eitaa logo
🍉 قارپوز 🍉
116.6هزار دنبال‌کننده
18هزار عکس
15.6هزار ویدیو
60 فایل
🔹تبادل و تبلیغ ⬅️ کانون تبلیغاتی قاصدک @ghaasedak 🔴تبادل نظر https://eitaayar.ir/anonymous/G17a.b53
مشاهده در ایتا
دانلود
خوابی چنین به زیر آسمانم آرزوست...😍 🆔 @Gizmiz100
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
4 شبکه تلویزیونی مختلف، هر کدوم تبلیغ خودشونو کنار زمین فوتبال نشون میدن😃 من فکر میکردم تبلیغات توی استادیومه!😑 🆔 @Gizmiz100
ماهیتابه حاوی صبحانه ای که سفارش داده بودم تازه روی میز گذاشته شده بود و داشتم اولین لقمه های صبحانه رو سر صبر میجویدم و قورت میدادم. پیرمرد وارد قهوه خانه شد و رو به عباس کرد و گفت: خونه اجاره ای چی دارید؟ ‏عباس نگاهی بهش کرد و گفت: اینجا قهوه خانه است پدر جان، مشاور املاکی دو تا کوچه آنورتره. پیرمرد پرسید: اینجا چی میفروشید؟ ‏گفت: صبحانه و ناهار و قلیان ‏پیرمرد گفت: یک قلیان به من بده. ‏عباس به قصد دک کردن پیرمرد گفت: صاحبش نیست. برو بعدا بیا ‏از رفتار و گفتار پیرمرد میشد تشخیص داد که دچار آلزایمراست. ‏صداش کردم پیش خودم و گفتم بیا بشین اینجا پدر جان. اومد نشست کنارم و گفت : سلام. ‏به زور جلوی بغضم رو گرفتم و جواب سلام دادم. گفتم: گرسنه نیستی؟ صبحانه میخوری؟ ‏گفت: آره میخورم. ‏به عباس اشاره کردم یک پرس چرخکرده بیاره. با پیرمرد مشغول صحبت شدم. از چند سالته و چند تا بچه داری و شغلت چیه بگیر تا خونه ات کجاست و کدام محله میشینید؟ ‏میگفت: دنبال خونه اجاره ای میگردم برای رفیقم. صاحبخونه جوابش کرده. گفتم رفیقت الان کجاست؟ ‏نمیدونست. اصلا اسم رفیقش رو هم یادش نبود. ‏عباس صبحانه رو با کمی خشم گذاشت روی میز و رفت. به پیرمرد گفتم بخور سرد نشه. ‏صبحانه خودم تمام شد و رفتم پیش عباس. گفتم چرا ناراحت شدی گفت: تو الان این آدم رو مهمان کردی و این الان یاد میگیره هر روز بیاد اینجا و صبحانه طلب کنه. گفتم خاک بر سرت. این آدم الان از در مغازه تو بره بیرون یادش میره که اینجا کجا بوده و اصلا چی خورده یا نخورده. در ثانی هر وقت اومد اینجا و صبحانه خواست بهش بده از حسابمون کم کن. شرمنده شد و سرش رو انداخت پائین. برگشتم سمت پیرمرد و گفتم: حاجی چیزی لازم نداری؟ گفت قلیان میخوام. اشک چشمانم رو تار کرده بود. یاد پدر افتادم که همیشه خوانسار میکشید و عاشق قلیان بود. به عباس گفتم یک خوانسار براش بزنه. نشستم به نگاه کردن پیرمرد. پدرم رو در وجود اون جستجو میکردم. پدری که دیگه ندارمش. ‏بهش گفتم خونه اتون رو بلدی؟ گفت همین دور و برهاست. ازش اجازه گرفتم و جیبهاش رو گشتم. خوشبختانه شماره تماسی داخل جیبش بود. زنگ زدم و پسر جوانی جواب داد. بهش داستان رو گفتم و گفت سریع خودش رو میرسونه. نفهمیدیم کی از خونه زده بیرون، اما از خونه و زندگیش خیلی دور شده بود. یاد اون شبی افتادم که تهران رو در جستجوی پدر زیر و رو کردیم. ساعتها گشتیم و نگاه نگرانمون همه کوچه ها رو زیر و رو کرده بود. یاد اون شبی افتادم که با همه خستگی که داشتم رفتم اسلامشهر تا پدر رو از مرکزی که کلانتری ابوسعید تحویلش داده بود به اونجا تحویل بگیرم. یاد صدای لرزانش افتادم که بدون اینکه من رو بشناسه ازم تشکر کرد و گفت: ببخشید اذیت کردم. یاد آخرین کله پاچه ای افتادم که همون صبح زود و بعد از تحویل گرفتنش از مرکز مربوطه با هم خوردیم. یاد روزهای آخر پدر افتادم که هیچکس و هیچ چیز یادش نبود. نه غذا میخواست و نه آب یاد شبهای خوفناک بیمارستان افتادم که تا صبح به پدر نگاه میکردم. یاد روزی افتادم که به مادرم گفتم کم کم باید خودمون رو برای یک مصیبت آماده کنیم. ‏پیرمرد رو به پسرش سپردم و خداحافظی کردم. تا یکساعت تمام بغضهای این سالها اشک شدند و از چشم من باریدند.اشکی که بر سر مزار پدر نریختم. من به خودم یک سوگواری تمام عیار بابت این سالها که بغضم رو فرو خوردم، بدهکارم. آلزایمر تمام ماهیت آدمی رو به تاراج میبره. در مواجهه با اشخاصی که دچار آلزایمرهستند، صبور و باشید و مهربان. ‏اونها قطعا شما و رفتارتون رو فراموش می کنند اما شما این اشخاص رو هرگز فراموش نخواهید کرد. 🆔 @Gizmiz100
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
قبل از خواب همہ را ببخش و بسپار بہ ، چون براے شروع یڪ روز نو باید آرام و سبڪ باشے. بار اشتباهات دیگران را بردوش نگیر، ببخش و بگذر. شب بخیر🌙 🆔 @Gizmiz100
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
صبح یعنی که خدا فرصت آغازت داد بال و پر داد تو را، رخصت پروازت داد صبح یعنی که خدا فال قشنگی به شما از غزل‌های خوشِ ‌‌خواجهٔ شیرازت داد 🌸ســــــــلام 🌱صبـح قشنگتون بخیر 🆔 @Gizmiz100
واقعیه این یا شوخیه!؟🤦🏻‍♂️😁 🆔 @Gizmiz100
وقتی از کودکت یا همسرت یا کسی از خانواده می خواهی عکس بگیری نگو «لبخند بزن» بگو «دوستت دارم» و ببین لبخندش چقدر قشنگ تر میشه. 🆔 @Gizmiz100
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
این بیلبوردهای تبلیغاتی هم دیگه دارن خیلی خفن میشن 🆔 @Gizmiz100
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آب دادن به شتری که در گرمای 60 درجه صحرای الجزائر بی حال خوابیده کنار جاده 🆔 @Gizmiz100
عفو هر کس به اندازه عشق اوست؛ بخشنده‌ها عاشقند. 🆔 @Gizmiz100
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
زمین شناسان چطور نمونه گدازه ها رو از آتشفشان جمع میکنند؟ 🆔 @Gizmiz100
بندر تاریخی جزیره 🆔 @Gizmiz100
