بعد از قصهی «آدمهای شنبه» یا همون «اصحاب سبت»، شاید خوب باشه بریم سراغ قصهی بعدی که در قرآن آمده. یعنی بریم سراغ قصهی قارون و «فرح» و «فساد» و «مانور تجمل و اشرافیتش» که برای خیلیها مایهی حسرت و سبب «ایکاش ایکاش» گفتن شده بود. قصهای که بیارتباط به «آدمهای شنبه» نیست و با حال این روزهای ما نیز تطابق داره. به ویژه ماجرای «خسف» و فرونشست زمین..
منتظر باشید..
🏫 مدرسه تاریخاندیشی قصص
🆔 @qasas_school
#قارون | بخش اول
1⃣ نامش قارون بود. البته تورات صدایش زده: قورح. (تورات، سفر عدد، اصحاح شانزدهم). از بنیاسرائیل؛ قوم حضرت موسی. برخی میگویند پسر خالهی موسای کلیم بوده.(مجمع البيان، ج7، ص266)
🔰 قرآن او را اینطور به ما میشناساند:
إِنَّ قارُونَ كانَ مِنْ قَوْمِ مُوسى
از شناسامه قارون همین بس که بدانی از قوم موسی بود... از بنیاسرائیل.
🔺اینکه قرآن در اینجا از نام «بنیاسرائیل» برای معرفی هویت این قوم سخن نگفته و آن را با عنوان «قوم موسی» شناسانده، حتما حکمتی دارد که در جای خود محل تامل است و فعلا از آن میگذریم.
🏫 مدرسه تاریخاندیشی قصص
🆔 @qasas_school
2⃣ سپس قرآن در ادامهی معرفی او، رفتارها و نوع روابطش را به ما مینمایاند:
🔰 فَبَغى عَلَيْهِم
قارون بر قوم خویش بغی ورزید.
📕 بغی را مجمعالبیان به برتریطلبی بدون استحقاق معنا کرده است. یعنی قارون بیآنکه حقی داشته باشد، خود را برتر از سایر افراد جامعه دید. خود را در فرادست طبقات دیگر حساب میکرد. او نمیگفت فلان بنیاسرائیلی هم یکی مثل من است و من هم یکی مثل او. در خود برتری میدید و اساسا درصدد برتریطلبی بود. به یک معنا تلاش میکرد بر فراز دیگران باشد. چون چیزی بیشتر در خود احساس میکرد و این احساس احتمالا ناشی از ثروت گزاف بود.
🔺 برخی معتقدند واژهی تمدن نیز در غرب برای استعمارگری اختراع شده است. آنها برای آنکه خود را از دیگران برتر بدانند، واژهی تمدن را آفریدند تا بگویند تمدن یعنی آنچه ما داریم و چون ما داریم برتریم. همین برتریجویی بدون استحقاق در نسبت با سایر انسانها را اگر کلمه کنیم میشود: بغی!
🏫 مدرسه تاریخاندیشی قصص
🆔 @qasas_school
3⃣ ادامه آیه میگوید:
🔰 وَ آتَيْناهُ مِنَ الْكُنُوزِ ما إِنَّ مَفاتِحَهُ لَتَنُوأُ بِالْعُصْبَةِ أُولِي الْقُوَّة
ما به او از گنجینهها داده بودیم. آنقدر سرمایهدار شد که مردان قوی هیکل زیر بار کلیدهای گنجهای او کمر خم میکردند.
🔺 این میتواند کنایه از کثرت دارایی و پراکندگی آن باشد. چون اگر یک خزانه و یک گاوصندوق داشت، طبعا یک کلید یا تعدادی کلید داشت. اما پراکنده بودن سرمایههای وی، اقتضای تکثر کلید خزانههاست و کلیدها آنقدر زیاد است که حمل آنها کمر مردان قویهیکل را هم خم میکند.
