eitaa logo
چشم انتظار....
2هزار دنبال‌کننده
176 عکس
491 ویدیو
0 فایل
🪷اینجا هر پُست، یه آهِ عاشقانه‌ست برای تو... ای صاحبِ عصر...🌿 خدایا...🤲 ما رو از اونایی قرار بده که وقتی آقا میاد، با لبخند نگاهشون می‌کنه، نه با حسرت... https://eitaa.com/joinchat/556269673C99ece90b30 سوالی بود درخدمتم👇 @m_jamshiditabar
مشاهده در ایتا
دانلود
چشم انتظار....
جواب این سوال جواب اینه که اونقدر ابوبکر برا خودش جایگاه درست کرده بود نزد مردم و ظاهر اسلام رو رعایت می‌کرد که اگه پیغمبر علنی اون رو رسوا می‌کرد خیلی از مردم باور نمیکردن و یه جورایی شاید مردم به سمت ابوبکر میرفتن و باعث توطئه میشد و اسلام در خطر می افتاد این اسلام تازه بنا شده بود و پایه های اون محکم نشده بود و اگر درون حکومت توطئه و دودسته گی اتفاق میفتاد ممکن بود ریشه اسلام زده بشه ولی پیغمبر با این وجود تو فرصت های مختلف اشاره میکردن به این قضیه
مطالب که تاکنون در مورد موضوع 👇 (ناگفته های تاریخ | حقیقت پشت پرده) گفته شده 🌸 جلسه اول 👇 https://eitaa.com/q1w2e3e4/3677 جلسه دوم 👇 https://eitaa.com/q1w2e3e4/3707 جلسه سوم 👇 https://eitaa.com/q1w2e3e4/3731
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🟣(ناگفته های تاریخ | حقیقت پشت پرده) ۱۲ 🔸ابوبکر وقتی وارد اسلام شد یک تلاش وسیعی در جهت مسلمان ساختن افراد کرد و این افرادی که به دست ابوبکر مسلمان می شدن بعد از بیست سال اگر ابوبکر یه ادعایی می کرد اصلا به ذهنشون نمیرسید که ابوبکر دروغ می گه عثمان، طلحه، عبدالرحمن بن اف ، اینا همه توسط ابوبکر مسلمان شده بودند و تو مکه احدی در اینکه ابوبکر نفر دوم اسلام هست تردیدی نداشتن https://eitaa.com/joinchat/556269673C99ece90b30
🟣(ناگفته های تاریخ | حقیقت پشت پرده) ۱۳ 🔸اما تو مکه خیلی به درد نمی خورد اونی که به دردش میخورد چی بود مدینه بود چرا⁉️ چون پیغمبر تو مدینه به قدرت می رسه و اهالی مدینه نه پیغمبر می شناسن نه علی رو می شناسند نه ابوبکر رو میشناسن... 🔸یه روز یکی از روئسای مدینه اومده بود از مکه نیرو ببره مدینه... اهالی مکه گفتن نمی تونیم بهتون نیرو بدیم چرا ⁉️ چون ما خودمون درگیریم گفت با کی درگیری گفتن آخه یه نفر اومده اینجا ادعای پیغمبری کرده همه رو به هم ریخته 🔸خب اون پیغمبر کجاست ؟؟ گفتن توی بیت الله الحرام تو حجر اسماعیل می شینه یه کتاب دستشه داره می گه این قرآنه کتاب آسمانی هست 👈حواست باشه این ساحره مراقب باش حرفاش به گوشت نخوره رئیس مدینه گفت: خب حالا من می خوام برم دور بت ها بچرخم پس چیکار کنم گفتن: پنبه بذار تو گوشت تا حرفای پیغمبر رو نشنوی اگه پنبه رو برداشتی و گوش کردی چی میگه سحر میشی 👈 این بیچاره ام پنبه گذاشت تو گوشش دور خونه خدا اومد چرخیدن با خودش گفت: من چقدر احمقم چرا پنبه تو گوشم گذاشتم خب گوش میدم ببینم چی میگه اگه درست میگه قبول می‌کنم و اگه درست نمی‌گه قبول نمیکنم https://eitaa.com/joinchat/556269673C99ece90b30
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🟣(ناگفته های تاریخ | حقیقت پشت پرده) ۱۴ 🔸اومد پیش پیغمبر گفت: آقا تو چی می گی حضرت فرمودند من پیغمبرم گفت حرفت چیه بخون ببینم حضرت چند تا از آیه های قرآن رو براش خوند تا گوش کرد گفت: ای آقا عجب حرفای قشنگی می زنید خب تو به چی دعوت می کنی ✅پیغمبر فرمودند: دعوت می کنم که همدیگه رو نکشید قطع رحم نکنید و همه دوره یک خدای واحد باشیم و یک خدا رو بپرستیم گفت حرف هایی که تو می زنی که خوبه😊 پس چرا مردم مکه‌ با شما دعوا می کنن اصلا شما به درد اینا نمی خوری بیا بریم مدینه 👈آخه ما چند ساله سر حکومت مدینه با هم دعوا داریم قبیله اوس قبیله خزرج رو میزنه قبیله خزرج هم قبیله اوس رو میزنه 👈 تو خیلی آدم خوبی هستی بیا بریم مدینه تو اونجا رئیس شو پیغمبر فرمودن: اینجوری که نمی شه بیام مدینه چرا ⁉️ خب اول باید مسلمون بشید گفت آقا می ریم مسلمون می شیم اصلا راه اسلام چیه پیغمبر راه اسلام رو براش توضیح داد و قبول کرد ✅ بعد پیغمبر فرمود: برو اگه مسلمان شدن بعد بیاید دعوت بکنید تا بیام مدینه https://eitaa.com/joinchat/556269673C99ece90b30
