eitaa logo
نوید شاهد استان قزوین
174 دنبال‌کننده
6.3هزار عکس
342 ویدیو
25 فایل
پایگاه اطلاع‌رسانی فرهنگ ایثار و شهادت استان قزوین ارتباط با ادمین: @navide_qazvin
مشاهده در ایتا
دانلود
☑️پرواز انقلابی ✍️نوید شاهد - «آرایش هواپیماها از قبل هماهنگ شده بود و چشمان حاضران و خبرنگاران در جایگاه در انتظار مانور ما بر فراز جایگاه بودند که ناگهان صدای عباس در رادیو پیچید او گفت: من در وضع عادی نیستم. نمی‌توانم دسته را همراهی کنم. مضطربانه پرسیدم: چه مشکلی پیش آمده؟ گفت: سیستم هیدرولیک هواپیما از کار افتاده است ...» ادامه این خاطره را از زبان همرزم سرلشکر خلبان شهید "عباس بابایی" را در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید. بیشتر بخوانید 👇👇👇 🌐 http://qazvin.navideshahed.com/fa/news/482925/ ➡️ @qazvinnavideshahed
☑️دامادمان خلق و خوی بهشتی داشت! ✍️نوید شاهد - «بعد از شهادت او، پدر خانمش در حالی که بسیار ناراحت بود گفت: او حتی یک بار هم نسبت به ما و دخترمان بی‌احترامی نکرد، دامادمان خلق و خوی بهشتی داشت! ...» ادامه این خاطره را از زبان خواهر شهید "حسن حسین‌پور" در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید. بیشتر بخوانید 👇👇👇 🌐 http://qazvin.navideshahed.com/fa/news/483125/ ➡️ @qazvinnavideshahed
☑️ارادت به امام زمان(عج) زیر شکنجه! ✍️نوید شاهد - «در یکی از بازجویی‌ها، بعد از ضرب و شتم فراوان، علت عضویت در انجمن مهدویت اراک را می‌پرسند. او سرش را با قاطعیت بلند می‌کند و می‌گوید:«اگر نوکری امام زمان(عج) و بر زبان آوردن نامش جرم است، چه بهتر که در این حال مورد ستم قرار بگیرم ...» ادامه این خاطره از زبان دوست شهید "مصطفی حق‌شناس" را در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید. بیشتر بخوانید 👇👇👇 🌐 http://qazvin.navideshahed.com/fa/news/483188/ ➡️ @qazvinnavideshahed
☑️سید آزادگان شهید ابوترابی در اتاق کفار! ✍️نوید شاهد - «در یکی از روزها برای اینکه آقای ابوترابی را مورد شکنجه قرار دهند ایشان را به اتاق کفار فرستادند، همه ما نگران بودیم که بلایی بر سر ایشان نیاورند ...» آنچه می‌خوانید بخشی از خاطرات سید آزادگان، شهید "حجت‌الاسلام‌والمسلمین سیدعلی‌اکبر ابوترابی‌فرد" از زبان یکی از نزدیکان این شهید بزرگوار است که تقدیم حضورتان می‌شود. بیشتر بخوانید 👇👇👇 🌐 http://qazvin.navideshahed.com/fa/news/483306/ ➡️ @qazvinnavideshahed
☑️فردا صبح من شهید می‌شوم، هر پیامی دارید بگوئید! ✍️نوید شاهد - «یک لحظه محسن زرگر که لباس پلنگی به تن داشت وارد چادر گروهان ما شد، یکی از بچه‌ها به ایشان گفت: «تو که عمرا شهید بشی» محسن با لبخند ملیحی گفت: فردا حدود ساعت 8 صبح من شهید می‌شوم، هر پیامی، مطلبی دارید بگوئید ...» ادامه این خاطره از زبان همرزم شهید "محسن زرگر" را در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید. بیشتر بخوانید 👇👇👇 🌐 http://qazvin.navideshahed.com/fa/news/483577/ ➡️ @qazvinnavideshahed
☑️خوابی که برای "شهید بابایی" دردسر شد! ✍️نوید شاهد - «او آرام خوابیده بود ولی دریافتم صدای ناموزون شوفاژ محیط ساکت اتاق را بر هم زده است؛ به همین خاطر خواستم صدا را قطع کنم تا مزاحم خوابش نباشد. به آرامی آچار مخصوص را آوردم و شروع به کار کردم. ناگهان پیچ از جا در رفت و آب داغ لجن مانندی با فشار بیرون زد ...» آنچه می‌خوانید بخشی از خاطرات خواندنی خلبان سرلشکر شهید "عباس بابایی" است که در آستانه سالروز شهادت این شهید بزرگوار تقدیم حضورتان می‌شود. بیشتر بخوانید 👇👇👇 🌐 http://qazvin.navideshahed.com/fa/news/484647/ ➡️ @qazvinnavideshahed