🔺 البته واژهی کنز اینجا میتواند نشانهی گنجسازی باشد. یعنی قارون ثروت را برای تجمیع و تکثیر ثروت به کار میبرد. پول برای پول. تفاوت ثروت با سرمایه هم همین است که ثروت را برای چیزی میخواهند اما سرمایه را برای ازدیاد ثروت. مثل آنکه فردی کار میکند تا با دستمزد خود، مسکن و مرکب و غذا داشته باشد. این فرد پول را برای رفاه میخواهد. اما فرد دیگری پول میدهد و ماشین و خانه میخرد، نه برای رفاه خود که برای گرانتر شدن، برای سرمایهگذاری. تا بعد آنها را بفروشد و پولدارتر شود... سرمایهدار شود. او صاحب کنز شود؛ دارای گنج.
🔺 همچنین کنز نشانهی منبع ثروت قارون هم میتواند باشد. گنجینه را اگر به معنای دفینه و ثروتی بدانیم که در دل زمین نهان است، معدن و آب دو مصداق بارز کنز و گنجینهاند. احتمال دارد که قارون از راه کشاورزی یا بهرهبرداری از معدن به این ثروت عظیم رسیده باشد.
🏫 مدرسه تاریخاندیشی قصص
🆔 @qasas_school
4⃣ سپس خدا میفرماید:
🔰 إِذْ قالَ لَهُ قَوْمُهُ لا تَفْرَحْ إِنَّ اللَّهَ لا يُحِبُّ الْفَرِحين
گویا این ثروت زیاد سبب پدیدایی حالتی در قارون شده بود به نام: فرح. نوعی شادمانی و ذوقزدگی و سرمستی از لذات کوتاه بدنی و دنیایی (مفردات الفاظ قرآن کریم، ص 628).
بنیاسرائیل به قارون توصیه میکردند اینگونه سرمست نباش که خداوند فرحین را دوست ندارد.
🔰 وَ ابْتَغِ فيما آتاكَ اللَّهُ الدَّارَ الْآخِرَة
این فرصتی که نصیبت شده را برای آخرت به کار بگیر
🔰 وَ لا تَنْسَ نَصيبَكَ مِنَ الدُّنْيا سهم خودت را از دنیا فراموش نکن که هرکس سهمی دارد و بالاخره به پایان میرسد.
🔰 وَ أَحْسِنْ كَما أَحْسَنَ اللَّهُ إِلَيْكَ
و احسان کن چنانچه خدا به تو احسان کرده
🔰 وَ لا تَبْغِ الْفَسادَ فِي الْأَرْضِ إِنَّ اللَّهَ لا يُحِبُّ الْمُفْسِدين
و در زمین فساد نکن که خدا مفسدان را دوست ندارد.
🔺 گویی سیر فرحناک بودن به فساد کردن میرسد. آن حالت درونی وقتی بخواهد جنبهی عینی در زمین پیدا کند، میشود فساد. این فساد را میتوان به معنای نابودی زمین دید.
🏫 مدرسه تاریخاندیشی قصص
🆔 @qasas_school
5⃣ پس اجمالا بدانیم معرفی قارون توسط قرآن، شبیه بیوگرافینویسیهای سایر شخصیتهای تاریخی نیست. قرآن فقط از او اسمی میبرد ولی برای شناساندن وی، به رفتارها و نوع روابطش با سایر انسانها و طبیعت میپردازد.
🔺 قارون سرمایهداری است که شیرهی جان زمین را مکیده و با تجمیع ثروت صاحب کنز و گنج شده و فرحناک و سرمست با آخرت کاری نداشته و سهم و نصیب خود را از دنیا فراموش کرده و روابطش با سایر انسانها بر مدار احسان نیست.
🔺 اصلا شاید همین محسنانه برخورد نکردن، به علاوه مکیدن شیرهی زمین، او را به ثروت نجومی رسانده باشد و این به زبان امروزی یعنی استثمار زمین و انسانها. نتیجه طبیعی چنین استثماری، فساد است. یعنی نابودی جامعه و محیط زیست.
ادامه قصهی قارون جالبتر و درسآموزتر میشود...
🔴 منتظر باشید!!
🏫 مدرسه تاریخاندیشی قصص
🆔 @qasas_school
مغز ثروتساز (هوش ثروت میاره)
#قارون | بخش دوم
🔺 در مطالب پیشگفته، قصه به آنجا رسید که خداوند قارون را با رفتارها و روابطش معرفی کرد و از مردمی که سعی میکردند قارون را موعظه کنند، به اجمال سخن گفت.
🔶 حالا قرآن جواب قارون به موعظه و نصیحت مردم را اینگونه نقل میکند:
🔰 قالَ إِنَّما أُوتيتُهُ عَلى عِلْمٍ عِنْدي
یک جواب کوتاه و البته نمایانگر بینش قارونی. او در جواب حرف مردم که گفتند خداوند به تو احسان کرده و تو به مردم احسان کن؛ میگوید:
من این ثروت و سرمایه را با علم و دانش خودم به دست آوردم. با علم و تکنولوژی که داشتم به اینجا رسیدم.
🔹 فحوای کلام این است:
خدا احسانی نکرده. خودم یافتهام. حتی نمیگوید چون شایسته بودم، خدا به من داده است. مستقیما این داشتهها را از خودش میبیند. عرضه و لیاقت خودم بوده است. پس درباره کارهایی که میکنم یا درباره اموری که ثروتم را خرج آنها میکنم، به کسی پاسخگو نیستم.
🏫 مدرسه تاریخاندیشی قصص
🆔 @qasas_school
خدا در پاسخش میگوید:
🔰 أَ وَ لَمْ يَعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ قَدْ أَهْلَكَ مِنْ قَبْلِهِ مِنَ الْقُرُونِ مَنْ هُوَ أَشَدُّ مِنْهُ قُوَّةً وَ أَكْثَرُ جَمْعاً
آیا نمیداند که پیش از او بسیاری بودهاند قویتر و ثروتمندتر از او و ما آنها را هلاک کردیم؟ عجیب اینکه چرا این آدم باهوش عبرت از تاریخ نمیگیرد؟ میزان فریبندگی ثروت و قدرت دنیا چقدر عجیب است!! احساس قدرت کاذبی به انسان میدهد که گمان میکند با پول همه کار میشود کرد!! البته با پول خیلی کارها میشود کرد و همین در چشم ثروتمند و فقیر بزرگ میآید به طوری که فکر میکند با پول همه کار میشود کرد. حتی دور کردن مرگ و هلاکت...
🔰 ادامه آیه بسیار قابل تامل است: وَ لا يُسْئَلُ عَنْ ذُنُوبِهِمُ الْمُجْرِمُون
🔶 وقتی کسی شیرهی محیط زیست را تا حد فساد و نابودی مکید، محیط نسبت به رفتارهای استثمارگرانهی او واکنش نشان میدهد. اما نوع واکنش آن متفاوت است.
🔹 محیط زیست برای فرد خاطی دادگاه برگزار نمیکند که او توجیهات خودش را تحویل بدهد و از خودش دفاع کند و بهسان مسئولان فاسد مملکتی بگوید من به عنوان یک کارشناس و نخبه و متخصص نظرم این چنین بود و براساس همان عمل کرد؛ یا با انداختن فسادها به گردن دیگران، درصدد خلاصی خودش باشد.
🔸 مجرم نمیتواند پاسخگو باشد، چون محیط زیست دادگاه نمیگیرد(اشاره به آن بخش از صحبت قارون که میگوید این ثروت حاصل علم خودم بوده و بابت هیچ چیزش به هیچ کس پاسخگو نیستم). برای همین درست زمانی که وقتش برسد، نسبت به تمام جرمهایی که علیه محیط زیست مرتکب شدهایم و نسبت به تمام استثمارهایمان به ما واکنش نشان میدهد.
♦ پس مجرمان درباره گناهانشان مورد سوال واقع نمیشوند. محیط زیست دادگاه شکل نمیدهد، قاضی نمیآورد. بلکه حکم را میدهد و اجرا میکند.
اما چرا اینقدر بحث را به سمت محیط زیست بردیم؟؟
به زودی خواهیم گفت...
🏫 مدرسه تاریخاندیشی قصص
🆔 @qasas_school
📆 12 بهمن 57. سالروز ورود امام که به دلیل حضور گسترده مردم و رقم زدن یک واقعه تاریخی، هزاران هزار قصه در دل خود نهان کرده که هرکدامش میتواند منظری نو و دریچهای جدید برای دیدن آن زیبایی حضور مردم باشد.
🛑 شاید یکی از حواشی پررنگ آن روز، بلیزری باشد که امام را با خود حمل میکرد. خودروی غولپیکری که راننده آن در آن روز مهم «محسن رفیقدوست» بود.
..اما صاحب و مالک آن خودرو که بود؟
🏫 مدرسه تاریخاندیشی قصص
🆔 @qasas_school
⁉ اما صاحب و مالک آن خودروی بلیزر معروف، فردی بود به نام علی مجمع الصنایع. شخصیتی که کمتر از او شنیدهایم. شاید به این دلیل که فراگیری روحیهی انقلابی و ایثار در جامعهی آن روز آنقدر زیاد بود که افراد پرشماری را میتوان داخل در تاریخ ایثارگرانهی انقلاب اسلامی کرد. همین پرشماری شخصیتها سبب گمنامی بسیاری از شخصیتهای دیگر و قصههای مهم زندگی آنها شده است. از جمله همین آقای علی مجمعالصنایع. کسی که آن روز خودرو خود را در اختیار تیم استقبال از امام قرار داد و بعدها مخارج تحصیل تعداد قابل توجهی از دکترها و مهندسهای دانشگاههای معتبر کشور را فراهم کرد. به طوری که وقتی سال 88 یعنی حدود ده سال بعد از فوت ایشان، بزرگداشتی در دانشگاه برگزار شد افراد زیاد و مهمی از جامعه نخبگانی کشور میگفتند: «اگر آقای مجمعالصنایع امکانات تحصیل ما را فراهم نمیکرد ما امروز در این جایگاه نبودیم. تازه ما تا وقتی ایشان زنده بود، او را نمیشناختیم. وقتی از دنیا رفت فهمیدیم مخارج تحصیل ما را در این سالها او پرداخت میکرده است.»
✅ جالبتر آنکه آقای مجمعالصنایع یک خانه چهارطبقه داشت که یک طبقه را خودش مینشست و در طبقات دیگر همیشه یکی از بچههای انقلاب سکونت داشت. اما عجیب آنکه همین مرد بعدها به دلیل مشکل مالی، مجبور میشود بلیزر را بفروشد. ماشینی که خودش برگی تاریخی به شمار میرفت... اکنون نه در تاریخ که پیکرهاش در جغرافیای شهر هم گم شده است.
📚 منبع: کتاب برای تاریخ میگویم، ص34.
🏫 مدرسه تاریخاندیشی قصص
🆔 @qasas_school
اسقف مانوکیان در صف اول
🔺 در آن روز مهم، امنیت فرودگاه کاملا در دست ستاد استقبال از امام بود. رفیقدوست میگوید: برای جلوگیری از ورود افراد ناشناس کارتهایی برای شناسایی چاپ شده بود. اما خلیلالله رضایی به زور تعدادی کارت برای سران مجاهدین گرفت. وقتی من وارد فرودگاه شدم، دیدم سران مجاهدین خلق همه بغل هم، جلوی دری که قرار بود امام وارد سالن فرودگاه بشود، در صف اول ایستادهاند. قیافه گرفتم و گفتم «صف اول فقط باید روحانیون باشند». بعد دست اسقف مانوکیان، بزرگ ارامنه را که در صف سوم بود گرفتم و به صف اول بردم. خود به خود مجاهدین خلقیها به صف دوم و سوم رفتند.
🔸 اینجا نکته جالبی وجود دارد که نه تنها اقلیتهای دینی که بزرگان آنها نظیر اسقف مانوکیان در مسیر انقلاب اسلامی با مردم مسلمان ایران همراه بودند. این همراهی در طول تاریخ انقلاب اسلامی، در موارد بسیار دیگری هم دیده میشود و نشانهی این است که آرمانهای انقلاب اسلامی، به قدری جهانشمول است که هر انسان آزادهای را مجذوب میکند.
🔷 البته در سویه دیگر ماجرا میبینیم آنها که با اهداف و آرمانهای انسانی انقلاب همراه نبودند، فوری از کشور خارج شدند. مانند بخشی از یهودیان طرفدار رژیم خونخوار اسرائیل که با اعلام نگرانی اسرائیل از بازگشت امام به وطن، روز 13 بهمن 1357 ایران را به مقصد اسرائیل ترک کردند.
🏫 مدرسه تاریخاندیشی قصص
🆔 @qasas_school