چیزی بگویـم، او بخندد من به لبخندش بدوزم دیده‌ام را . .

من‌همانم‌که‌تو‌راسخت‌به‌آغوش‌گرفت ، وتواورا‌که‌بماندچه‌سخن‌ها‌گفتی :)!

چرا این حس اینجوریه 🙃

چرا انگار هیچی مثل قبل نی

معده درد:

یه روز میفهمی من چقدر بی سرو صدا حواسم بهت بود.

کاش میشد بچه بمونم. بچه بودن قشنگه. گاگول بودن قشنگه، نفهمیدن قشنگه. کاش میشد ندونم، هیچی ندونم… کاش میشد همه دغدغه م اسباب بازی پشت ویترین بود. ولی نه… من بزرگ شدمو‌ فهمیدم بزرگ شدن قشنگ نیست. بزرگ شدن ، فهمیدن … جهنمه، جهنم.

یه جا خوندم وقتی یکی زیاد عاشق یه ادم باشه بیشتر از اینکه بگه دوست دارم میگه مراقب خودت باش اگه اینو میخونی مراقب خودت باش:)

«در آتشِ خیالِ تو با خود قدم زدم..»

_نکند رهگذری در دلِ تو رخنه کند! یا چه دانم مثلاً وردِ زبانت بشود.

_گر بگویم که‌ مرا با تو سر و کاری نیست، در و دیوار گواهی بدهند؛ کاری هست. سعدی*

کاش می‌دونست اگه پیشش نیسم دلم پیششِ .

نوشتہ بود : هرآنچه درونِ توست زیباست ، حتی تلاش‌های ناموفقت برای پنهان کردنِ غَم‌هایت . .

_بـــــــسم خالقـ قلبــــ _

حقیقت اینه که . . ‏زمان میگذره، خاطرات محو میشن احساسات تغییر میکنن، آدما میرن ولی قلب هیچوقت فراموش نمیکنه .

مدتى هست به دلسوزىِ خود مشغولم ، که دلم بندِ نفسهاىِ كسى هست که نیست

چگونه سیر شـود چشمم از تماشـایـت ؟‌ ك جاودانه‌تریـن لحظه‌ي تماشایـی‌ :)

تمام اون لحظاتی که وانمود کردم نگاهت نمیکنم، حواسم بهت بود .

همزمان گیج ، کلافه ، خشمگین ، متاسف و نگرانم .

مادربزرگ می‌گفت: مادرجون، هر چقدر هم که سر خودت رو با آدمای دیگه گرم کنی، بازم دلت برای اونی پر میزنه که حتی با یه سلامِ ساده اش توی وجودت ولوله به پا میشه :))))) .

‌زیادی اعتماد نکن ، زیادی عاشق نشو ، زیادی اهمیت نده چون که این زیادی ها ، بهت زیادی آسیب میزنه !

‌

من تمام گریه هایم را شبی... لا به لای واژه ها خندیده ام

_بـــــــسم خالقـ قلبــــ _

یه جاهایی از بدنم درد میکنه که تا قبل از امشب اصلا نمیدونستم وجود دارن.