۱۷ آذر ۱۳۹۷
✳حال امام زمان(روحی فداه)و ملائکه در روز وفات عمه سادات (سلام الله علیها)؛
🌟محدث خبیر،علامه محمدباقر بیرجندی (قدس سره)میفرماید:
🔵سیدی مورد اعتماد که از شاگردان آیت الله العظمی میرزا محمدحسن شیرازی (قدس سره) بود نقل میکرد:
🔵در عالم خواب #امام_زمان حضرت ولی عصر (عجل الله) را دیدم، بسیار غمگین و آشفته حال بودند،
🔵به محضرش رفتم و سلام کردم، سپس عرض کردم: چرا این گونه ناراحت و گریان هستید؟
🔵فرمود: امروز روز وفات #عمه ام حضرت #زینب (سلام الله علیها) است.
🔵از آن روزی که عمه ام زینب (سلام الله علیها) وفات کرده، تاکنون، هر سال در روز وفات او، فرشتگان در آسمانها مجلس عزا به پا می کنند،
🔵آن چنان می گریند که من باید بروم و آنها را ساکت کنم، آنها خطبه حضرت زینب (سلام الله علیها) را که در #بازار_کوفه خواند، میخوانند و می گریند،
🔵من هم اکنون از آن #مجلس فرشتگان مراجعت نموده ام.
📗کبریت احمر،خصایص الزینبیه جزایری
#آه_یازینب
السلام علیک یا زین السماوات و الارض
اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج
کانال شهید سربلند
🌹 @shahidesarboland🌹
۲ فروردین ۱۳۹۸
۲ بهمن ۱۳۹۸
۳ بهمن ۱۳۹۸
6.82M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💢| کارت #عروسی
#داستان_دوازدهم
♨| اقدام جالب محسن وقتی به #مجلس عروسی دعوت میشد
🔰| مجموعه کلیپهای #حکایت_سر
برشهایی #پرجاذبه و زیبا از زندگانی #شهید_حججی
#سردار_بی_سر
🏴 شهــــید محســـــن حججے 🏴👇🏻
•🍃• #ʝøɪɴ ↷
╭─🖤〰🥀〰🖤─╮
@shahidesarboland
╰─🖤〰🥀〰🖤─╯
۶ مهر ۱۳۹۹
قائـم'🌿|🇮🇷 𝐐𝐀𝐄𝐌 🇵🇸
💥 #قسمت_دهم💥 چند باری من را با خودش برد #اصفهان سر مزار #شهیدکاظمی.😍 آن هم با ماشین یا اتوبوس یا م
💥 #قسمت_یازدهم 💥
.
بعضی موقع ها که توی جمع #فامیل میرفت سر به سرش می گذاشتند و دستش می انداختند.😒
به خاطر عقایدش،شغلش، ریشش، تیپ و قیافه اش، حزب اللهی بودنش، زیاد رفتنش به گلزار شهدا، ارادتش به #رهبری. می دانستم توی ذوقش می خورد می دانستم ناراحت می شود اما هیچ نمی گفت به روی خودش نمی آورد به همه آنها #احترام می گذاشت به تک تک شان.🤗💚
ΠΠΠΠΠΠΠΠΠΠ
بعضی موقع ها #علی کوچولوی یک ساله مان را رو به رویش می نشاند.😌
نگاهی به علی می کرد و بعد شروع می کرد به #روضه خواندن و #گریه کردن و سینه زدن.😭
#مجلس تماشایی داشتند. مجلس #دونفره پدر و پسری.
بعضی موقع ها هم نصف شب صدای گریه و مناجاتش میآمد.😢
میرفتم میدیدم نشسته سر #سجاده اش و دارد برای خودش روضه می خواند.
می نشستم کنارش. آنقدر با سوز و گداز روضه می خواند که جگرم آتش می گرفت.😭💚
میگفتم: "محسن، بسته دیگه. طاقت ندارم."
روضه حضرت زهرا علیها السلام را که می خواند، دیگر بی تاب بی تاب می شدم. خودش را که نگو،بس که به نام بی بی #حساس بود و پای روضه هایش اشک می ریخت و ضجه می زد.😔😭👌🏻
یک شب هم توی خانه سفره حضرت #رقیه علیهاالسلام انداختیم.💝
فقط خودم و محسن بودیم.
پارچه #سبز ی پهن کردیم و #شمع و #خرما و مقداری خوراکی روی آن چیدیم. یک لحظه محسن از خانه بیرون رفت و بعد آمد.🙄
نمی دانم از کجا یک #بوته_خار پیدا کرده بود.
بوته را گذاشت کنار بقیه چیزها.😔
نشست سر سفره. #بغض گلویش را گرفته بود.
من هم نشستم کنارش. نگاه کرد به بوته خار.
طاقت نیاورد.زد زیر #گریه من هم همینطور.
دو تا یک دل سیر گریه کردیم.😭😭😭😭😭
💝ادامه دارد💝
#حجت_خدا
#لبیک_یا_زینب
✍🌼🍃🌼🍃🌼
🍃ادامه دارد...
✍لطفا فقط با ذکر #لینک_کانال کپی شود
↘ ┅°•°•°•°═📚═°•°•°•°┅↙
🖋https://eitaa.com/joinchat/2166358030Cf45cc55346
↗ ┅ °•°•°•°═📚═°•°•°•°┅↖
۸ بهمن ۱۳۹۹