🟣(ناگفته های تاریخ | حقیقت پشت پرده) ۱۵ 🔸گفت آقا یه نفر رو بفرستید بیاد مدینه تا اسلام رو تبلیغ کنه حضرت فرمودند باشه و مصعب بن عمیر که فقط هفده سالش بود رو فرستاد😊 مصعب چیزی جز قرآن بلد نبود قرآن هر چی نازل شده بود حفظ کرده بود می دونید مصعب کی بود⁉️ 👈 مصعب پدرش یکی از پولدارهای بزرگ مکه بود مصعب پانزده سالش بود کلام پیغمبر رو شنید اومد نشست دید آقا داره قرآن می خونده و خیلی لذت برد از صوت و کلام قرآن و مسلمان شد رفت خونه باباش گفت بابا من مسلمون شدم باباش گفت مسلمون شدی خب غلط کردی مسلمان شدی حالا که مسلمان شدی برو بیرون از خونه گفت باشه همین که داشت از خونه میرفت بیرون باباش گفت صبر کن این لباسایی که تنت هست مال منه لباس ها رو بده بعد برو بیرون 🔸گفت بابا اینجوری عریان که نمی شه برم بیرون می رم بیرون لباس ها رو برات می آرم رفت تو کوچه ها گشت یک گلیم پاره یه پارچه ای پیدا کرد پیچید دور خودش بعد لباس ها رو در آورد گفت بابا این لباس های شما 👈بعد رفت خدمت پیغمبر حضرت فرمود چرا اینجوری هستی قضیه رو تعریف کرد حضرت چون پولدار بود و اموال حضرت خدیجه دستش بود لباسی براش خرید و تنش کرد ✅و هر چی پیغمبر قرآن براش نازل شده بود می خوند و مصعب حفظ می کرد گفتن آقا یه نماینده بفرست مدینه اسلام رو توضیح بده فرمود مصعب تو برو مصعب رفت مدینه و مردم مدینه مسلمان شدن https://eitaa.com/joinchat/556269673C99ece90b30
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🟣(ناگفته های تاریخ | حقیقت پشت پرده) ۱۶ 🔸در سال یازدهم هجری مردم مدینه با یک هیئت همراه آمدن خدمت پیغمبر حضرت فرمودند تعدادتون کمه برید بیشتر بیاید 🔸سال دوازدهم هفتاد نفر آمدند نزد پیغمبر و قرارداد بستن حضرت فرمود برید منتظر باشید می آم 🔸 از سال هشتم بعثت تا سال دوازدهم تو مدینه صحبت پیغمبر بود همه دوست داشتن پیغمبر رو ببینن ولی پیغمبر نیومده بود 🔸 خدا رحمت کنه حضرت امام وقتی از ایران تبعید شد به نجف بعد از پونزده سال می خواست برگرده مردم ما نام امام رو شنیده بودن و خیلی مشتاق بودن امام رو ببینن وقتی اعلام کردن امام از پاریس داره می آد از مجموعه ایران مردم اومده بودن تهران که امام رو ببینن ✅ مدینه ای ها هم این وضعیت رو داشتن از سال هشتم منتظر پیغمبر بودن و یهو اعلام کردن پیغمبر می خواد بیاد 👈 جماعت مدینه اومدن دم مسجد قوا که با مدینه پنج کیلومتر فاصله داره اومدن اونجا که وقتی پیغمبر میاد ازش استقبال کنن https://eitaa.com/joinchat/556269673C99ece90b30
🟣(ناگفته های تاریخ | حقیقت پشت پرده) ۱۷ 🔸خب ابوبکر اگر بخواد برای مردم مدینه نفر دوم اسلام معرفی بشه راهش چیه ؟؟ 👈راهش اینه که با پیغمبر بیاد مدینه مردم یهو نگاه می کنه می گن این کیه میگن پیغمبر هورا پیغمبر 👈 این کنار دست پیغمبر کیه اونم ابوبکر هست هوررا ابوبکر ابوبکر دنبال این مطلب بود پیغمبر اکرم میخواست اینو ناکام کنه نیاد مدینه 🔸 خب این رو بدونید که پیغمبر اکرم نمی خواست با پای خودش از مکه بیاد بیرون چرا ؟؟ 👈چون اگه پیغمبر همینجوری می اومد بیرون می گفتن آهان این دنبال قدرت بود دنبال حکومت بود تا دید تو مدینه می تونه حکومت کنه ول کرد رفت ✅ آخه پیغمبر می گفت من برای هدایت اومدم اگه همین طور بدون دلیل می‌رفت مردم مکه میگفتن تو اگه برای هدایت اومدی چرا شهر خودت رو ول کردی رفتی ✅ پیغمبر اکرم اینقدر تو مکه موندن تا بیرونش کنن و هر کی بعد بگه آقا چرا ول کردی رفتی مدینه بگه من رو بیرون کردن بنابراین با مدینه ای ها حضرت قراردادی بستن که شما برید من میام گفتن آقا کی می آی فرمود هر موقع خدا اجازه داد می آم 👈ابوبکر هی می آمد نزد پیغمبر و می گفت آقا خدا اجازه نداد خلاصه پیغمبر رو ول نمی کرد صبح ،ظهر ، شب ، با پیغمبر بود https://eitaa.com/joinchat/556269673C99ece90b30
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا