eitaa logo
چشم انتظار....
2هزار دنبال‌کننده
164 عکس
466 ویدیو
0 فایل
🪷اینجا هر پُست، یه آهِ عاشقانه‌ست برای تو... ای صاحبِ عصر...🌿 خدایا...🤲 ما رو از اونایی قرار بده که وقتی آقا میاد، با لبخند نگاهشون می‌کنه، نه با حسرت... https://eitaa.com/joinchat/556269673C99ece90b30 سوالی بود درخدمتم👇 @m_jamshiditabar
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🟣(ناگفته های تاریخ | حقیقت پشت پرده) ۱۴ 🔸اومد پیش پیغمبر گفت: آقا تو چی می گی حضرت فرمودند من پیغمبرم گفت حرفت چیه بخون ببینم حضرت چند تا از آیه های قرآن رو براش خوند تا گوش کرد گفت: ای آقا عجب حرفای قشنگی می زنید خب تو به چی دعوت می کنی ✅پیغمبر فرمودند: دعوت می کنم که همدیگه رو نکشید قطع رحم نکنید و همه دوره یک خدای واحد باشیم و یک خدا رو بپرستیم گفت حرف هایی که تو می زنی که خوبه😊 پس چرا مردم مکه‌ با شما دعوا می کنن اصلا شما به درد اینا نمی خوری بیا بریم مدینه 👈آخه ما چند ساله سر حکومت مدینه با هم دعوا داریم قبیله اوس قبیله خزرج رو میزنه قبیله خزرج هم قبیله اوس رو میزنه 👈 تو خیلی آدم خوبی هستی بیا بریم مدینه تو اونجا رئیس شو پیغمبر فرمودن: اینجوری که نمی شه بیام مدینه چرا ⁉️ خب اول باید مسلمون بشید گفت آقا می ریم مسلمون می شیم اصلا راه اسلام چیه پیغمبر راه اسلام رو براش توضیح داد و قبول کرد ✅ بعد پیغمبر فرمود: برو اگه مسلمان شدن بعد بیاید دعوت بکنید تا بیام مدینه https://eitaa.com/joinchat/556269673C99ece90b30
🟣(ناگفته های تاریخ | حقیقت پشت پرده) ۱۵ 🔸گفت آقا یه نفر رو بفرستید بیاد مدینه تا اسلام رو تبلیغ کنه حضرت فرمودند باشه و مصعب بن عمیر که فقط هفده سالش بود رو فرستاد😊 مصعب چیزی جز قرآن بلد نبود قرآن هر چی نازل شده بود حفظ کرده بود می دونید مصعب کی بود⁉️ 👈 مصعب پدرش یکی از پولدارهای بزرگ مکه بود مصعب پانزده سالش بود کلام پیغمبر رو شنید اومد نشست دید آقا داره قرآن می خونده و خیلی لذت برد از صوت و کلام قرآن و مسلمان شد رفت خونه باباش گفت بابا من مسلمون شدم باباش گفت مسلمون شدی خب غلط کردی مسلمان شدی حالا که مسلمان شدی برو بیرون از خونه گفت باشه همین که داشت از خونه میرفت بیرون باباش گفت صبر کن این لباسایی که تنت هست مال منه لباس ها رو بده بعد برو بیرون 🔸گفت بابا اینجوری عریان که نمی شه برم بیرون می رم بیرون لباس ها رو برات می آرم رفت تو کوچه ها گشت یک گلیم پاره یه پارچه ای پیدا کرد پیچید دور خودش بعد لباس ها رو در آورد گفت بابا این لباس های شما 👈بعد رفت خدمت پیغمبر حضرت فرمود چرا اینجوری هستی قضیه رو تعریف کرد حضرت چون پولدار بود و اموال حضرت خدیجه دستش بود لباسی براش خرید و تنش کرد ✅و هر چی پیغمبر قرآن براش نازل شده بود می خوند و مصعب حفظ می کرد گفتن آقا یه نماینده بفرست مدینه اسلام رو توضیح بده فرمود مصعب تو برو مصعب رفت مدینه و مردم مدینه مسلمان شدن https://eitaa.com/joinchat/556269673C99ece90b30