در زمان ناصرالدین شاه رسم بوده که در روزی مشخص، وزرا، امرا و رجال کشور دور هم جمع می‌شدند. آن‌ها که هیچ اطلاعی از آشپزی نداشتند در این روز، دو وظیفه مهم بر عهده‌شان بود: یکی آن‌که چهارزانو بر زمین می‌نشستند و مثل خدمه‌های آشپزخانه، بادمجان را پوست می‌کندند و دیگر آن‌که این بادمجان‌ها را پس از پخته‌شدن، دورتادور بشقاب‌های آش و خورش می‌چیدند. آن‌ها سعی می‌کردند درست وقتی شاه به چادرشان سر می‌زند بادمجان‌ها را دور قاب بچینند و مخصوصا دقت و سلیقه به کار می‌بردند که چینش آن‌ها زیبا و شاه‌پسند باشد تا او خشنود شود و نسبت به اخلاص و چاکری آن‌ها عنایت کند.»* عبدالله مستوفی می‌نویسد: «من خود عکسی از این آشپزان دیده‌ام که صدراعظم مشغول پوست کندن بادنجان و سایرین هر یک به کاری مشغول بودند.» بادمجان دور قاب چین کنایه از تملق و چاپلوسی است. 🆔 @Gizmiz100
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ببنید موقع تیک‌آف ماشین‌های مسابقه چه بلایی سر لاستیکشون میاد😨 🆔 @Gizmiz100
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 کودک 2 ساله سرطانی توسط پلیس اسفراین به آرزوش رسید و پلیس شد😍 🆔 @Gizmiz100
دموستنس، خطیب و سیاستمدار معروف یونان قدیم، كه با ارسطو در یك سال متولد و در یك سال درگذشته اند. این سخنور از آغاز سالهای نزدیك بلوغ برای ایراد سخنرانی آماده می شد، ولی نه برای آنكه واعظ و معلم اخلاق خوبی باشد، و نه برای آنكه بتواند در مجامع مهم و سخنرانیهای سیاسی و اجتماعی نطق ایراد كند، و نه برای آنكه در محاكم قضایی وكیل مدافع خوبی باشد، بلكه فقط به خاطر اینكه علیه كسانی در محكمه اقامه ی دعوی كند كه وصی پدرش و سرپرست خودش در كودكی بودند و ثروت هنگفتی كه از پدرش به ارث مانده بود خورده بودند، مدتی مشغول این كار بود. از مال پدر چیزی به دستش نیامد، اما در سخنوری ورزیده شد و بر آن شد كه در مجامع عمومی سخن براند. در آغاز امر چندان سخنوری او مورد پسند واقع نشد، عیبهایی در سخنرانی اش چه از جنبه های طبیعی مربوط به آواز و لهجه و كوتاه و بلندی نفس، و چه از جنبه های فنی مربوط به انشاء و تعبیر دیده می شد ولی به كمك تشویق و ترغیب دوستان و با همت بلند و مجاهدت عظیم، همه ی آن معایب را از بین برد. خانه ای زیرزمینی برای خود مهیا ساخت و تنها در آنجا مشغول تمرین خطابه شد. برای اصلاح لهجه ی خود ریگ در دهان می گرفت و به آواز بلند شعر می خواند. برای اینكه نَفَسش قوّت بگیرد رو به بالا می دوید یا منظومه های طولانی را یك نفس می خواند. در برابر آئینه سخن می گفت تا قیافه ی خود را در آئینه ببیند و ژستها و اطوار خود را اصلاح كند. آنقدر به تمرین و ممارست ادامه داد تا یكی از بزرگترین سخنوران جهان گشت. 🆔 @Gizmiz100
خدایا دوستان و عزیزانی دارم رسمشان معرفت یادشان صفای دل و دلشان پر از محبت خدایا آنگاه که دست نیاز به سوی تو میآورند دستانشان را پر کن از آنچه در رحمت‌ و برکت خدایی توست شبتان مملو از نور خدا🌙 🆔 @Gizmiz100
سلام. صبح بخیر☀️ باز لبخند بزن قورے قلبت را،💖 زودتر بند بزن توے آن مهربانے دَم كن بعد بگذار ڪہ آرام آرام چاے تو دم بكشد...💝 🆔 @Gizmiz100