☑️تا کی می‌خوای منتظر باشی؟ ✍️نوید شاهد - «علاقه‌ام و فکرهای شبانه‌روزی‌ام به حسین داشت کمرنگ می‌شد. جای حسین را با علی پر کرده بودم. اما حرف و حدیث‌های مردم ادامه داشت. مدام می‌گفتند: تا کی می‌خوای منتظر باشی؟ همه چیز برایم تکراری و خسته‌کننده بود جز علی و خانواده‌ام ...» آنچه می‌خوانید بخشی از خاطرات خواندنی حواء(منیژه) لشگری همسر خلبان سرلشکر شهید "حسین لشگری" است که در آستانه سالروز شهادت این شهید بزرگوار تقدیم حضورتان می‌شود. بیشتر بخوانید 👇👇👇 🌐 http://qazvin.navideshahed.com/fa/news/484709/ ➡️ @qazvinnavideshahed
☑️طرح ابداعی شهید بابایی در افزایش موفقیت عملیات‌های جنگی چه بود؟ ✍️نوید شاهد - «طرحی را ابداع کرد که تا پایان جنگ به عنوان یک طرح جامع و موفق از آن بهره‌برداری می‌شد و با اجرای آن، ضمن نجات جان خلبانان، توانست به روند سازماندهی و عملیات جنگی در نیروی هوایی سرعت بدهد ...» آنچه می‌خوانید بخشی از خاطرات خواندنی خلبان سرلشکر شهید "عباس بابایی" است که همزمان با سالروز شهادت این شهید بزرگوار تقدیم حضورتان می‌شود. بیشتر بخوانید 👇👇👇 🌐 http://qazvin.navideshahed.com/fa/news/484819/ ➡️ @qazvinnavideshahed
☑️حتی اگر مرا اخراج کنند! ✍️نوید شاهد - «ما به او می‌گفتیم تو کارمند دولت هستی، نکند که اخراج شوی؟ ولی او می گفت: آنها کسی را ندارند و کمک به آنها از همه چیز واجب‌تر است، حتی اگر مرا اخراج کنند ...» ادامه این خاطره را از زبان خواهر شهید مفقودالاثر"محمود محمدقاسمی" در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید. بیشتر بخوانید 👇👇👇 🌐 http://qazvin.navideshahed.com/fa/news/485022/ ➡️ @qazvinnavideshahed
☑️محاله حسین بگه زنگ می‌زنم و نزنه! ✍️نوید شاهد - «پدر گفت: آروم بگیر دختر! کمی بخواب شاید ماموریت رفته به شهر دیگه، شاید تلفن در دسترس نبوده. گفتم: محاله بابا... محال حسین بگه زنگ می‌زنم و نزنه. مطمئنم اتفاقی افتاده ...» آنچه می‌خوانید بخشی از خاطرات خواندنی حواء (منیژه) لشگری همسر خلبان سرلشکر شهید "حسین لشگری" است که تقدیم حضورتان می‌شود. بیشتر بخوانید 👇👇👇 🌐 http://qazvin.navideshahed.com/fa/news/485064/ ➡️ @qazvinnavideshahed
☑️صيغه برادری برای شهادت! ✍️نوید شاهد - «بچه‌هايی كه در عکس می‌بينيد دست‌هايشان در دست هم است، برادران واقعی بودند. در اين برنامه، علاوه بر اينكه در جمع، صيغه برادری خوانده می‌شد دوباره می‌آمدند در گوشه و كنار، با هم پيمان می‌بستند و می‌گفتند: شما را به خدا اگر شهيد شديد دست ما را هم بگيريد ...» آنچه می‌خوانید بخشی از خاطرات خواندنی شهید "مجید پیله‌فروشها" است که تقدیم حضورتان می‌شود. بیشتر بخوانید 👇👇👇 🌐 http://qazvin.navideshahed.com/fa/news/485235/ ➡️ @qazvinnavideshahed
☑️شاید به منزل نرسیم! ✍️نوید شاهد - «مهدی گفت: ماشین را نگه دارید که من می‌خواهم نماز بخوانم، گفتیم:صبر کن برسیم منزل، نماز را آنجا بخوان، گفت:شاید به منزل نرسیم! ...» آنچه می‌خوانید بخشی از خاطرات خواندنی شهید "مهدی شالباف" است که تقدیم حضورتان می‌شود. بیشتر بخوانید 👇👇👇 🌐 http://qazvin.navideshahed.com/fa/news/485382/ ➡️ @qazvinnavideshahed
☑️فرار از دست ساواک! ✍️نوید شاهد قزوین - «از ابوترابی پرسیدم: چرا سرعت ماشین را تند کردید؟ گفتند: عقب را نگاه کنید! نگاه کردم و دیدم یک ماشین که عناصر ساواک داخل آن نشسته بودند در تعقیب ما است ...» ادامه این خاطره از سید آزادگان، شهید "حجت‌الاسلام‌والمسلمین سیدعلی‌اکبر ابوترابی‌فرد" را در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید. بیشتر بخوانید 👇👇👇 🌐 http://qazvin.navideshahed.com/fa/news/472809/ ➡️ @qazvinnavideshahed
☑️در آغوش هم گریستند ✍️نوید شاهد - «پدر شهید عربیان هنگام خداحافظی با شهید بابایی، خم شد تا دست او را ببوسد. شهید بابایی می‌کوشید تا دست خود را بکشد و مانع شود؛ ولی موفق نشد. او از این حرکت ناراحت شد ...» ادامه این خاطره از زبان همرزم سرلشکر خلبان شهید "عباس بابایی" را در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید. بیشتر بخوانید 👇👇👇 🌐 http://qazvin.navideshahed.com/fa/news/486506/ ➡️ @qazvinnavideshahed
☑️دیدار در حرم امام حسین ‌(ع) ✍️نوید شاهد - «روزی که عازم جبهه بود، پدرش در سفر بود و برای خداحافظی نتوانست او را ببیند. به من گفت: به پدرم بگوئید ناراحت نباشد... انشاءالله در حرم مطهر امام حسین(ع) همدیگر را خواهیم دید‌ ...» آنچه می‌خوانید بخشی از خاطرات شهید "ابوالفضل خوئینی" است که تقدیم حضورتان می‌شود. بیشتر بخوانید 👇👇👇 🌐 http://qazvin.navideshahed.com/fa/news/486742/ ➡️ @qazvinnavideshahed
☑️مدیریت بسیار قوی شهید و جانباز 70 درصد "مجید نبیل" ✍️نوید شاهد - «یکی از خصوصیات بارز آقای نبیل، مدیریت بسیار قوی ایشان بود و اگر قرار بود روزی فقط یک نفر را به عنوان برترین، بین مدیران استان انتخاب کنم، من قطعاً آقای نبیل را برمی‌گزیدم. این در حالی است که او یک جانباز 70 درصد، قطع نخاعی بود ...» ادامه این خاطره از دوست شهید جانباز "مجید نبیل" را در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید. بیشتر بخوانید 👇👇👇 🌐 http://qazvin.navideshahed.com/fa/news/487120/ ➡️ @qazvinnavideshahed
☑️این سرباز امام زمانه، نترسید! ✍️نوید شاهد - «پدرم می‌گفت: «به این هیچی نمی‌شه. این سرباز امام زمانه، نترسید.» همان هم شد و ایشان بعد از چند روز به هوش آمد و اولین حرفی که زد این بود که گفت باید برگردم به مدرسه ...» آنچه می‌خوانید بخشی از خاطرات شهید "حجت‌الاسلام نصرت‌الله انصاری" است که تقدیم حضورتان می‌شود. بیشتر بخوانید 👇👇👇 🌐 http://qazvin.navideshahed.com/fa/news/487330/ ➡️ @qazvinnavideshahed
☑️در اتاقش تنها می‌خوابید! ✍️نوید شاهد - «در اتاقش تنها می‌خوابید و کسی را موقع خواب راه نمی‌داد. یک شب خیلی اصرار کردم. با شوخی من را بیرون انداخت ولی رهایش نکردم. هر طور بود خوابیدیم ...» ادامه این خاطره را از زبان همرزم شهید "سید علی‌اکبر حاج سیدجوادی" را در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید. بیشتر بخوانید 👇👇👇 🌐 http://qazvin.navideshahed.com/fa/news/487393/ ➡️ @qazvinnavideshahed
☑️ماجرای آتش سنگین دشمن و مداوای رزمندگان! ✍️نوید شاهد - «دشمن آتش سنگینی روی کانال ریخت که تعداد زیادی شهید و مجروح در کنار ما زمین مانده بودند. در آن حال شهید مشغول مداوای رزمندگان مجروح بود ...» ادامه این خاطره از همرزم شهید "حسین سنماری" را در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید. بیشتر بخوانید 👇👇👇 🌐 http://qazvin.navideshahed.com/fa/news/487471/ ➡️ @qazvinnavideshahed