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🟣(ناگفته های تاریخ | حقیقت پشت پرده) ۱۶ 🔸در سال یازدهم هجری مردم مدینه با یک هیئت همراه آمدن خدمت پیغمبر حضرت فرمودند تعدادتون کمه برید بیشتر بیاید 🔸سال دوازدهم هفتاد نفر آمدند نزد پیغمبر و قرارداد بستن حضرت فرمود برید منتظر باشید می آم 🔸 از سال هشتم بعثت تا سال دوازدهم تو مدینه صحبت پیغمبر بود همه دوست داشتن پیغمبر رو ببینن ولی پیغمبر نیومده بود 🔸 خدا رحمت کنه حضرت امام وقتی از ایران تبعید شد به نجف بعد از پونزده سال می خواست برگرده مردم ما نام امام رو شنیده بودن و خیلی مشتاق بودن امام رو ببینن وقتی اعلام کردن امام از پاریس داره می آد از مجموعه ایران مردم اومده بودن تهران که امام رو ببینن ✅ مدینه ای ها هم این وضعیت رو داشتن از سال هشتم منتظر پیغمبر بودن و یهو اعلام کردن پیغمبر می خواد بیاد 👈 جماعت مدینه اومدن دم مسجد قوا که با مدینه پنج کیلومتر فاصله داره اومدن اونجا که وقتی پیغمبر میاد ازش استقبال کنن https://eitaa.com/joinchat/556269673C99ece90b30
🟣(ناگفته های تاریخ | حقیقت پشت پرده) ۱۷ 🔸خب ابوبکر اگر بخواد برای مردم مدینه نفر دوم اسلام معرفی بشه راهش چیه ؟؟ 👈راهش اینه که با پیغمبر بیاد مدینه مردم یهو نگاه می کنه می گن این کیه میگن پیغمبر هورا پیغمبر 👈 این کنار دست پیغمبر کیه اونم ابوبکر هست هوررا ابوبکر ابوبکر دنبال این مطلب بود پیغمبر اکرم میخواست اینو ناکام کنه نیاد مدینه 🔸 خب این رو بدونید که پیغمبر اکرم نمی خواست با پای خودش از مکه بیاد بیرون چرا ؟؟ 👈چون اگه پیغمبر همینجوری می اومد بیرون می گفتن آهان این دنبال قدرت بود دنبال حکومت بود تا دید تو مدینه می تونه حکومت کنه ول کرد رفت ✅ آخه پیغمبر می گفت من برای هدایت اومدم اگه همین طور بدون دلیل می‌رفت مردم مکه میگفتن تو اگه برای هدایت اومدی چرا شهر خودت رو ول کردی رفتی ✅ پیغمبر اکرم اینقدر تو مکه موندن تا بیرونش کنن و هر کی بعد بگه آقا چرا ول کردی رفتی مدینه بگه من رو بیرون کردن بنابراین با مدینه ای ها حضرت قراردادی بستن که شما برید من میام گفتن آقا کی می آی فرمود هر موقع خدا اجازه داد می آم 👈ابوبکر هی می آمد نزد پیغمبر و می گفت آقا خدا اجازه نداد خلاصه پیغمبر رو ول نمی کرد صبح ،ظهر ، شب ، با پیغمبر بود https://eitaa.com/joinchat/556269673C99ece90b30
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🟣(ناگفته های تاریخ | حقیقت پشت پرده) ۱۸ 🔸مشرکین مکه وقتی اون قرارداد رو فهمیدن جلسه درونی گذاشتن که پیغمبر رو ترور کنیم گفتن خب چجوری بکشیمش تو کوچه پس کوچه که نمیشه آخه پیغمبر افرادی مثل علی بن ابی طالب کنارش بود 👈بنابراین گفتن پیغمبر رو باید تو حالت خواب دست جمعی بزنیمش طراحی کردن گفتن شب تو خونه که خوابید می ریزیم می کشیمش چهارده نفر بودن که یکیشون خالد بن ولید اون شمشیرزن ماهر بود گفتن امشب پیغمبر تو این خونه می‌خوابه 🔸 جبرئیل اومد گفت یا رسول الله اینا امشب می‌خوان تو رو تو این خونه رو بکشن باید از این خونه