابخوانی نورالهدی✨
▫️ ویژه کودکان
🎁🎁هدایا🎁🎁
✅ اسکان در زائر سرای رضوی بمدت۳ روز به همراه خانواده😍
✅صدها بسته فرهنگی و متبرک😘
🌀 لینک شرکت در مسابقه👇👇
https://fatemi.amfm.ir/mkrk/
📆آخرین فرصت شرکت در مسابقه:
۳۰ مهرماه ۱۴۰۰
#مسابقه
#امام_رضا
💠امام حسن عسکری علیه السلام:
جُعِلتِ الخَبائِثُ فی بَیت وَ جُعِل مِفتاحُهُ الکَذِبَ؛
تمام پلیدیها در خانه ای قرار داده شده و کلید آن دروغگویی است.
بحار الانوار(ط-بیروت) ج 75 ، ص 377
#امام_حسن_عسکری
@pvsqadiri
#قصه
✴️دست های مهربان🥰
بخش1️⃣
من🧑🏻و پدرم🧔🏻 در شهر سامرّا زندگی خوبی داشتیم. شغل ما این بود که از اسب های🐎«مُستعین عبّاسی» و سربازانش مراقبت و نگهداری کنیم. صبح🌞که از خواب بیدار می شدیم اسب ها🐎🐎 را تمیز می کردیم و کف پاهایشان را نعل می زدیم. مستعین یکی از بی رحم ترین و ظالم ترین👹دشمنان رسول خدا(ص) بود. همه ی مردم از او می ترسیدند😰 و هیچ کس قدرت مخالفت با او را نداشت😓. او از دشمنان سر سخت امام حسن عسکری(ع) ☀️بود و همیشه دلش می خواست آن حضرت را اذیّت کند😡. ما در محیط کارمان اسب های زیادی داشتیم و هرروز به آن ها رسیدگی می کردیم، تا اینکه یک روز برای مستعین عبّاسی اسبی🐎 آوردند که از اسب های دیگر زیباتر و تُند روتر بود😃، امّا آنقدر سرکشی و نافرمانی می کرد که هیچ کس نمی توانست لحظه ای روی آن بنشیند😉 و سواری کند. شب که شد، مأموران، اسب را به ما سپردند تا از آن خوب مراقبت کنیم. قرار بود برای صبح فردا عدّه ای از رام کننده های اسب بیایند و اسب زیبا ی خلیفه را رام کنند... ادامه دارد
#امام_حسن_عسکری
#امام_عسکری
✴️دست های مهربان
بخش2️⃣
من🧑🏻 و پدرم 🧔🏻به سختی توانستیم از آن حیوان🐎نگهداری کنیم،چون دائماً لگد می زد و خودش را به در و دیوار طویله می کوبید🤕. می ترسیدیم که برایش اتّفاق بدی بیفتد.اگر چنین اتّفاقی می افتاد،خلیفه👹حتماً ما دو نفر را می کُشت😱.صبح🌞 شد مأموران خلیفه آمدند و اسب را از پیش ما بردند و به من و پدرم گفتند:شما هم می توانید به میدان سوارکاری بیایید،چون خلیفه👹 هم آنجاست و می خواهد رام شدن این اسب🐎 را ببیند.هرکس بتواند این اسب سرکش را رام کند از دست او جایزه ی🎁 خوبی دریافت خواهد کرد. به پدرم گفتم: ما هم به همراه آن ها برویم، شاید بتوانیم آن حیوان را رام کنیم. پدرم🧔🏻 که تجربه ی زیادی در این کار داشت گفت:این اسب محال است رام شود، امّا به دیدنش می ارزد👌.سرانجام به میدان سوارکاری رفتیم. خلیفه👹 در زیر سایبانی نشسته بود و غلامانش او را باد می زدند. ساعت ها آنجا به تماشا ایستادیم، امّا هیچکس نتوانست از آن حیوان🐎 سواری بگیرد در آن لحظه که همه ی سوارکاران ناامید😩شده بودند،یک نفر رو به خلیفه کرد و گفت: قربان!خوب است تا ابو محمد(حضرت عسکری)☀️را به اینجا بیاوریم و او را مجبور کنیم تا روی این اسب بنشیند.مستعین👹 که از این فکر خوشش آمده بود،گفت:آنوقت او دائماً بر روی زمین می افتد و ما می خندیم😆 طولی نکشید که امام حسن عسکری☀️به دستور خلیفه به میدان آمد،وقتی که امام به آن اسب🐎 رسید، حیوان را نوازش کرد و بعد به راحتی سوار اسب زیبا شد😍😍خلیفه و اطرافیانش که تعجّب کرده بودند،نتوانستند چیزی بگویند😳 و امام حسن عسکری با همان اسب قشنگ،آرام و باشکوه به منزل خود برگشت🥰🥰
#امام_حسن_عسکری