☑️تا بابا نیاد نمی‌خوابم! ✍️نوید شاهد - «لحظه‌ای که از خانه می‌خواستم به جبهه بروم، لحظه تلخی بود. فرزندم آنقدر گریه می‌کرد که دیگر طاقت نداشتم حتی بعد از اعزام به جبهه به مادرش می‌گفت: تا بابا نیاد نمی‌خوابم! ...» آنچه می‌خوانید بخشی از خاطرات رزمنده "سید ضیاء سیفی‌دهکی" است که تقدیم حضورتان می‌شود. بیشتر بخوانید 👇👇👇 🌐 http://qazvin.navideshahed.com/fa/news/487671/ ➡️ @qazvinnavideshahed
☑️خاطرات/در جستجوی برادر بازیگوش در جبهه‌! ✍️نوید شاهد - «در روزهایی که آنجا بودم به هر ارتشی که می‌رسیدم سراغ محسن را از او می‌گرفتم. مشخصات محسن را روی پاکت‌های سیگار که از زمین پیدا می‌کردم می‌نوشتم و به دژبان‌ها و ارتشی‌ها می‌دادم. پُرسان پُرسان به قرارگاه سر پل کرخه رسیدم، جایی که محسن را آنجا دیده بودند ...» ادامه این خاطره از برادر جانباز "محسن حسن‌بیگی" را در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید. بیشتر بخوانید 👇👇👇 🌐 http://qazvin.navideshahed.com/fa/news/487854/ ➡️ @qazvinnavideshahed
☑️در عالم نوجوانی و بی‌تجربگی، مین را زیر پایم گذاشتم! ✍️نوید شاهد - «زمانی که مین واکسی برای آموزش، به دستم رسید، خم شدم، مین را زیر پایم گذاشتم و با نوک پا روی آن فشار آوردم. در یک لحظه صدای انفجار برخاست و به سرعت آموزشیار، دیگران را کنار زد تا خطر از آنان دور باشد ولی من همچنان با پا روی مین متلاشی شده ایستاده بودم ...» ادامه این خاطره از جانباز سرافراز "عمران ثقفی" را در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید. بیشتر بخوانید 👇👇👇 🌐 http://qazvin.navideshahed.com/fa/news/488170/ ➡️ @qazvinnavideshahed
☑️خاطره خواندنی از دستکاری شناسنامه و برگشت از جبهه! ✍️نوید شاهد - «با ماژیک رنگ مشکی تاریخ تولد خود را از 1348 به 1346 کاهش دادم تا سن‌ام افزایش یابد و بقیه مدارک لازم همراه با کپی شناسنامه را تحویل واحد پذیرش سپاه دادم. پذیرش با ملاحظه شناسنامه و برانداز قد و قواره‌ام جلویم را گرفت ...» ادامه این خاطره از رزمنده دفاع مقدس "محمد علیخانی" را در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید. بیشتر بخوانید 👇👇👇 🌐 http://qazvin.navideshahed.com/fa/news/488353/ ➡️ @qazvinnavideshahed
☑️شهادت در شمشین روز مرخصی! ✍️نوید شاهد - «هنگام خداحافظی همه نگران شدیم و دلواپس بودیم. دختر کوچک‌مان که فقط سه سال داشت، جلوی پدرش آمد و گریه‌کنان گفت: پدر! شما نباید بروید؛ چون اگر بروید، برنمی‌گردید و شهید می‌شوید! ...» آنچه می‌خوانید بخشی از خاطرات شهید "عزت‌الله محمدی" است که تقدیم حضورتان می‌شود. بیشتر بخوانید 👇👇👇 🌐 http://qazvin.navideshahed.com/fa/news/488811/ ➡️ @qazvinnavideshahed
☑️نمازش را در بدترین شرایط سنگر ایستاده می‌خواند! ✍️ «نماز و روزه این شهید بزرگوار هیچ‌گاه قطع نمی‌شد در بدترین شرایط سنگری که می‌ساختند طوری طراحی می‌کردند که بتواند نمازش را به صورت ایستاده بخواند ...» آنچه می‌خوانید بخشی از خاطرات فرمانده شهید "محمدمحسن پرویز" است که تقدیم حضورتان می‌شود. بیشتر بخوانید 👇👇👇 🌐 https://qazvin.navideshahed.com/fa/news/527743/ ➡️ @qazvinnavideshahed