بری بیرون خب چجوری برم هیچی تو از قبل علی رو بفرست تو اون خونه تو یکی از این اتاق ها بخوابه چون میدونید شهر مکه کوهستانیه از بالای کوه میتونن تو خونه رو ببینن علی رو از قبل بفرست توی خونه پنهان بشه اینا میخوان آخر شب حمله کنن تو هم تا نزدیکای نیمه شب برو سر جات بگیر بخواب 🔸 نیمه شب که شد از اتاق بیا بیرون برو اونجایی که علی هست علی بره سر جای تو بخوابه https://eitaa.com/joinchat/556269673C99ece90b30
🟣(ناگفته های تاریخ | حقیقت پشت پرده) ۱۹ 🔸خلاصه نیمه شب جابه جا کردن پیغمبر خواست بره بیرون توی راه دید ابوبکر اینجا وایستاده حضرت فرمود : ابوبکر تو اینجا چیکار می کنی گفت: خب نگران حال شما بودم ابوبکر می‌فهمید اینا می‌خوان پیغمبر رو بکشن با خودش گفت یا پیغمبر کشته می شه خیال سازمان یهود راحت می شه یا نه فرار میکنه بره مدینه منم باهاش میرم 👈 پیغمبر وقتی ابوبکر رو دید گفت اگه بهش بگم برو خونه صاف میره میگه من کجام و اگه همراه با خودش ببره مدینه ابوبکر به هدفش رسیده چون ابوبکر می خواد تو مدینه نفر دوم معرفی بشه ✅پیغمبر چیکار کرد نه ابوبکر رو فرستاد بره خونه اش نه به سمت مدینه رفت اصلا برنامه رو عوض کرد رفت به سمت اون غار و سه روز اونجا موند 🔸 نتیجه چی شد مدینه ای ها هی انتظار کشیدن دیدن پیغمبر نمی آد گفتن حتما حادثه ای اتفاق افتاده و مراسم استقبال به هم خورد https://eitaa.com/joinchat/556269673C99ece90b30
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🟣(ناگفته های تاریخ | حقیقت پشت پرده) ۲۰ 🔸قرار شد یه نفر رو بفرستن بره مکه بگن آقا چرا نیومدی همین که مراسم استقبال به هم خورد همه رفتن پیغمبر اکرم حرکت کرد به سمت مدینه رسید به مسجد قبا هیشکی اونجا نبود پیغمبر و ابوبکر اومدن از اهالی قبا چهار پنج نفر آنجا بیشتر نبودن 👈 پیغمبر وقتی وارد قبا شدن هیشکی پیغمبر رو نمی شناخت از اهالی پرسیدن این منزل کلثوم بن حد کجاست گفتن فلان جا حضرت اومد در زد عصا زنان اومد در رو وا کرد آخه نابینا بود گفت کی هستی حضرت خودشون رو معرفی کردن گفتن آقا تا دیروز جمعیت معطل شما بود حالا یه سوال؟؟؟ 👈چرا پیغمبر اکرم رفتن منزل کلثوم بن حد چون ایشون کور بود تا نفهمه کنار پیغمبر کی قرار داره خلاصه به اهالی خبر دادن پیغمبر آمده جمعیت ریختن در خانه پیغمبر و گفتن یا رسول الله ملت آماده هست بیاد داخل حضرت فرمود : حالا نمی آم چرا آقا می مونیم تا علی بیاد 👌 🔸ابوبکر اومد پیش پیغمبر گفت یا رسول الله مردم معطلن حضرت فرمودن عیب نداره ابوبکر گفت اینا چند روزه به زحمت افتادن حضرت فرمودن اصلا مهم نیست گفت آقا شما یقین داری علی زنده مونده فرمودن نه ✅پیغمبر فرمود ابوبکر اگه علی آمد ما وارد مدینه می شیم اگه نیومد من اصلا وارد مدینه نمی شم https://eitaa.com/joinchat/556269673C99ece90b30
4.5M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
مولاتی یا فاطمه... 🌸 یا فاطمه، ای تکیه‌گاه دل‌های خسته، دست ما را بگیر که جز تو پناهی نداریم. 🕊️